فرصتهایی که از دست رفت و فرصت کمی که باقیمانده
برجام میتوانست احیا شود و احیای آن با دونالد ترامپی که اولین دور ریاست جمهوریاش را تجربه میکرد و اروپا در تقابلی جدی با آن قرار داشت، به مراتب سادهتر از مذاکراتی بود که عباس عراقچی قرار بود در ماههای گذشته با استیو ویتکاف پیش ببرد.

دهسال از دستیابی به توافق جامع ایران با کشورهای 5+1 یعنی همان برجام میگذرد و 23 تیرماه سالگرد آن روز باشکوه است. البته آنقدر در این سالها به برجام سنگ زده شد و مصایبی در ادامه آن رخ داد که بعید است مخاطبان زیادی با من هم نظر باشند و آنرا روز باشکوهی توصیف کنند.
اما اگر برجام با سنگ اندازی دونالد ترامپ مواجه نمیشد و میتوانست به زیست خود ادامه دهد، دستکم با حذف تحریمهای هستهای و پولی و بانکی حتما فشارهای اقتصادی و زندگی روی مردم در سطح فعلی نبود. چه آنکه در کمتر از دوسالی که برجام اجرا شد دوره کوتاه تنفس اقتصاد و معیشت ایران بود.
با برجام آنچه قرار بود این روزها منتظرش باشیم غیر قابل مقایسه با آن چیزیاست که اکنون با آن دست و پنجه نرم میکنیم. غیر از منافع اقتصادی از لغو یا تعلیق تحریمها، نقش جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک بازیگر مهم در منطقهپذیرفته میشد و در بازیسازی قرار میگرفت نه آنکه به کمک برخی گروه های موجود در منطقه بتواند روی بازی دیگران تاثیر بگذارد و اسرائیل به همین بهانه برای یارگیری علیه هر کنش ایران در منطقه بتواند عملیات ایذایی کند.
اما برای نوحهخوانی از آنچه هستیم و آنچه میتوانستیم باشیم باید فرصتهای دیگری را جست، به علاوه آنکه فرصتسوزی از برجام، مشتی اندک است از خروار بزرگ فرصتسوزیهای تاریخ معاصر ایران.
فرصتهای از دسترفته
آنچه اکنون با آن دست و پنجه نرم می کنیم نتیجه یکی از مهمترین تعللهای دهه اخیر است. برجام میتوانست احیا شود و احیای آن با دونالد ترامپی که اولین دور ریاست جمهوریاش را تجربه میکرد و اروپا در تقابلی جدی با آن قرار داشت، به مراتب سادهتر از مذاکراتی بود که عباس عراقچی قرار بود در ماههای گذشته با استیو ویتکاف پیش ببرد.
چه آنکه در دورههای ویو (تعلیق) شش ماههای که دونالد ترامپ قرار بود تحریمهای ایران را تعلیق کند تمایلش برای مذاکره با ایران را نشان میداد. یکی از بهترین فرصتهایی که از دست رفت تمایل ترامپ برای ملاقات با مقامات ایرانی در حاشیه اجلاس بیاریتز در فرانسه بود که متاسفانه محمدجواد ظریف به شرط این که هیچ ملاقاتی با طرف امریکایی نداشته باشد مجوز حضور در آن جلسه را یافت.
بسیاری از کارشناسان سیاست خارجی معتقدند که ترامپ حتی با یک تغییر عنوان و اصلاحات اندک در برجام به حفظ آن توافق راضی میشد چنانچه دست دادن ترامپ با رهبر کره شمالی در لب مرز توانست این کشور همیشه متهم را به راحتی از ادعاهای همیشگی برهاند. اما همان دونالد ترامپ اکنون فقط به غنیسازی صفر راضی است یا فعلا روی این شرط مانور میدهد.
خروج امریکا از برجام و باقیماندن اروپا، روسیه و چین در توافق یکی دیگر از فرصتهای خوب ایران برای بازیسازی دیپلماسی بود. در رابطه با اروپا اما بلاتکلیفی در تعامل وجود داشت، مشخص نبود که هدف ایران نزدیکی با اروپاست یا چزاندن آن. اگرچه اینستکس بهعنوان یک مسیر مالی دور از سیطره دلار نتوانست تحقق پیدا کند اما اروپا را میشد در معادلات سیاسی نزدیک به ایران نگاه داشت،نه آنچنان دور که حالا هر روز منتظر فعالشدن مکانیسم ماشه توسط اروپا باشیم.
در حالی که اروپا درگیر بحرانهایی از جمله مساله اوکراین بود، موضوع واکنشهای آنها در مورد حوادث سال 1401 در ایران، به این دوری افزود. چنانچه بسیاری معتقد بودند سطح رابطه ایران و اروپا به سطح تنشآلود دوران میکونوس برمیگردد. در حالیکه عقل حکم میکرد در تمام این ده سال سطح روابط با اروپا را معتدل و مناسب نگه داریم چون که بدون اغماض همه میدانستیم دستمان در مهر 1404 زیر ساطور مکانیسم ماشه است. اما اینطور نشد و فرصت خوب رابطه تنشآلود اروپا و امریکا برای ایران از دست رفت. حتی اگر رابطه ایران و اروپا مناسب پیش میرفت آنها در مواجهه با تنشهای داخلی کشور مداخله زیادی نمیکردند.
چند نوبت فرصت ایران برای مذاکره با امریکا چه در دورهای که مدیریت مذاکرات با سید عباس عراقچی و بعد علی باقری کنی و بار دیگر سید عباس عراقچی بود، به چالش بر سر مذاکره غیرمستقیم و میانجیگری روسیه یا عمان و ارسال متن مکتوب و گرفتن پاسخ مکتوب گذشت.
اگرچه در مجموع بیش از یک سال مذاکره بر سر احیای برجام انجام شده اما خروجی آن تقریبا هیچ بوده است. به بیان عامیانه طرف ایرانی در میز مذاکره شبیه فردی شکمسیر حاضر شد نه کسیکه نیازمند احیای توافق است. البته که نباید به طرف مقابل این پیام داده میشد که ما نیازمند توافق هستیم ولی نباید این میزان فرصتسوزی هم رخ میداد.
اکنون و آنچه کافی نیست
اکنون در شرایطی قرار داریم که باید به صراحت بگوییم، آن چه نباید میشد رخ داده است. حمله رژیم اسراییل به ایران و حمله جنگندههای امریکایی به تاسیسات هستهای ایران، همان حوادث تلخی هستند که سالها مذاکره و تلاش دیپلماتیک برای حفظ کیان کشور از این حملات بود. اما اکنون و در تابستان سال صفرچهار این اتفاق تلخ رخ داده است. اکنون دو گزینه پیش روی ماست: مذاکرهنکردن و تکوپاتکهای کلامی که در همین دو سه هفته برقرار بوده یا نشستن پای میز مذاکره و نجات برجام یا دستیابی به توافقی جدید و پیشگیری از خطرات گستردهتری استکه دو رهبر سیاسی ماجراجو و خشونتطلب {بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ} میتوانند برای ایران ایجاد کنند.
درست است که دستگاه دیپلماسی کشور در میانه یک تلاش دیپلماتیک قرار داشت و طرف سوم نقشه دیگری را اجرا کرد. طبق شنیدهها حتی این پیشنهاد مطرح شده بود که در زمان حضور تیم ایران برای نشست اسلو در نروژ ششمین دور ملاقات عباس عراقچی و استیو ویتکاف برگزار شود. اما زمان پیشنهادی دو طرف با هم تنظیم نشد و نهایتا قرار بوده مذاکره روز یکشنبه ۲۵ خرداد برگزار شود. یعنی از 23 فروردین تا شامگاه جمعه 23 خرداد دستور کار صریح کشور نگهداشتن چراغ دیپلماسی بود. اما اکنون میتوانیم به قطعیت بگوییم تنها تلاش برای روشن نگهداشتن چراغ دیپلماسی کافی نیست. باید دو طرف به سطحی از انعطافپذیری برسند که توافقی حاصل شود، در غیر اینصورت رفتوبرگشتی بیحاصل خواهد بود.
برخی تندروها با توجه به حمله اسراییل، به تیم مذاکراتی برای ادامهدادن مسیر دیپلماسی خرده میگیرند و آنرا عبث میدانند، در حالی که حمله رخداده نتیجه آن مذاکرات نبود بلکه در نقشه و طرح دیگری پیگیری شده است.
اگرچه تصمیم نتانیاهو مبنی بر حمله به ایران را نمیتوان بدون اذن امریکا متصور شد اما هنوز به قطعیت نمیتوان گفت در مورد تصمیم اولیه حمله در چه سطحی با ترامپ هماهنگ شده بود. به ویژه آنکه رییسجمهور امریکا با اندکی تاخیر حمله اسرائیل به ایران را به ضربالاجل شصت روزهاش مرتبط کرد. جالب اینجاست کهغیر از روزهای اولی که ترامپ موضوع ضربالاجل شصت روزه را مطرح کرد، بار دیگر آنرا تکرار نکرده بود.
نتیجه مذاکره یا توافق است یا شکست مذاکرات و در پسزمینهای که مذکرات غیرمستقیم ایران و امریکا در حال انجام بود، نهایتا مذاکرات شکست خورده و به توافقی منجر نمیشد. اما در شرایط فعلی کشور آنها که برطبل عدم مذاکره میکوبند باید هزینه اتفاقات بعدی را بپذیرند.
مذاکرات عمان اگرچه از این منظر که مذاکرهای در حال انجام بود امتیاز محسوب میشد اما نیاز به تکانه و تحولاتی برای مثمرثمربودن داشت و دارد. اتفاقا شرایط فعلی کشور زمانی برای هیچ فرصتسوزی را نمیدهد و باید این استحوان در گلو مانده خارج شود، در غیر این صورت نفس بیمار میبرد. در شرایط ملتهبی که داریم علاوه بر وقت کمی که تا موعد فعالشدن اسنپبک وجود دارد و خطر نقض آتشبس از طرف اسراییل، باید دیپلماسی فعالتر از قبل و پویاتر باشد.
اگرچه حضور وزیرخارجه در نشستهایی مانند بریکس و شانگهای و تردد از جنوبغربی کره جغرافیا به شرق دور کره ارزشمند است اما آیا چالشهای پیش روی ما را رفع خواهند کرد؟
مساله امروز ما دقیقا با 5+1 کشور و اتحادیه اروپا است و دیگران نقش چندانی در مورد آن نمیتوانند ایفا کنند. بهتر است که بر این اهداف تمرکز شود. اینروزها باید از لای پنجره باز دیپلماسی بین ایران و اروپا وارد شد یا با روسیه و چین طرحی جدید درانداخت.
دستگاه دیپلماسی باید همین روزها و ماه آینده همه توان خود را نشان دهد تا فهرست فرصتهای از دست رفته بیش از این طویل نشود.