قاضی؛ مترجم معناهای پنهان
قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در مهاباد به دنیا آمد و ترجمه را به هنری خلاق بدل کرد؛ هنری که در آن، واژهها به زبان مادری درمیآمدند بیآنکه از اصالت خود تهی شوند.

«فقط با دل است که آدمی میتواند درست ببیند؛ آنچه اصل است از چشم پنهان است.»
این سطر، بخشی از ترجمه «شازده کوچولو» است؛ متنی که با سادگی شاعرانهاش، نسلهای پیدرپی خوانندگان فارسیزبان را مسحور کرد. اما در پسِ این سادگی، دستی بود که زبان را صیقل میداد، واژهها را میسنجید، و معنا را از فراز زبان مادری تا ژرفای زبان مقصد، با صداقتی بیمثال منتقل میکرد؛ دستی به نام محمد قاضی.
قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در مهاباد به دنیا آمد و ترجمه را به هنری خلاق بدل کرد؛ هنری که در آن، واژهها به زبان مادری درمیآمدند بیآنکه از اصالت خود تهی شوند. او با درک عمیق از لحن، ساختار و روح هر اثر، ترجمههایی آفرید که فراتر از انتقال معنا، خالق تجربهای ادبی بودند.
او نخستین مترجم ایرانی بود که دن کیشوت سروانتس را با زبانی شیوا و دقیق به فارسی درآورد. ترجمهاش از زوربای یونانی، اثر نیکوس کازانتزاکیس، نیز همچنان یکی از محبوبترین و تاثیرگذارترین نسخههای فارسی این رمان است. او با همان دقت و دغدغه، آثاری چون خانواده تیبو، مادام بوواری، قلعه حیوانات، بینوایان، خرمگس، کلود ولگرد و دهها اثر دیگر را نیز به خوانندگان ایرانی معرفی کرد.
محمد قاضی مترجمی وسواسی، پرکار و صاحبسبک بود. زبانی داشت روشن، خوشساخت و روان؛ بیگرایش به تصنع یا سادهانگاری. او هم به ساختار زبان وفادار بود، هم به روح متن. و این ویژگی است که آثارش را هنوز، پس از دههها، زنده و خواندنی نگه داشته است.
محمد قاضی با ترجمههایش به نسلی از ایرانیان آموخت که کتاب را چگونه بخوانند، چگونه دوست بدارند، و چگونه زبان را زندگی کنند. او زبان فارسی را از درون متون بیگانه، پالود و زندهتر کرد. بسیاری از آثار او هنوز هم پس از دههها، خواندنی و تاثیرگذارند، چرا که پشت هر جمله، روح انسانی نشسته بود که به «معنا» بیش از «واژه» وفادار بود.
قاضی فقط واژهها را ترجمه نمیکرد؛ او فرهنگها، آدمها و جهانها را از دریچه دل خود میدید و به زبان فارسی میآورد. بهراستی، اگر ترجمه پلی میان زبانها باشد، محمد قاضی یکی از معماران بزرگ این پل در ادبیات ایران است.