نوری که از دل زخمها میتابد/ هیچگاه به سمت فقط عامهپسند بودن نمیروم
گروه فرهنگ و هنر آوش/ کارگردان نمایش «یک خراش کوچک» گفت: دیدهشدن آثاری مثل این نمایش که به هولناکبودن اتفاقات پس از جنگ میپردازد شاید بتواند باعث تفکر بیشتر شود. حتی کوتاه، حتی اندک.

نمایش «یک خراش کوچک» به نویسندگی و کارگردانی « آرش محمدی» که در تماشاخانه مولوی روی صحنه رفت، به وقایع هولناک پس از جنگ میپردازد؛ وقایعی که در روح و روان انسان چنان تأثیر عمیقی بر جای میگذارند که تا سالهای سال همراهشان خواهد ماند. به گفته این کارگردان «فکر کردن به اینکه جنگ قرار نیست بهغیر از آسیب و ویرانی چیزی داشته باشد و انتظاری جز این، اگر نگوییم سادهلوحانه، عبث است.»
این نمایش قصه مادری را روایت میکند که دچار بحرانهای پساجنگ شده و اکنون با دخترش که از جنگ خاطرهای ندارد، زندگی میکند؛ اما حوادث جنگ همچنان با مادر همراه هستند و روی دختر نیز اثر میگذارند. پریشانیهای مادر و اضطراب او روی صحنه به خوبی به مخاطب منتقل میشود؛ اضطراب و پریشانیای که سالهای سال است در اعماق وجودش باقی است و خواب را برایش حرام کرده است.
در خلاصه اثر این نمایش آمده است: «چند روز پشت هم میتونی نخوابی؟! دو روز؟ سه روز؟ یه هفته؟! اگه ۳ سال پشت هم نخوابی چی؟!»
در ادامه، گفتگوی آوش با «آرش محمدی»، نویسنده و کارگردان، این اثر را میخوانید:
نگارش متن از چه زمانی آغاز شد؟ همزمانی این اثر که به جنگ و تبعات آن اشاره دارد با حمله اسرائیل به ایران جالب است. آیا برنامهای از پیش تعیین شده داشتید؟
شش ماه پیش که این کار را نوشتم، به دلایلی که توضیح خواهم داد، امیدوار بودم این جنگِ کاملا ساختگی به واقعیت نرسد که متاسفانه قسمتی از آن شکل گرفت و خوشبختانه هنوز به آن چیزی که ما فکر میکردیم بدل نشده است و امیدوارم هیچگاه بدل نشود. به عنوان یک نویسنده به دنبال پیشبینی اتفاقات نیستم، ولی حتما روندها را تحلیل میکنم. از نظر خودم قرار نیست فقط با نوعی نگاه واپسنگر به دنبال جامعه حرکت کنم و در شبکهای از گفتمانهای غالب غرق شوم. در این کار سعی کردم برای نشان دادن نگرانی از آنچه که ممکن است؛ بدترین سناریوی محتمل را در نظر بگیرم و به نوعی نتایج هولناکش را نشان دهم.
حدود ۶ ماه پیش بحثهای پراکندهای در جامعه شکل گرفته بود که ابتدا به صورت شوخی و لطیفه و بعدتر متاسفانه کمی جدیتر دنبال شد. میزان آنها کم بود اما کیفیتش باعث میشد که با هر کمیتی ترسناک باشد. انتظار جنگ و گاه انتظارات بیهوده و سادهلوحانه پساجنگ! خودم به عنوان یک دهه شصتی قسمت کوتاهی از جنگ و بیشتر مشکلات و آلام پس از جنگ را لمس کردهام و این حرفها باعث تعجبم بود. جنگ قرار نیست هیچ چیزی بهغیر از ویرانی، خسارت و عقبافتادن به دنبال داشته باشد. حداقل در هیچ برههای از تاریخ معاصر جنگ افروز نبودهایم ولی به دلایل ژئوپلتیک در مقاطعی مجبور به دفاع از خودمان شدهایم.
در جنگ ممکن است بیگناهترین، راسخترین و صادقترین افراد هم دست به کارهایی بزنند که در حالت عادی کاملا از خود بعید میدانند. ممکن است در یک لحظه همه چیز یک انسان فروبپاشد و هر چه داشته از دست بدهد. بدتر از همه اینکه ممکن است مجبور باشد بماند و با این فروپاشی درونی به زندگی ادامه دهد. به دنبال انتخاب شیوه مناسبی برای بیان این تفکرات بودم که خاطره ای از یک شهید دوران دفاع مقدس شنیدم. نمیدانم چقدر مستند بود ولی جرقهای شد برای ساختن روایت این نمایش. برای رسیدن به بیانی مناسب آنقدر این خاطره را زیر و رو کردم که تقریبا به جز سایه محوی از آن چیزی باقی نماند، اما حس میکنم همین سایه محو کمک شایانی به انتقال آنچه در ذهن داشتم کرد. همه آدمها و سرگذشت آنها در این روایت ساخته خودمان است و امیدوارم توانسته باشیم هولناک بودن جنگ و سنگینی سایه منحوس آن را بر نسلهای بعد هم نشان دهیم.
بازخوردهایی که از منتقدان گرفتم مثبت بودند
روند انتخاب بازیگر و تمرینات چطور بود؟ چه چالش ها و موانعی در این میان وجود داشت؟
همان حدود ۶ ماه پیش که تمرینات این کار را شروع کردیم، به دلایلی، متاسفانه با یک ضربالاجل ۳ هفتهای روبرو بودیم. خودم و همه گروه تمام تلاشمان را کردیم تا به آنچه میخواهیم برسیم ولی متاسفانه این ضرب الاجل در بعضی قسمتها به کار ضربه زد. تئاتر فکر کردنی نیست و در پروسه تمرینات باید به نکات ظریف و جزئیات پرداخت. خوشبختانه بیشتر بازخوردهایی که از منتقدان و مخاطبین گرفتیم مثبت بود اما این فورس زمانی باعث ایجاد مشکلاتی هم در بیان نمایشی شد. قسمت اعظم آن به خود من برمیگردد ولی در بخشهای دیگری هم با انتخابهای محدود روبرو بودیم. مثلا قرار بود ما از ابتدا دو زن تقریبا همسن و حدودا ۴۰ ساله را روی صحنه ببینیم و چون در این برهه کوتاه امکان سعی و خطا وجود نداشت، ترجیح دادم بین کیفیت بازی و مشحصات فیزیکی به سمت بازیگرانی بروم که با تواناییهایشان آشنا بودم و حس میکردم از پس کار برمیآیند، ولی به هر صورت بعضی از ایدهها به دلیل همین متفاوت بودن سن ظاهری به تصویر کشیده نمیشود و پنهان میماند.
پس از اجرای اولیه که به صورت محدود در کرج انجام شد، با توقفی چند ماهه روبرو بودیم. از همان موقع قرار شد این اثر در مرکز تئاتر مولوی نیز به روی صحنه برود، اما متاسفانه کمی هماهنگیها دیر انجام شد و باز هم قبل از این اجرا تقریبا دو هفته وقت داشتیم. قرار بود اجراها از ۲۸ خرداد شروع شود که شوربختانه کشورمان تحت تجاوز رژیم صهیونیستی قرار گرفت و نگرانیهایم رنگ واقعیت گرفت. در مدت این جنگ تحمیلی ۱۲ روزه نمیتوانستیم هیچ برنامهریزی مشخصی داشته باشیم و حتی نمیتوانستیم گروه را دور هم جمع کنیم و فقط باید تا اطلاع ثانوی صبر میکردیم. پس از اعلام آتشبس، قرار شد در بازهای کمتر از یک هفته مجددا اثر را برای اجرا آماده کنیم و از ۱۸ تیر روی صحنه ببریم. تا دو، سه روز بعد از آتشبس حتی به بسیاری از اعضای گروه دسترسی نداشتم و با تمام مشکلاتی که بود، با کمک خدا و همت همه گروه، توانستیم به زمان مقرر برسیم.
روایت چندبعدی ذهن مخاطب را درگیر میکند
دلیل استفاده نکردن شما از یک روایت خطی چه بود؟ در واقع چنین روایت چندبعدیای ممکن است بر درک مخاطب از اثر تأثیر بگذارد حالا این تأثیر را مثبت دیدید یا منفی؟
اتفاقا دلیل اصلی انتخاب این شیوه بیانی، جدای علاقه شخصی خودم، تاثیرگذاری بیشتر آن بر مخاطب است. وقتی مخاطب با روایتی روبرو میشود که گاه عامدانه تکه تکه شده و پس و پیش ارائه میشود، در ذهن جستجوگر خود به دنبال ساختن معنا و قرار دادن این تکهها کنار هم و ایجاد یک کل واحد است. همین تلاش باعث میشود تا بتوان از دستگاه دریافت مخاطب در پروسه معناسازی استفاده کرد. البته اینگونه بیان تا حدودی مخاطرهآمیز هم میشود چون احتیاج به مخاطب فعال دارد و شاید انتظارات مخاطب سنتی درام را برآورده نکند. اتفاقا بازخورد مخاطبان برای خودم بسیار جالب بود. تقریبا پس از اتمام اثر با دو دسته از مخاطبان روبرو بودم، قسمتی از آنها که هیجان زده و راضی از سالن خارج میشدند و برایشان مسئله ایجاد شده بود و بین خودشان بحث میکردند و حتی من را هم در این بحثها شریک میکردند؛ و بخشی از عزیزان هم که عادت به بازشدن همه نکات مطرح شده داشتند و کمتر راضی بودند. به همه سلایق احترام میگذارم ولی طعنهآمیز برای خودم این بود که یکی از دوستانی که پیشکوست خودم است و احترام زیادی برایش قائلم این نقطه قوت اثر (از نظر خودم) را نقطه ضعف میدانست، که چرا من ِ مخاطب بعد از اجرا باید به بعضی چیزها فکر کنم و مجهولی در ذهنم شکل بگیرد.
بازی با نورها و سایه ها بر جذابیت نمایش بسیار افزود؛ این بازی ها چطور شکل گرفتند؟ منظورم این است که از ابتدا چنین طرحی داشتید یا در روند تمرین به آنها رسیدید؟
از نگاه شما تشکر میکنم. شیوه کاری خودم این است که قبل از شروع تمرینات هدفم رسیدن به فرم اجرایی مشخصی است که این فرم را متناسب با محتوا و برای بیان بهتر آن انتخاب میکنم. بیان بیرونی ِ احساسات درونی قطعا محتاج فرم اکسپرسیونیستی در مقاطعی از نمایش است و قرار بود نور و سایه نیز در همین راستا به ما کمک کند. جدای طراحیهای اولیه بسیاری از آنها نیز در پروسه تمرینِ کوتاهی که داشتیم شکل گرفت.
نمایش اتفاقات پس از جنگ باعث تفکر مخاطب میشود
امروز که سایه جنگ بر سر کشور سنگینی میکند، اجرای چنین آثاری چه تأثیراتی میتواند در جامعه داشته باشد؟
اتفاقا به نکته بسیار دقیقی اشاره کردید و از نظر خودم دیدهشدن آثاری مثل این نمایش که به هولناکبودن اتفاقات پس از جنگ میپردازد شاید بتواند باعث تفکر بیشتر شود. حتی کوتاه، حتی اندک. فکر کردن به اینکه جنگ قرار نیست به غیر از آسیب و ویرانی چیزی داشته باشد و انتظاری جز این، اگر نگوئیم سادهلوحانه، عبث است. بحث دفاع مشروع جداست و نه تنها حق هر کشوری است که مورد تجاوز قرار میگیرد، که وظیفهاش است. اما متاسفانه همین شرایط جنگی و نامشخص بودن آینده باعث ریزش شدید مخاطب شده است؛ مخصوصا در مورد اجراهایی مثل اجرای ما که از قبل روی صحنه نبودهاند و کسی آنها را ندیده و نمیشناسد. در این بین ریزش مخاطب مرکز تئاتر مولوی بیشتر هم بوده است. بدنه مخاطب تالار مولوی که یکی از قدیمترین مراکز تئاتری کشور است و خوشبختانه حدود یک دهه است با همت مدیریت جدیدش به شرایط تقریبا به روز و استانداردی هم رسیده، بیشتر دانشجوست. دانشجوهایی که به دلیل همین شرایط کشور امتحانات پایان ترمشان (به درست) موکول به شهریور ماه شده و بیشترشان در تهران نیستند. امیدوارم در این چند شب باقیمانده کارمان بیشتر دیده شود تا هم نتیجه زحماتمان را ببینیم و هم کمی بیشتر به هدف خود برسیم و هم با بازخوردی که از مخاطب میگیریم نقاط قوت و ضعف کارمان را بیشتر بشناسیم.
هدفم به تصویر کشیدن پنهانترین پریشانیها بود
کار شما بیشتر با بازیگر نقش مادر- به زعم من- و نورپردازیها و سایهها دیدنیتر شده بود و البته از همه مهمتر متن؛ خودتان به عنوان کارگردان اثر، ضعفها و قوتهای کار را چطور ارزیابی میکنید؟
همانطور که فرمودید، مهمترین دغدغه من این بود که درونیترین و پنهانترین پریشانیها و کابوسهای مادر را به تصویر بکشم و با المانهای بیرونی نشان دهم. به همین دلیل عرض کردم که در قسمتهایی سراغ بیان اکسپرسیونیستی رفتیم. به نظر خودم مهمترین ضعف اثر به پروسه کوتاه آمادهسازی اثر برمیگردد. همین پروسه کوتاه تمرین که معلول شرایط بود، باعث شد اتفاقات جذابتری شکل نگیرد. عرض کردم که تئاتر فکر کردنی نیست و انجام دادنی است که متاسفانه برخی جزئیات مغفول مانده و به بیان خوبی برای آنها نرسیدیم. مثلا بازیگری که نقش سایه مادر را بازی میکرد در اجرای کرج وجود نداشت و این بخش را برای اجرای مولوی اضافه کردیم و قرار بود کارکردهای بیشتری داشته باشد. وقفهای که با جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ایجاد شد اجازه کار بیشتر را از اما گرفت. سایهای که هم سایه مادر است و هم کاراکتری جدا است که قسمتی از رازها و ترسهای مادر را با خود حمل میکند. مادر راز سربهمهری دارد که در عین بیگناهی باعث نابودی زندگی خودش و دخترش شده است. مادر به دنبال فراموش کردن بخشی از خود است و از سایه خود گریزان؛ نهایتا با او یکی میشود و به توانایی برملا کردن رازهایش میرسد.
در تئاتر نوعی «نخستیگری» وجود دارد
طراحی صحنه با اینکه بسیار ساده و کم خرج به نظر می آمد پس از گذشتن دقایقی از اجرا توانست یک فضا بسازد. با این همه آیا به طراحی صحنه پیچیده تری هم فکر کردید؟
خوشحالم که این اتفاق افتاده. هر چند تکنولوژی نوری که مجبور شدم در این سازه ساده قرار دهم متاسفانه خیلی هم کم خرج نبود. این را هم بگویم که هیچ مشکلی با سازههای سنگین و پرهزینهای که در بعضی کارها وجود دار ندارم، ولی به نظر خودم در تئاتر نوعی «نخستیگری» وجود دارد که شاید بیان آن در طراحی صحنه بیشتر به چشم میخورد. سعی کرده بودیم طراحی صحنه که یکی از مهمترین اجزای تشکیل دهنده فرم است، در کنار سادگی اولیه، هم زیبایی بصری داشته باشد و هم در خدمت محتوا باشد و بتوان از آن کارکرد گرفت. مهمترین نکته هم برایمان معلق بودن خانهای بود که ناهید برای خودش درست کرده است، و البته ویران شدنش به دست آیرین و رسیدن ناهید به آرامش برعکس آنچه فکر میکرد. به نکاتی هم برای بهتر ارائه شدن فکر کرده بودیم که نتوانستیم اجرایی کنیم، اما پایه طراحی صحنه همین بود و بیشتر به جزئیات برمیگشت. جزئیاتی که میتوانست تفاوت ایجاد کند. مثلا استفاده از نورهای بیشتر در خود سازههای ساده صحنه، معلق بودن کارتنهایی که رازهایی سر به مهرند، استفاده خلاقانهتر از نور در میز و پنجره و چند نکته دیگر. در کارهای قبلم هم دیدهام که اگر در همین سازههای بسیار ساده از تکنولوژی به نوعی استفاده شود که پنهان بماند تاثیر فوقالعادهای روی مخاطب دارد. مثلا یک کارتن زهوار در رفته که به هیچ جایی هم وصل نیست و وقتی باز میشود نه تنها نور دارد، این نور کم و زیاد میشود که البته این فرم بیانی متناسب با محتوا انتخاب میشود.
هیچگاه به سمت فقط عامهپسند بودن نمیروم
به عنوان سوال پایانی؛ فضای تئاتر امروز برای کار جوانترها با چه پیچیدگیهایی همراه است؟ همه میدانیم که نمایشها در صورتی که یک یا دو سلبریتی در آن حضور داشته باشد، مخاطب خوبی خواهند داشت اما در فضایی که شما کار میکنید وضعیت به چه شکل است؟
پیچیده نیست، گاه نشدنی است! تئاتر یک رسانه مستقل، فرهنگساز و پیشرو است و این پیشرو بودن به دوش همان گروههای مستعد جوانی است که برای کیفیت تلاش میکنند، نه ثروتمند شدن. در همه جا همین است و بعضی اجراهای فوقالعادهای که در آف برادوی و آفآفبرادوی روی صحنه رفتهاند تئاتر را به مسیرهای شگفتانگیزی سوق دادهاند. ولی تفاوت اینجاست که باید این کارها دیده شوند! که متاسفانه در تئاتر کشورمان کمتر این اتفاق میافتد. خودم زاویهای با بازیگرها و هنرمندان عزیزی که هم مطرحاند و مخاطب دارند و هم بازیگران بسیار تواناییاند ندارم و حتما اگر فرصتی دست دهد و امکانی باشد با آنها همکاری خواهم کرد. ولی هیچگاه امکان ندارد فقط برای جذب مخاطب به دنبال اسامیای بروم که فقط سلبریتیاند، توانایی چندانی ندارند و صرفا مطرحاند. بهتر است بگویم اول توانایی یک بازیگر برایم مهم است، نه میزان مخاطبش. متاسفانه ممکن است این تفکر باعث ضرر مالی بشود، که قطعا امر مذمومی است؛ اما تئاتر، حداقل در این شرایط، اصلا قرار نیست عایدی مالی چشمگیری داشته باشد. قطعا باید امکان گذران زندگی به صورتی آبرومند و شایسته برای یک هنرمند تئاتر ممکن باشد ولی حداقل به نظر خود من اگر کسی انتظار مالی عجیب و غریبی از تئاتر داشته باشد راهش را اشتباه انتخاب کرده. متاسفانه در شرایطی هستیم که همه چیز یک اجرا به مناسبات مالی برمیگردد و حتی به غیر از سالنهای خصوصی، برخی سالنهای دولتی هم جدیدا به امکان درآمدزایی اثر توجه بیشتری دارند تا کیفیتش. دیدن این شرایط باعث میشود تولیدکننده تئاتر نیز به سمت نگاه سطحیتری برود که به نوبه خودش باعث پایینتر آمدن سطح توقع مخاطب میشود و این چرخه باطل امتداد خواهد داشت. در مورد خودم امیدوارم در کنار تلاش برای بیان بهتر و ارتباط بیشتر با طیف وسیعتری از مخاطب، هیچگاه به سمت «فقط» عامه پسند بودن نروم.