مسکو تا تهران؛ خطوط موازی در ادبیات و تاریخ/ زبان مشترک تجربهها
آبتین گلکار گفت: خیلی از آثار ادبیات امروز روسیه را میتوان در دو جریان اصلی طبقهبندی کرد: یکی آثاری که نگاهشان به گذشته (عمدتاً به دوره حکومت شوروی سابق) است و میکوشند وضع امروز جامعه و کشورشان را با یافتن ریشهها و پیامدهای اتفاقات گذشته تحلیل کنند. آثار دیگری هم هست که دیگر از گذشته بریدهاند و صرفاً به نمایش مسائل امروز جامعه میپردازند.

ادبیات روسیه با ریشههای عمیقش، نه فقط در ایران بلکه در جهان دارای جایگاه ویژهای است. کمتر کتابخوانی در جهان است که آثار نویسندگانی همچون «تولستوی»، «داستایفسکی» یا چخوف را نخوانده باشد که اگر کتابخوان هم نباشد، دستکم نام این غولهای بزرگ ادبیات روس را شنیده است اما ایران با ادبیات روسیه همواره رابطه عمیقتری برقرار کرده است. شباهتهای فرهنگی، ادبیات روسیه را برای ایرانیان با جذابیتهای بیشتری همراه کرده است. ادبیات روس، بهویژه در قرن بیستم، برای نویسندگان ایرانی الگویی شد از چگونگی پرداختن به رنج، بحران هویت، و پایداری در برابر سلطه و سانسور.
امروز ادبیات روس از نامهای بزرگ خود فاصله گرفته اما همچنان برای مخاطب ایرانی جذاب و خواندنی است. با وجود گذشت زمان و دگرگونیهای سیاسی و فرهنگی در هر دو کشور، پیوند میان ادبیات ایران و روسیه همچنان زنده است. اما وضعیت در ادبیات معاصر روسیه به چه شکل است؟ مهمترین نویسندگان روسیه امروز چه کسانی هستند و وضعیت ترجمه ادبیات روس و همچنین استقبال مخاطبان ایرانی از این آثار چگونه است؟
در پاسخ به این سوالات، با «آبتین گلکار»، مترجم، پژوهشگر زبان و ادبیات روسی و استادیار دانشگاه تربیت مدرس، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
آقای گلکار، ادبیات روسیه به ویژه نویسندههای کلاسیکی مثل «داستایفسکی» و «تولستوی» همیشه بهعنوان غولهای ادبیات جهان شناخته میشوند و همواره تأثیر فراوانی بر نویسندگان بزرگ ایرانی مثل «محمود دولتآبادی» گذاشتهاند؛ در حال حاضر وضعیت ادبیات امروز روسیه به چه شکل است؟ آیا ادبیات کلاسیک روسیه به افسانهها پیوسته یا همچنان میتوان به ظهورنویسندگان بزرگ روس امیدوار بود؟
راستش به نظر من در هیچ کشوری، از جمله روسیه، نمیشود و نباید نویسندگان معاصر را با نویسندگان کلاسیک مقایسه کرد. بله، در روسیه امروز، «تولستوی» و «داستایفسکی» نداریم، همانطور که در فرانسه هم «بالزاک» و «هوگو» و «فلوبر» نداریم یا در انگلیس «دیکنز» و «بایرون» و... اصولاً برای ارزیابی آثار ادبی معاصر و کلاسیک باید معیارهای متفاوتی را انتخاب کرد و باید انتظار و توقعهای متفاوتی از آنها داشت. از میان نویسندگان امروز روسیه نیز بیشک عدهای پس از گذشت پنجاه یا صد سال به ادبیات کلاسیک تبدیل خواهند شد و بقیه فراموش میشوند یا فقط از لحاظ تاریخ ادبیات اهمیت خواهند داشت. اینکه کدام نویسنده تا دههها و قرنها بعد ماندگار خواهد ماند، غیر از ارزش آثارش، به کلی عامل دیگر هم بستگی دارد و گمان نمیکنم چندان قابلپیشبینی باشد.
با این مقدمه، میشود گفت ادبیات روسیه در سالهای اخیر کموبیش جایگاهی دارد مانند ادبیات سایر کشورهای اروپایی. در نخستین دهههای پس از فروپاشی شوروی، وضع ادبیات تعریفی نداشت و به سبب نابود شدن اقتصاد نشر و بازار کتاب، دچار افول شدیدی شده بود. اما یکی دو دههای است که ادبیات دوباره رونق گرفته و شمار آثار خوب و ارزشمند پیوسته بیشتر میشود. البته آغاز جنگ اوکراین و شدت گرفتن سانسور دوباره موجب افول ادبیات در دو سه سال اخیر شده که باید ببینیم تا کجا ادامه پیدا میکند.
با توجه به اینکه ادبیات کلاسیک روسیه جایگاه تثبیتشدهای در ایران دارد، فکر میکنید ادبیات امروز روسیه چه جایگاهی در فضای ادبی ایران پیدا کرده؟ آیا نویسندگان معاصر روس به اندازه کلاسیکها مورد توجه هستند؟
نه، ادبیات کلاسیک روس قطعاً بازار بهتری دارد و خوانندگان فراوانی صرفاً به اعتبار نام نویسندگان کلاسیک آثارشان را میخوانند و از کیفیت نسبی اثر مطمئناند، در حالی که برای خرید کتاب یک نویسنده نسبتاً گمنام معاصر (گمنام لااقل در مقایسه با کلاسیکها) گویی با «هندوانه دربسته» مواجهاند و معلوم نیست کتاب به دلشان بنشیند یا نه. خیلیها هم اصولاً بعد از مطالعه کلاسیکها و علاقهای که به ادبیات کلاسیک روس پیدا میکنند به سراغ ادبیات معاصر این کشور میآیند. ولی این تناسب به نظرم طبیعی است و باز فکر میکنم نباید این دو ادبیات کلاسیک و معاصر را با هم مقایسه کرد. وضع ادبیات معاصر روسیه در مقایسه با سالهای گذشته بسیار بهتر شده است. بیست سال پیش، تعداد آثاری که از نویسندگان زنده روسیه به فارسی ترجمه شده بود، شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسید، ولی الان خیلی از آثار با کمترین فاصله زمانی به فارسی ترجمه میشوند و تنوع نویسندگان و آثار و سبکها بسیار بیشتر شده.
آیا در ادبیات امروز روسیه گرایشها یا موضوعات خاصی وجود دارد که بتواند با ادبیات ایران پیوند جدیدی برقرار کند؟
بله، کلاً خیلی از آثار ادبیات امروز روسیه را میتوان در دو جریان اصلی طبقهبندی کرد: یکی آثاری که نگاهشان به گذشته (عمدتاً به دوره حکومت شوروی سابق) است و میکوشند وضع امروز جامعه و کشورشان را با یافتن ریشهها و پیامدهای اتفاقات گذشته تحلیل کنند. این قبیل آثار، به نظر من، برای ما بسیار آموزنده است، به دلیل آنکه ما و روسها تجربههای سیاسی و اجتماعی و انسانیِ مشترک داریم و آگاهی از این تجربهها در جلوگیری از تکرار اشتباهها و گمراهیها مؤثر است. آثار دیگری هم هست که دیگر از گذشته بریدهاند و صرفاً به نمایش مسائل امروز جامعه میپردازند. در میان این آثار نیز باز خیلی از مسائل ممکن است مشترک باشد (فرضاً اعتیاد) و درد ما را هم بیان کند، ولی گمان میکنم تفاوتها اینجا، نسبت به دستهی قبلی، بیشتر باشد و ممکن است لزوماً با تمام آثار همذاتپنداری نکنیم.
چقدر ترجمه و معرفی ادبیات معاصر روسیه در ایران گسترده شده و چه چالشهایی برای این کار وجود دارد؟
همانطور که قبلاً گفتم، وضع الان خیلی بهتر شده، ولی کماکان از حد مطلوب خیلی فاصله داریم. دو چالش اصلی برای معرفی ادبیات معاصر روسیه پیش روی ما هست: یکی مشکل سانسور است؛ خیلی از آثار ادبیات معاصر روسیه را با وضع ممیزی فعلی در ایران نمیشود ترجمه و منتشر کرد. خیلیهایشان هم آثار ارزشمندی هستند. مشکل دوم شناخت ناکافی مترجمان و متخصصان ما از ادبیات معاصر است. نویسندگان کلاسیک و آثار مشهورشان را همه میشناسند، ولی برای شناخت نویسندگان معاصر و اینکه کدام آثارشان به درد مخاطب ایرانی میخورد معیارها و امکاناتی که در دست داریم بسیار کمتر است. شخصاً برای من مهمترین معیار خواندن اثر و نظر شخصی خودم است. ولی من هم میتوانم تعداد محدودی از انبوه آثار منتشرشده نویسندگان جدید در روسیه را بخوانم و از میانشان انتخاب کنم و طبیعتاً انتخابهایم بهترین نخواهند بود. معیارهایی مانند جایزههای ادبی، نقدهای منتشر شده درباره اثر و... نیز هر کدام ضعفهای خود را دارند و لزوماً بهترین آثار برای خواننده فارسیزبان را معرفی نمیکنند.
در حال حاضر روی چه پروژههایی مشغول به کار هستید؟ آیا ترجمه یا پژوهش خاصی در دست دارید که بخواهید معرفی کنید؟
راستش چند سالی است که بخش کوچکی از وقتم را به ترجمه آثار ایرانشناسان روس اختصاص دادهام و الان دو مجموعه مقاله آماده چاپ دارم: یکی مقالات شرقشناس نسبتاً گمنامی است به نام «واسیلی اِبِرمان»، که به شکل تخصصی روی رابطه شعر فارسی و عربی در دوره اموی، یعنی اولین دوره پیدایش شعر فارسی، کار میکرد. دیگری مجموعه چند مقاله از «یِوگِنی بِرتِلس» است، همان ایرانشناس مشهوری که سرپرست تصحیح و انتشار شاهنامه چاپ مسکو بود. اینها را امیدوارم فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر کند.
در ترجمه ادبی، دو سه کتاب به ناشران تحویل دادهام که امیدوارم امسال منتشر شوند. یکی که خودم خیلی دوستش دارم رمانی است به اسم «خیابانی دنج در قلب مسکو»، نوشته « میخاییل آسارگین»، از نویسندگانی که در دوره حکومت شوروی ناگزیر به مهاجرت از کشورش شد. ماجرای رمان درباره سالهای جنگ جهانی اول، انقلاب 1917 و جنگ داخلی روسیه است. از لحاظ موضوع و اتفاقات، خیلی شبیه به «دکتر ژیواگو» است، ولی با بیان و شیوه روایتی کاملاً متفاوت.
در دنیای امروز ادبیات روسیه چه آثار یا نویسندگان جدیدی به نظرتان جذاب و قابل توجه هستند؟
همان طور که قبلاً هم گفتم، نمیتوانم ادعا کنم که شناخت جامعی از ادبیات معاصر روس دارم. در بین کسانی که آثارشان را به فارسی یا روسی خواندهام، «ولادیمیر واینوویچ» طنزنویس خیلی برایم جذاب است. طنزش خیلی وقتها انگار برای ما نوشته شده. «لودمیلا اولیتسکایا»، «میخاییل شیشکین»، «دمیتری گلوخوفسکی» هم از نویسندگانی هستند که از آثارشان خیلی لذت بردهام.
چه برنامهای برای گسترش معرفی ادبیات روسیه در ایران دارید؟
«برنامه برای گسترش معرفی ادبیات روسیه در ایران» که خیلی عنوان دهانپرکنی است و از یک مترجم برنمیآید. این برنامهای است که با همکاری همه مترجمان ادبیات روسیه پیاده میشود. من به سهم خودم تلاش میکنم به خوانندگان فارسیزبان، آثار تازهای از نویسندگان روس را معرفی کنم که به نظرم میآید تجربه بهدردبخوری برای ما در آنها بیان شده است، حتی اگر نویسندگانشان شهرت چندانی نداشته باشند و کتابشان در فهرست شاهکارها و... نیامده باشد.