چرخش عربی؟
کنفرانس اخیر «منامه» به صحنه تازهای از تحول در رویکرد اعلامی کشورهای غرب آسیا بدل شد؛ جایی که برای اولینبار شماری از کشورهای عربی از جمله عمان، قطر و بحرین روایت غربی مبنی بر تهدید بودن ایران را به چالش کشیدند.
روزنامه ایران در گزارشی نوشت:
کنفرانس اخیر «منامه» به صحنه تازهای از تحول در رویکرد اعلامی کشورهای غرب آسیا بدل شد؛ جایی که برای اولینبار شماری از کشورهای عربی از جمله عمان، قطر و بحرین روایت غربی مبنی بر تهدید بودن ایران را به چالش کشیدند. وزیر امور خارجه عمان، در نشست امنیتی منامه، اسرائیل را منبع اصلی بیثباتی در منطقه توصیف و کشورهای خلیج فارس را به تعامل با تهران به جای منزوی کردن کشورمان تشویق کرد. بدر البوسعیدی عنوان کرد: «از مدتها پیش است که میدانیم اسرائیل، نه ایران، منبع اصلی بیثباتی در منطقه است. در طول سالها، شورای همکاری خلیج فارس اجازه داده است ایران منزوی شود و این باید تغییر کند. ایران مصلحت حقیقی و مشروع در امنیت خلیج فارس دارد.» عبداللطیف بن راشد الزیانی، وزیر خارجه بحرین هم در اجلاس منامه ۲۰۲۵ برگزار شد، در اظهاراتی گفت: «خلیج فارس و خاورمیانه امن و مرفه هدفی دستنیافتنی خواهد ماند مگر اینکه مردم فلسطین به حق مشروع خود برای کشوری مستقل، دست یابند. این هدف باید با حل پرونده هستهای ایران از طریق مذاکرات مجدد میان ایالات متحده و ایران همراه باشد.» ناصر بن حمد آلخلیفه، مشاور امنیت ملی بحرین هم در افتتاحیه این نشست تأکید کرد که امنیت پایه اصلی توسعه پایدار است. مشاور امنیت ملی بحرین همچنین بر اهمیت شراکتهای راهبردی و نشستهای بینالمللی درباره تحولات منطقهای و جهانی تأکید کرد. ناصر بن حمد افزود: «هماهنگی و همکاری مشترک میان کشورها برای دستیابی به راهحلهای جامع و پایدار، ضرورتی اساسی در مسیر توسعه جهانی است.» رضا میرابیان، سفیر اسبق ایران در کویت در گفتوگو با «ایران» با اشاره به تحولات اخیر تأکید میکند که پس از جنگ ۱۲ روزه درک تازهای از مفهوم تهدید در میان دولتهای عربی شکل گرفته است؛ تحولی که به باور او میتواند نقطه آغاز بازتعریف نظم امنیتی منطقهای و بازگشت کشورهای عربی به واقعگرایی در سیاست خارجیشان باشد.
در پی تداوم سیاستهای تهاجمی تلآویو در غرب آسیا، شاهد شکلگیری نوعی درک جدید و بازتعریف تهدید اصلی در میان کشورهای عربی هستیم. این تحول چه پیامدهایی برای موازنه قدرت و ائتلافهای منطقهای به همراه دارد؟
در ارتباط با رویکرد منطقهای ایران، به نظر میرسد تحولی محسوس در نگاه کشورهای عربی شکل گرفته است؛ تحولی که بویژه پس از برگزاری آخرین کنفرانس منطقهای در «منامه» به وضوح نمایان شد. در این نشست، برای اولینبار شاهد آن بودیم که برخی کشورهای عربی از جمله عمان که وزیر خارجهاش صراحتاً مواضع جدید را بازگو کرد، روایت آمریکایی مبنی بر «ایران بهعنوان تهدید اصلی منطقه» را رد کردند.
آنان تأکید کردند که تهدید واقعی، اسرائیل است و نه ایران. این موضعگیری، تحول مهمی را پیش میکشد مبنی بر اینکه کشورهای عربی پس از حوادث اخیر از جمله جنگ ۱۲ روزه، به درک تازهای از مفهوم تهدید در منطقه رسیدهاند و ایران را دیگر تهدید نمیدانند. در واقع این جنگ موجب شکلگیری نگرانی عمیقی در میان کشورهای عربی و اسلامی از جمله عربستان، ترکیه و پاکستان شد؛ نگرانی از اینکه اسرائیل ممکن است اقدامات تجاوزکارانه خود را به سایر کشورهای منطقه نیز گسترش دهد. این در حالی است که نتانیاهو پیشتر آشکارا از اهداف فراتر از مرزهای فلسطین حتی تا خاک عربستان سخن گفته بود. بنابراین یکی از پیامدهای جدی این تحولات در غزه و منطقه، افزایش تردید نسبت به «تضمینهای امنیتی آمریکا» است. بسیاری از کشورهای منطقه اکنون این پرسش را دارند که آیا میتوان بدون مشارکت فعال ایران، به امنیتی پایدار دست یافت؟ به نظر میرسد درک واقعبینانهتری در حال شکلگیری است مبنی بر اینکه امنیت منطقه در تقابل با ایران نیست بلکه در همکاری و همگرایی با آن معنا پیدا میکند؛ تحولی که میتواند مبنای بازتعریف موازنههای جدید امنیتی در غرب آسیا باشد.
در شرایطی که بخش قابلتوجهی از امنیت کشورهای منطقه بر پایه وابستگی راهبردی به ایالات متحده استوار است، میتوان انتظار داشت که آنها با تکیه بر ظرفیتهای بومی خود، به یک موازنه جدید امنیتی دست یابند؟ آیا تداوم الگوی «برونسپاری امنیت» مانع شکلگیری استقلال راهبردی و همکاریهای منطقهمحور نخواهد شد؟
در سالهای اخیر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، بویژه عربستان سعودی میلیاردها دلار صرف خرید تسلیحات نظامی از ایالات متحده و کشورهای اروپایی کردهاند؛ اقدامی که بیشتر حاصل یک سیاست تحمیلی از سوی غرب بوده است؛ با این حال تجربههای میدانی نشان داده است که این حجم از تسلیحات نهتنها به تقویت واقعی امنیت آنان منجر نشده که نوعی وابستگی ساختاری به قدرتهای خارجی ایجاد کرده است. در واقع، بخش قابلتوجهی از درآمدهای نفتی این کشورها صرف خرید جنگافزارهایی میشود که کارکرد آن بیشتر در رقابتهای سیاسی و نمایشی است تا در افزایش توان بازدارندگی. نمونه بارز آن، جنگ یمن است؛ جایی که عربستان با وجود انبوه تجهیزات نظامی مدرن، نتوانست به اهداف نظامی خود دست یابد و حتی در برابر حملات محدود و نامتقارن آسیبپذیر نشان داد. بنابراین بروز تحولات جدید و درکی که اعراب از پیامدهای رویکرد جنگ طلبانه اسرائیل داشتهاند که در نشست اخیر «منامه» بازتاب پیدا کرد، نشان داد زمینههایی برای ایجاد تفاهم حداقلی شکل گرفته است.
چه اشتراکاتی میتواند مبنا قرار گیرد و آنها را برای ورود به یک سری مجموعه همکاریهای امنیتی در منطقه ترغیب نماید؟
اشتراکات تاریخی، جغرافیایی و تهدیدات و منافع مشترک کشورهای منطقه زمینههای مناسبی برای شکلگیری تفاهمی پایدار در حوزه امنیت جمعی به وجود آورده است. تکیه بر گفتوگو، همکاریهای دریایی مشترک و اعتمادسازی امنیتی میتواند جایگزینی کارآمد برای سیاست پرهزینه خرید تسلیحات باشد؛ سیاستی که تاکنون نه ثبات آورده و نه استقلال. امنیت واقعی منطقه در گرو همکاری همسایگان و حضور فعال ایران در معادلات امنیتی خلیج فارس است. یکی از منافع مشترک مهم، بحث امنیت دریانوردی است. امنیت مرزها و امنیت دریانوردی، از بنیادیترین ارکان ثبات در هر منطقه محسوب میشوند. در منطقهای مانند خلیج فارس که شاهراه حیاتی انرژی جهان به شمار میرود، تأمین امنیت دریانوردی نهتنها برای کشورهای ساحلی بلکه برای کل اقتصاد جهانی اهمیت دارد. ایران توانسته با اتکا به توان بومی، توسعه صنایع دفاعی و حضور فعال در آبهای جنوبی، نقش مؤثری در تأمین امنیت خطوط کشتیرانی بینالمللی ایفا کند. گشتهای منظم نیروی دریایی ایران در تنگه هرمز و دریای عمان، مانع از افزایش تهدیدات دزدان دریایی و حملات تروریستی دریایی شده است. در واقع، منافع اقتصادی و انرژی کشورهای عربی خلیج فارس به طور اجتنابناپذیری با امنیتی گره خورده که بخش عمده آن در گرو ثبات دریایی است. هرگونه اختلال در امنیت تنگه هرمز یا دریای عمان مستقیماً به زیان صادرات نفت، واردات کالا و ثبات مالی این کشورها خواهد بود. از این منظر، نقش ایران در تأمین امنیت دریانوردی فرصتی برای همکاری و همگرایی منطقهای است. کشورهای عربی با درک این واقعیت میتوانند از طریق گفتوگوهای امنیتی مشترک، رزمایشهای دریایی چندجانبه و سازوکارهای هماهنگی مرزی، منافع مشترک خود با ایران را در قالب یک نظم بومی و پایدار دنبال کنند. تکیه بر توان داخلی و همکاری میان کشورهای ساحلی خلیج فارس، جایگزینی واقع بینانه و کارآمد برای سیاست پرهزینه خرید تسلیحات از قدرتهای فرامنطقهای است.
در حقیقت، امنیت دریایی میتواند به یکی از نقاط اتصال منافع مشترک ایران و کشورهای عربی و بستری برای شکلگیری اعتماد متقابل در غرب آسیا بدل شود.
آیا ایران میتواند محور شکلگیری یک سازوکار امنیتی بومی در غرب آسیا باشد؟
هر ابتکار عمل منطقهای از سوی ایران باید بر پایه یافتن زمینههای حداقلی مشترک با همسایگان و ایجاد بستری برای شکلگیری یک سازوکار امنیتی بومی استوار باشد. این همان جوهره دیپلماسی است که از آن بهعنوان «هنر ممکنها» یاد میشود؛ هنری که به جای تمرکز بر اختلافات، بر نقاط اشتراک و منافع متقابل تکیه دارد.
ایران در سالهای گذشته بارها طرحهایی برای تقویت همگرایی و همکاری امنیتی منطقهای پیشنهاد داده است؛ از جمله «ابتکار صلح هرمز و پیشنهاد ایجاد سازوکار گفتوگوی منطقهای میان کشورهای خلیج فارس.» هرگونه تفاهم جمعی میان کشورهای منطقه، از آن جهت که ضامن اجرای آن خود بازیگران منطقهای هستند، از ظرفیت پایداری و ماندگاری بالایی برخوردار است. حتی ایالات متحده نیز میتواند در نقش یکی از تضمینکنندگان اجرایی چنین توافقهایی ظاهر شود؛ البته بدون آنکه محوریت ابتکار عمل از دست کشورهای منطقه خارج شود. با این حال، این مسیر در تعارض با سیاستی قرار میگیرد که آمریکا از طریق پیگیری «توافق ابراهیم» دنبال میکند. هدف واشنگتن، ایجاد چهارچوبی امنیتی بر پایه عادیسازی روابط با اسرائیل است؛ اما با توجه به رویکرد تهاجمی و جنگطلبانه تلآویو تحقق این طرح در کوتاه مدت ممکن به نظر نمیرسد. بویژه آنکه عربستان پیوستن به این توافق را منوط به حل مسأله فلسطین و تشکیل دولت مستقل فلسطینی کرده است. در نتیجه تا زمانی که بحران مزمن فلسطین حلوفصل نشود، ایالات متحده قادر نخواهد بود الگوی امنیتی مورد نظر خود را در منطقه پیش ببرد. افزون بر این، شکست روایت غربی مبنی بر «ضرورت مهار نفوذ ناامن سازایران» و تغییر نگاه کشورهای عربی که اکنون تهدید اصلی را در رفتار اسرائیل میبینند، نشان میدهد که مسیر آینده امنیت منطقه از همکاری و همگرایی با آن میگذرد.