خاورمیانه مهندسی نمیشود
تأثیر طرح ترامپ بر آینده خاورمیانه از نگاه ۱۰ کارشناس روابط بینالملل

روزنامه ایران در گزارشی نوشت:
«امروز نهتنها جنگ به پایان رسیده، بلکه طلوع تاریخی خاورمیانه جدید رسیده است.» این جمله پرطمطراق دونالد ترامپ در کنست اسرائیل در روزی که صلح خود را جشن میگرفت، بیش از آنکه نشانگر راهبرد رئالیستی «صلح از طریق قدرت» باشد، نشاندهنده ایدهآلیسم ویلسونی نهفته در درونش است.
رئیسجمهوری آمریکا با ذهن سادهسازش به جهان مینگرد و زمانی که خود را برترین رئیسجمهوری تاریخ ایالاتمتحده میداند، با همین فرمول تمام بحرانهای جهانی و خاورمیانه را هم حل شده میبیند. مراسم جشن صلح 2025 در شرمالشیخ با نمایش عجیب ترامپ و تحقیر حاضرین توسط معاملهگر نیویورکی، قرار است به یک توافق پایدار و معماری یک منطقه نوین منتج شود. اما چگونه؟
آخرینبار ترامپ در دور اول حضور در کاخ سفید، قرار بود با «معامله قرن» تاریخساز شود و خاورمیانهای جدید رقم بزند اما امروز، کسی به سختی چنین عنوانی را به خاطر میآورد؛ پیمانی که با میدانداری «جرد کوشنر» تهیه شد و جالب اینکه در مفاد طرح 20 مادهای ترامپ بهعنوان پایهای برای توافق آتشبس غزه و موسوم به صلح 2025، دوباره پای کوشنر درمیان است. برای منتقدانی که به تاریخ خاورمیانه آشنا هستند، شاید همین دلیل آشکاری برای تکرار سرنوشت «معامله قرن» باشد.
توافق با فرمول ترامپ، واقعیات موجود را نادیده میگیرد و در حقیقت به «ریشههای بحران» نمیپردازد. دونالد ترامپ به وضوح نه یک میانجی صلحساز، بلکه شیفته طرفی است که اساساً ریشه یک بحران تاریخی در خاورمیانه است؛ رئیسجمهوری که به شناسایی بلندیهای جولان اشغالی برای اسرائیل و انتقال سفارت واشنگتن به بیتالمقدس افتخار میکند و در کمپین انتخاباتی 2024 خود «میریام ادلسون» صهیونیست به او 10 میلیون دلار میبخشد تا از اشغال و یهودیسازی کرانه باختری حمایت کند. در همین طرح کنونی، دونالد ترامپ اداره غزه را به شکل استعماری و یک کمیته بینالمللی برگردانده است.
در فضای بینالمللی همواره یک طنز سیاسی مطرح است که میگوید، راهحل دو دولتی هیچگاه به نتیجه نمیرسد چون ایران و اسرائیل مخالف آن هستند. در شرمالشیخ اما ایران و اسرائیل غایب بودند و این یک شوخی نبود. نه فقط تهران و تلآویو که روسیه و چین هم بهعنوان دو قدرت بسیار مهم جهانی که نقش عمدهای در نظمسازی منطقه دارند، حضور نداشتند. برای واقعگرایان، گردهمایی مجلل شرمالشیخ شاید فقط یک دورهمی با چاشنی شوخیهای ترامپ به نظر برسد. شاید از همه مهمتر، کوچکترین نشانهای در سرزمینهای اشغالی دیگر وجود ندارد که دال بر وجود امکان راهحل دو دولتی باشد.
ترامپ شاید آخرین رئیسجمهوری در آمریکاست که تلاش میکند برخی از دستاوردهای میدانی اسرائیل را به یک توافق پایدار سیاسی و دیپلماتیک تبدیل کند. اسلاف او همگی در این سعی شکست خوردهاند. زمانی که بیل کلینتون سال 1993 در کاخ سفید، پس از مذاکرات پرفشار اسلو، یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین را بهعنوان آخرین رگههای مقاومت فلسطین از پیش روی صهیونیستها کنار زد، تصور میشد که دیگر منازعه به پایان رسیده است. اما بنیامین نتانیاهو آن روزها در قامت سیاستمدار حزب لیکود، رهبری کارزار ضدتوافق اسلو را به عهده گرفت؛ کارزاری که در نهایت به ترور اسحاق رابین، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، منجر شد. امروز دوباره نتانیاهو در هنگامه پرهیاهوی صلح 2025 ترامپ بر سر کار است؛ کسی که خود را با صلح در انتهای خط میبیند و آتشبس 60 روزه ژانویه گذشته را هم برنمیتابد.
وعده ترامپ در اینکه منطقه در حال تجربه «طلوع تاریخی یک خاورمیانه جدید» است، یادآور پیشبینیهای خوشبینانه دولت بوش حتی پس از حمله فاجعهبار به عراق در سال ۲۰۰۳ است. از زمان آخرین کسانی که تصور میکردند به جنگها خاتمه دادند، بیش از یک قرن میگذرد؛ متفقین در معاهده پاریس نهتنها به جنگ پایان ندادند که ریشههای بزرگترین جنگ جهانی را پایهگذاری کردند؛ جایی که افسر انگلیسی تحت امر ژنرال آلنبی گفت:«بعد از جنگی که به همه جنگها پایان داد، در پاریس به صلحی دست یافتند که همه صلحها را بر باد داد.»
با این همه، توافق اخیر توجه جهان را به خاورمیانه در پساصلح ترامپ جلب کرده است؛ اینکه توافق منجر به ایجاد پایههای نظم جدید در منطقه خواهد شد یا پس از وقفهای کوتاه، آتش جنگ بار دیگر شعله خواهد کشید، با دو نگاه خوشبینانه و بدبینانه به تأثیر این توافق بر پویاییهای امنیتی-سیاسی خاورمیانه توسط کارشناسان مواجه شده است. از دیدگاه کارشناسان، این توافق، هرچند شکننده و موقت به نظر میرسد، اما امکان کاهش فوری خشونتها و بازگشایی مسیر مذاکرات دیپلماتیک را فراهم میکند، اما از طرف دیگر، فقدان سازوکارهای اجرایی پایدار و فشارهای سیاسی و اقتصادی بر مردم غزه، نگرانیهای جدی ایجاد کرده است.
در این گزارش، ۱۰ دیدگاه تحلیلی از کارشناسان خاورمیانه و روابط بینالملل گردآوری شده است؛ ۵ دیدگاه که بر فرصتها و دستاوردهای توافق تأکید دارند و ۵ دیدگاه متقابل که چالشها و محدودیتهای آن را برجسته میکنند. اگرچه برخی کارشناسان بر فرصتهای دیپلماتیک و کاهش خشونت تأکید دارند، دیدگاههای بدبینانه برخی ناظران هشدار میدهد که بدون سازوکارهای پایدار، توافق شکننده خواهد بود.
در نهایت گفتنی است «ایران» دیدگاههای خوشبین و همسو با طرح ترامپ را از این رو آورده است که فضای نخبگانی و تحلیلی کشور با تحلیل آن دسته از کارشناسان موافق با نظم آمریکایی بیشتر آشنا شده و شناخت دقیقتر و بدون واسطهای نسبت به طراحی واشنگتن بویژه با راهبرد دولت دوم ترامپ در طراحی سیاسی-امنیتی برای منطقه غرب آسیا حاصل شود وگرنه بدیهی است که کشورمان و بالطبع روزنامه ایران از طرح صلح غیرمنصفانه دونالد ترامپ استقبال نمیکند. مهندسی سیاسی خاورمیانه بدون در نظر گرفتن و پرداختن به ریشه بحران و تلاش برای دستکاری واقعیتها امکان پذیر نیست؛ همانطور که تاریخ اثبات کرده است.
هزینه بالای «بازگشت به جنگ»
دنیس راس
مشاور مؤسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن
توافق آتش بس، راهی واقعی برای متوقفکردن جنگ در غزه و ایجاد پایهای برای یک راهحل پایدار فراهم میآورد. در مرحله اول آتشبس، جنگ متوقف میشود که توقف حملات، عقبنشینی بخشی از نیروهای اسرائیل به خطوط توافقشده، و مبادله اسرا (آزادسازی همه اسرای زنده در برابر صدها تا هزاران زندانی فلسطینی) و بازگشت فوری کمکهای بشردوستانه به غزه که اجازه پاکسازی آوار، بازسازی ابتدایی و از سرگیری فعالیتهای اقتصادی محدود را میتواند به همراه داشته باشد. اما این فقط آغاز است؛ مرحله دوم شامل حضور نیروی تثبیتکننده بینالمللی، تشکیل یک هیأت ناظر برای اداره نوار غزه و ایجاد یک دولت تکنوکرات یا اصلاحشده فلسطینی است که زمینه پیوند سیاسی غزه و کرانه باختری و مسیر خودگردانی را فراهم کند.
چالشها در این دوران واقعبینانه است، اما همان بازیگران و کانالهایی که مرحله اول را ممکن ساختند، یعنی ایالات متحده با اهرم قابلتوجهش و کشورهای عربی و ترکیه با نفوذ بر حماس، میتوانند فشار هماهنگ را حفظ کرده و مرحله دوم را پیش ببرند. انگیزههای خارجی (فشار آمریکا، خواست کشورهای عربی برای پایان جنگ به خاطر ثبات و منافع توسعهایشان) و هزینه بالای بینالمللی و سیاسی ادامه مناقشه برای اسرائیل، شانس موفقیت را بالا میبرد. اجرای مرحله اول خود محرکی برای پیشروی به مرحله دوم است، چون هیچ بازیگری نمیخواهد مسئول از سرگیری جنگ نشان داده شود. این «هزینه سیاسی بازگشت به جنگ» را افزایش میدهد. اهرمهای بیرونی قوی هستند؛ اگر قدرتهای خارجی کلیدی فشار هماهنگ را حفظ کنند، پارامترهای فنی مرحله دوم سریع و شفاف تعریف شود و کشورهای عربی در بازسازی و فشار سیاسی برای اصلاح تشکیلات فلسطینی پای کار بیایند، آتشبس میتواند به یک روند تدریجی و قابلنظارت منتهی شود که احتمال بازگشت به جنگ را بهطور چشمگیری کاهش دهد.
این آتشبس، تا حد زیادی، به این دلیل اتفاق افتاد که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، پیام روشنی به همه طرفهای درگیر فرستاد مبنی بر اینکه زمان آزادی گروگانها و پایان دادن به جنگ فرا رسیده است. این آخرین نمونه از یک واقعیت دیرینه بود: وقتی صحبت از درگیری اسرائیل و فلسطین میشود، ایالات متحده اهرم فشار بزرگی دارد.
Foreign Affairs
5 واقعیت درباره خاورمیانه جدید
فرید زکریا
تحلیلگر و ستوننویس واشنگتن پست
دونالد ترامپ اغلب «رئیسجمهوری معاملهگر» نامیده میشود و هفته گذشته این توصیف منجر به موفقیت شد. آتشبس غزه معاملهای پیچیده بود. مرحله اول واقعاً مسیری محتمل برای پایان دادن به خشونت وحشتناک در غزه است و فرصتی که ارزش امتحان کردن دارد. این توافق پنج واقعیت مهم در مورد خاورمیانه امروز را آشکار میکند.
نخست، موقعیت اسرائیل طوری است که هر دو کشور قطر و عربستان سعودی با احتیاط شروع به موازنه با این بازیگر کردهاند. دوحه به دنبال تضمینهای نظامی از واشنگتن است و ریاض نیز با پاکستان، کشوری مجهز به سلاح هستهای، یک پیمان دفاعی دوجانبه امضا کرده است.
دوم، میتوان امتیازاتی از اسرائیل گرفت اما این کار نیاز به سرمایه سیاسی و مهارت دارد. ترامپ هر دو اینها را برای وادار کردن بنیامین نتانیاهو به پذیرش این توافق به کار گرفت.
سوم، در این مذاکرات، واقعیت خاورمیانه جدید را میتوان دید. نگاه کنید چه کسانی در اتاق مذاکره برای این توافق حضور داشتند: مصریها، ترکها، اسرائیلیها، قطریها و آمریکاییها، به همراه حماس. مصریها تنها در این زمینه خاص اهمیت دارند، بهدلیل مرزشان با غزه و گذرگاه رفح که مسیر کلیدی برای ارسال کمکها به داخل غزه است. حضور آنها یادآور نظم قدیم خاورمیانه بود؛ نظمی که تحت سلطه کشورهای بزرگ، پرجمعیت و غنی از نظر فرهنگی بود.
در حالی که خاورمیانه قدیم تحت رهبری دولتهای بزرگی بود که پانعربیسم را تبلیغ و تشویق میکردند؛ پادشاهیهای خلیج فارس به دنبال ثبات هستند.
چهارم، خاورمیانه جدید جایی است که در آن موقعیت ایران تغییر پیدا کرده است.
در نهایت، با وجود تمام دشمنیها، واقعاً هیچ طرح بلندمدتی وجود ندارد که پایان آن به یک راهحل دو کشوری ختم نشود. مارتین ایندیک، دیپلمات کهنهکار آمریکایی که همزمان بهشدت طرفدار اسرائیل و حامی تشکیل کشور فلسطینی بود، سال گذشته، چند ماه پیش از درگذشتش، مقالهای در نشریه فارن افرز نوشت با عنوان «رستاخیز عجیب راهحل دو دولتی». او استدلال کرد که دههها رها کردن این هدف، تنها ثابت کردهاند که هیچ جایگزینی برای آن وجود ندارد. هر گزینه دیگری- اشغال ادامهدار، یک کشور واحد، یا اخراج جمعی- جواب نمیدهد و مردم نهایتاً، هرچند با بیمیلی، دوباره به آن بازخواهند گشت.
اما اکنون این تنها زمانی ممکن است که ترامپ خودش به آن باور پیدا کند و قدرت و انرژیاش را صرف آن کند. طرح او اشارهای گذرا به این موضوع دارد. اما هنگام اعلام آتشبس، او نه فقط امید به آتشبس داشت بلکه سخن از «صلح همیشگی» گفت. رسیدن به آن، فراتر از یک معامله صرف است و به چشمانداز نیاز دارد. ثمره چنین چشماندازی- صلحی اصیل و پایدار- در تاریخ طنینانداز خواهد شد.
Washington Post
صلح مرحلهای جواب میدهد؟
عمرو حمزوی
عضو ارشد و مدیر برنامه خاورمیانه در بنیاد کارنگی
توافق صلح غزه با رویکرد مرحلهای (تدریجیگرایی) میتواند شانس موفقیت بالاتری داشته باشد، چرا که تاریخ خاورمیانه نشان داده بسیاری از توافقهای صلح موفق، از جمله آتشبس ۱۹۴۸ و پیمان صلح مصر و اسرائیل در ۱۹۷۹، بر اجرای تدریجی و گامبهگام استوار بودهاند. ساختار طرح ترامپ که ابتدا خروج محدود اسرائیل، آزادی تعداد مشخصی از اسرا و تضمین آتشبس را شامل میشود، در صورتی که با حمایت و نظارت مستمر بینالمللی و منطقهای همراه شود، فرصت ایجاد اعتماد و پیشرفت گامبهگام به سوی ترتیبات پایدارتر را فراهم میکند. موفقیت این توافق مستلزم سازوکارهای نظارتی مؤثر مانند کمیتههای مشترک، نیروهای تثبیتکننده بینالمللی و هماهنگی با سازمانهای بشردوستانه است تا تضمین شود اقدامات هر مرحله به درستی اجرا میشود. همچنین هر مرحله باید با مشوقها و ضمانتهای ملموس مانند کمکهای اقتصادی، بازسازی پس از جنگ و تضمینهای امنیتی مرتبط شود تا طرفین انگیزه پایبندی داشته باشند. حمایت دائمی ایالات متحده و شرکای منطقهای مانند مصر، قطر و ترکیه، همراه با انعطافپذیری در اجرای توافق، امکان اصلاح مسیر در صورت بروز مشکلات و جلوگیری از شکستهای اجرایی را فراهم میکند. در نهایت، موفقیت توافق غزه به پیوند میان اجرای مرحلهای، حضور مؤثر بینالمللی و ایجاد فرصتهای اعتمادسازی وابسته است و تنها با امضای آتشبس محقق نخواهد شد.
Foreign Affairs
تبدیل آتشبس به صلح پایدار؟
زید رعدالحسین
کمیسر پیشین حقوق بشر سازمان ملل
صلح پایدار در خاورمیانه هنوز قابل دستیابی است، مشروط بر اینکه آتشبس فعلی میان اسرائیل و حماس تنها به سطح نظامی محدود نماند و به چهارچوبی سیاسی و اجتماعی تبدیل شود. این آتشبس میتواند به عنوان پلی برای پیشبرد راهحل دو کشوری یا مدل کنفدراسیون سرزمین مقدس (HLC) عمل کند که امکان اقامت متقابل اسرائیلیها و فلسطینیها را فراهم میکند و پایهای برای توافقهای جدید ایجاد میکند. کشورهای عربی مانند قطر، مصر و عربستان نقش مؤثری در پیشبرد مذاکرات و تضمین آتشبس ایفا میکنند و شناسایی روزافزون دولت فلسطین در سطح بینالمللی نشانهای از تمایل جامعه جهانی برای پایان دادن به درگیری است. مسیر پیش رو دشوار است و نیازمند صبر، تدبیر و همکاری بینالمللی مستمر است، اما تنها گزینه عقلانی برای دو طرف و جامعه جهانی، حرکت به سوی توافقی عادلانه، پایدار و مبتنی بر اصول حقوقی و سیاسی است.
Foreign Affairs
نیاز به طولعمر توافق
ناتان ساکس
عضو ارشد انیستیتو خاورمیانه
آتشبس دو دستاورد فوری دارد، توقف نسبی خصومتها و جریان بیشتر کمکها که اگر بهخوبی توزیع شوند جلوی فاجعه انسانی را خواهند گرفت؛ اگر دولتها (بهویژه آمریکا) به اجرای کامل و مرحله دوم پایبند بمانند، توافق میتواند ادامه یابد. توقف خشونت امکان توزیع کمک، اهمیت پیگیری سیاسی و تعهد دولتها، بازگشت به شمال در مناطقی که قابل بازسازیاند را فراهم میکند. آتشبس فرصت نجات جانها و توزیع کمک را ایجاد میکند، اما فقط در صورتی که بازیگران بینالمللی اجرای کامل توافق و پیگیری مرحله بعد را تضمین کنند. اما، طولعمر توافق نامعلوم است و بستگی مستقیم به اراده ترامپ، ثبات سیاسی در اسرائیل و رفتار میدانی حماس دارد؛ احتمال دارد مرحله اول بدون پیگیری مرحله دوم و بازگشت به مناقشه به یک پیروزی دیپلماتیک زودهنگام تبدیل شود. در واقع، دوام توافق شدیداً به پیگیری سیاسی واشنگتن، ثبات ائتلاف اسرائیل و رفتار حماس بستگی دارد و بدون این مؤلفهها، آتشبس ممکن است گذرا باشد.
اما باید این نکته را در نظر داشت، اگر حماس بلافاصله به بازسازی توان نظامی خود بپردازد یا اسرائیل فشار نظامی را از سر بگیرد، توافق از هم خواهد پاشید. بنابراین، آینده پساصلح در گرو سه شرط است: پایداری سیاسی در اسرائیل، نظارت بینالمللی مؤثر، و تمایل واقعی دو طرف برای حفظ آتشبس. بدون تحقق این عوامل، «صلح» کنونی صرفاً وقفهای موقت در چرخهای بیپایان از خشونت خواهد بود.
Carnegie
توافق شکننده مشروط به حمایت دیپلماتیک
آصلی آیدین تاشباش
پژوهشگر ارشد بروکینگز
توافق در غزه با پیشنهاد آتشبس ایالات متحده، گامی مهم در جهت کاهش فوری خشونتها و بازگشت راه حل دو دولتی منطبق با سیاست آمریکاست. این طرح، غزه و کرانه باختری را بهعنوان سرزمینهای اشغالی حفظ کرده و مسیر شکلگیری کشور فلسطین را باز میکند. با این حال، توافق هنوز شکننده است و بسیاری از پرسشهای کلیدی بیپاسخ ماندهاند: نیروی حافظ صلح چه ترکیبی خواهد داشت؟ انتقال از مرحله اول به مرحله دوم چگونه تضمین میشود؟ و چه ترتیباتی میتواند حاکمیت فلسطینی را عملی کند؟ این توافق نشاندهنده تغییر قابل توجهی در رویکرد دیپلماسی ایالات متحده است؛ رویکردی که بر نتایج فوری و اعلام پیروزی پیش از نهایی شدن جزئیات تمرکز دارد. با وجود سادهسازی معامله، این گامها فرصتهایی برای اعتمادسازی و پیشبرد صلح فراهم میکنند، حتی اگر جزئیات حکومت و ثبات طولانیمدت هنوز نامشخص باشند. تجربه گذشته در مناطق بحرانی دیگر مانند سوریه، کرانه باختری و اوکراین نشان میدهد که توافق اولیه تنها نقطه شروع است و تبدیل آن به یک نظم پایدار نیازمند تخصص، نظارت مستمر و دیپلماسی فعال است. بنابراین، آینده پساصلح اسرائیل و حماس به توانایی جامعه بینالمللی و منطقهای برای پشتیبانی از مراحل بعدی توافق، نظارت بر اجرای مفاد آن و ایجاد ترتیبات امنیتی و حکومتی مؤثر بستگی دارد. موفقیت توافق غزه نه صرفاً به امضای آتشبس، بلکه به تداوم حمایت دیپلماتیک، ایجاد مشوقها، مدیریت عدم قطعیتها و انعطاف در مواجهه با چالشها وابسته است. این مرحله اولیه، به هر شکل کلید خورده و تنها آغاز مسیر طولانی برای ایجاد صلح پایدار و حکومت مؤثر در فلسطین است.
Brookings
خوشبینی دشوار است
استفن والت
استاد دانشگاه هاروارد
جای تعجب نیست که دونالد ترامپ در حال جشن گرفتن پیروزی است و توافق آتشبس را «طلوع تاریخی خاورمیانه جدید» مینامد. با این حال، او قبلاً چیزهای مشابهی گفته است و برخی از اسلاف او نیز چنین گفته بودند. امیدوارم حق با او باشد، اما من روی آن شرط نمیبندم.
دو سؤال بیپاسخ پس از توافق فعلی مطرح است؛ سؤال اول که بدیهی است، این است که «آیا این توافق پابرجا خواهد ماند؟» سؤال دوم - که پاسخ به سؤال اول تا حد زیادی به آن بستگی دارد - این است که آیا روابط اسرائیل با بقیه جهان، بویژه «رابطه ویژه» آن با ایالاتمتحده، به گونهای در حال تحول است که در نهایت صلح پایدار را ممکن سازد؟
در مورد سؤال اول، خوشبینی دشوار است. همانطور که منتقدان دیگر اشاره کردند، «طرح صلح» توسط «میانجیگران» آمریکایی طرفدار سرسخت اسرائیل (استیو ویتکاف و جارد کوشنر) با مشارکت حداقلی فلسطینیان تدوین شد. در شکل نهایی خود، این طرح بیشتر به یک اولتیماتوم شباهت داشت تا یک توافق مذاکره شده. این طرح، برخی از جاهطلبیهای حداکثری راست افراطی اسرائیل (مانند الحاق غزه و اخراج دائمی ساکنان فلسطینی آن) را رد میکند، اما فلسطینیها را ملزم به انجام مجموعهای از اصلاحات دشوار و غیرقابل تأیید میکند، مانند خلع سلاح کامل حماس، تخریب تمام تونلهای آن و همچنین محرومیت از هر گونه مشارکت سیاسی و اصلاحات رادیکال اما نامشخص در تشکیلات خودگردان فلسطین. همچنین یک نهاد نظارتی خارجی که هنوز مشخص نشده است -تحت نظارت «هیأت صلح» به ریاست خود ترامپ- بر رعایت مفاد توافق نظارت خواهد کرد و تصمیم خواهد گرفت که آیا هر یک از طرفین به توافق پایبند هستند یا خیر.
مهمتر از آن، این توافق تمام مسائل سیاسی دشوار را به نقطهای نامشخص در آینده موکول میکند و در مورد تلاشهای مداوم اسرائیل برای بلعیدن کرانه باختری کاملاً ساکت است. بنابراین برای باور به موفقیت این طرح، باید اعتقاد داشت که جهان خارج - بهویژه ایالاتمتحده- فشار بیامان خود را بر اسرائیل حفظ خواهد کرد تا توافق فعلی را نگه دارد و در نهایت به یک راهحل عادلانه و دائمی برای درگیری طولانی با فلسطینیان دست یابد.
هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد نتانیاهو، حامیان راستگرای او یا خود جامعه اسرائیل مایل به پذیرش یک راهحل واقعی دودولتی یا نوعی کنفدراسیون تککشوری باشند، حتی اگر اطمینان یابند حماس و دیگر جناحهای فلسطینی کاملاً به حاشیه رانده شدهاند. با توجه به شخصیت دمدمیمزاج و بیعلاقگی ترامپ به جزئیات آیا کسی واقعاً باور دارد که این روند ادامه خواهد یافت؟ مشکل فقط ترامپ نیست. قدرتهای خارجی اغلب مایل بودهاند که طرفهای درگیر را برای توقف موقت جنگ تحت فشار قرار دهند - همانطور که ایالاتمتحده و اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگهای اعراب و اسرائیل در سالهای ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ انجام دادند و همچنین واشنگتن از آن زمان تاکنون در موارد متعدد انجام داده است - اما آنها هرگز حاضر نبودهاند زمان، توجه و سرمایه سیاسی کافی هزینه کنند و از تمام اهرمهای موجود برای دستیابی به یک توافق سیاسی عادلانه و پایدار استفاده نمایند. به همین دلیل است که توافقنامههای اسلو، اجلاس کمپدیوید در سال ۲۰۰۰، کنفرانس آناپولیس در سال ۲۰۰۷، گروه چهارجانبه خاورمیانه که سرنوشت بدی داشت و سایر ابتکارات صلح که بسیار مورد توجه قرار گرفته بودند، همگی شکست خوردند.
Foreign Policy
توهمات آمریکا در خاورمیانه
استیون کوک
پژوهشگر ارشد خاورمیانه در شورای روابط خارجی
مطمئنم هیچ نقطهای از جهان وجود ندارد که در آن شکاف میان واقعیت عینی و سیاست خارجی ایالات متحده بیش از خاورمیانه باشد. حمله به عراق و نسخههای گوناگونِ روند صلح اسرائیل و فلسطین، همگی نمونههایی از تلاقی خیالپردازی آمریکایی با شکست طی چند دهه گذشتهاند و با این حال، توهمها همچنان پابرجا هستند. نمونه معاصر بارز این توهم، زمزمههای حداقل ۲۶ عضو دموکرات کنگره است که از بهرسمیت شناختن دولت فلسطین حمایت میکنند. هفته گذشته، در نشستی رسمی در «شورای روابط خارجی»، نماینده رو خانا از ایالت کالیفرنیا که هدایت این تلاش را بر عهده دارد، گفت: «بهرسمیت شناختن فلسطین از سوی ایالات متحده، راهحل دوکشوری را پیش خواهد برد.» چشمانداز خانا تقریباً همان چیزی است که جورج دبلیو بوش ۲۳ سال پیش بیان کرده بود: «دو کشور دموکراتیک- اسرائیل و فلسطینی خلعسلاحشده- که در کنار یکدیگر در صلح زندگی کنند. تنها تفاوت در آن است که خانا ترتیب این دو را وارونه کرده است: ابتدا بهرسمیت شناختن فلسطین و سپس رسیدن به صلح.»
اما او نتوانست توضیح دهد که چگونه این بهرسمیت شناختن بیتوجه به واقعیتهای سیاسی در جوامع اسرائیلی و فلسطینی، به نتیجه مورد نظرش منجر خواهد شد. راهحل دوکشوری حتی پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نیز شانسی اندک داشت. حملات حماس به اسرائیل در آن روز و جنگ متعاقب در غزه، تصور تحقق آن را تقریباً ناممکن ساخته است.
ارجاعات مکرر به سیاستمداران اسرائیلی سالهاست از صحنه خارج شده- از جمله اسحاق رابین (ترور شده در ۱۹۹۵)، شیمون پرز (درگذشته در ۲۰۱۶) و ایهود باراک (که حدود ربع قرن پیش آخرین بار نخستوزیر بود)- نشانگر همان میل آمریکایی همیشگی برای دیدن جهان آنگونه که میخواهیم، نه آنگونه که هست، میباشد. دولت ترامپ نیز گرفتار همان خیالپردازیهاست- درباره خلع سلاح حزبالله و حماس- حمله اسرائیل به لبنان، که از سپتامبر ۲۰۲۴ و با حمله پیجر آغاز شد، به انتخاب رئیسجمهوری جدید، ژنرال جوزف عون و نخستوزیر جدید نواف سلام منجر شد. از آن زمان این دو رهبر فرآیند برچیدن «دولت در درون دولت» حزبالله را آغاز کردهاند. واشنگتن شاید دستکم گرفته باشد که خلع سلاح حزبالله تا چه اندازه میتواند دشوار و انفجارآمیز باشد. چگونه میتوان از سازمانی که بر پایه «مقاومت» بنا شده انتظار داشت که سلاح زمین بگذارد؟ این یعنی از حزبالله بخواهیم که دیگر حزبالله نباشد.این هدف آیا شدنی است؟ بویژه تا پایان سال، آنطور که دولت ترامپ مطالبه میکند؟ دولت ترامپ و سایر مقامهای واشنگتن که خواهان خلع سلاح حزباللهاند، به نظر میرسد دچار سادهانگاریاند.
پویایی مشابهی در قبال حماس نیز در جریان است. علیرغم تلآویو نتوانسته حماس را وادار به تسلیم کند. درخواست برای خلع سلاح حماس آیا با واقعیت سازگار است؟ خیر. و این نهتنها دیدگاه من، بلکه نظر رئیس ستاد ارتش اسرائیل نیز هست که دولت را به پذیرش طرحهای اخیر آتشبس تشویق کرده است. زمانی که سیاست شما از واقعیت جهان جدا میشود، نتیجه محتمل چیزی جز شکست نخواهد بود. کافی است به کارنامه ایالات متحده در سه دهه گذشته نگاه کنید.
Foreign Policy
جنگ هنوز تمام نشده است
شبلی تلهامی
عضو شورای روابط خارجی آمریکا
توافق اخیر میان اسرائیل و حماس در غزه، اگرچه آزادی اسرای اسرائیلی و فلسطینی را به همراه داشته و جریان کمکهای بشردوستانه به منطقه را افزایش داده است، بیش از یک آتشبس موقت و تبادل اسرا نیست. نه حماس و نه اسرائیل این توافق را پایاندهنده درگیری نمیدانند و هنوز با مفاد مرحلههای بعدی طرح ۲۰ مادهای ترامپ موافقت نکردهاند. طرفین آشتیناپذیر تنها با اکراه به این مرحله تن دادهاند و شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد اسرائیل یا جناح راست افراطی آن از اهداف توسعهطلبانه خود دست کشیدهاند. کنترل گسترده اسرائیل بر بخشهایی از غزه و کرانه باختری و سابقه نقض توافقات قبلی، نشان میدهد که تحقق صلح پایدار هنوز دور از دسترس است. توانایی ترامپ در تغییر واقعیتها و هدایت روند فراتر از مرحله اول، امیدهای صلح را شکننده و نامطمئن میکند. آینده پساصلح غزه به تعهد واقعی طرفین، نظارت بینالمللی و مدیریت دقیق مراحل بعدی توافق بستگی دارد و هیچ تضمینی برای ثبات طولانیمدت وجود ندارد.
Brookings
تضمینی برای پایداری توافق نیست
مارتین گودمن
استاد تاریخ خاورمیانه دانشگاه آکسفورد
توافق آتشبس اخیر، با وجود ظاهری مثبت، همچنان پر از نقاط ضعف و محدودیت است که میتواند از اثرگذاری بلندمدت آن جلوگیری کند. یکی از مشکلات اصلی این توافق، نبود تضمینهای عملی و اجرایی برای دو طرف است. تجربه تاریخی نشان داده است آتشبسهای موقت در غزه و دیگر مناطق فلسطین، بدون نظارت و ضمانتهای واقعی، معمولاً با نقض سریع مواجه شدهاند. اختلافات بنیادین ایدئولوژیک و سیاسی میان اسرائیل و حماس همچنان پابرجاست و هیچ مکانیسمی در این توافق برای حل این اختلافات پیشبینی نشده است. این شکافها میتواند به سرعت باعث از هم پاشیدن توافق شود، حتی اگر در کوتاهمدت آرامش نسبی برقرار شود. یکی دیگر از نگرانیهای مهم، فشار اجتماعی و اقتصادی بر مردم غزه است. اگر وضعیت اقتصادی و انسانی بهبود نیابد، خشم عمومی و دیگر گروهها افزایش پیدا میکند و همین امر احتمال بازگشت به خشونت را بالا میبرد.
جامعه بینالملل نقش محدود و پرچالشی دارد. حمایت دیپلماتیک و اقتصادی کشورهای منطقه و سازمانهای بینالمللی معمولاً کوتاهمدت است و تضمینی برای پایداری توافق ندارد. بدون حضور فعال و مستمر نهادهای بینالمللی و فشارهای خارجی، احتمال شکست توافق افزایش مییابد.
این آتشبس، اگرچه میتواند برای چند هفته یا ماه آرامش نسبی ایجاد کند، اما یک راه حل بلندمدت برای بحران اسرائیل و فلسطین نیست. برای موفقیت واقعی، نیاز به سازوکارهای حقوقی، اقتصادی و امنیتی پایدار و مشارکت جدی تمامی طرفها وجود دارد، در غیر این صورت توافق فعلی صرفاً یک «وقفه موقت» در خشونتها خواهد بود.