همه فدای منافع ملی
بزرگان نظام از قطبیسازیهای پیشاجنگ عبور کردند

روزنامه ایران در گزارشی نوشت:
با گذشت دو هفته از جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران، یک پدیده یا تحول در صحنه سیاست داخلی ایران قابل شناسایی و ردیابی است؛ شکلگیری اجماعی از ایران خواهان حول منافع ملی که مصلحت کشور را بالاتر از هرچیزی قرار میدهند. در این تحول باید از سطح تازه کنش ورزی سیاسی صحبت کرد؛ سطحی از سیاست ورزی که به جای درگیرشدن با مسائل روزمره، قطب بندیهای قدیمی و مرسوم یا حفظ چسبندگیهای جناحی گذشته، یک اصل بالاتر و مهمتر به عنوان معیار کنش، تصمیم، اجرا و عمل تعیین شده است: اصل منافع ملی. مروز مهمترین نمود چنین وضعیتی را میتوان در حوزه سیاست خارجی جست و جو کرد. درحالی که برخی جریانهای به نسبت حاشیهای سیاسی، تلاش دارند در مهمترین موضوع مربوط به سیاست خارجی، یعنی مذاکره، قطب بندیهای سیاسی و اجتماعی پیشاجنگ را تکرار کنند و بازی سیاسی دوران پساجنگ را در زمین پیشاجنگ تعریف و تعیین کنند، بازیگران تأثیرگذار عرصه سیاست ایران از این دوگانههای منسوخ عبور کرده و صحنه، زمین، عرصه یا چهارچوب جدیدی را برای کنش خود تعریف کردهاند. برای این بازیگران سطح بالا حالا مسأله این نیست که فلان مسئول چه گفته است و آیا این گفته در چهاچوب رویکردهای جناح او قرار میگیرد یا نه؟ مسأله این بازیگران سطوح بالا فقط یک چیز است: تأمین منافع ملی. آنان برخلاف صورت بندیهای پیشاجنگ از عرصه سیاست ایران، دیگر بازیگران را براساس سابقه جناحی یا وابستگیهای سیاسی شان نمیسنجند. آنان به این واقعیت فکر میکنند که آنچه این بازیگر میگوید یا عمل میکند، در راستای تأمین حداکثری منافع ملی، آن هم در مقطع حساس کنونی قرار دارد یا خیر؟ همچنین آیا آنچه این کنشگر سیاسی میگوید و انجام میدهد، در چهارچوب ترسیم شده از سوی مراجع بالادستی قرار دارد یا خیر؟ برای همین است که این چهرهها را باید بالاتر و اساساً قرارگرفته در فراز جنگهای کلامی و جدلهای سیاسی بازتولیدشده در دوره پساجنگ توصیف کرد، هرچند خود این چهرهها نیز بنا به جایگاه حقوقی خود از موقعیت بالاتری نسبت به این گروهها و جریانها قرار دارند. مسعود پزشکیان رئیسجمهوری، محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی، حجتالاسلام والمسلمین محسنی اژهای رئیس قوه قضائیه، علی لاریجانی مشاور رهبر معظم انقلاب، محمدرضا عارف معاون اول رئیسجمهور، آیتالله آملی لاریجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و محمد مخبر معاون اول دولت سیزدهم و مشاور رهبر معظم انقلاب را میتوان از چهرههای حاضر در این اجماع توصیف کرد. در سطوح میانی هم حجتالاسلام عبدالله حاجیصادقی نماینده ولیفقیه در سپاه پاسداران یا حجتالاسلام محمد جواد حاج علی اکبری امام جمعه موقت تهران را هم میتوان در این صورت بندی جدید تعریف کرد.
چیست این مذاکره؟
برای هر ایراندوستی قابل انتظار نبود که پس از جنگی سخت و ناجوانمردانه که باید درسهای زیادی به همراه داشته باشد، بار دیگر مناقشهها و مسألههای تکراری پیش از جنگ تکرار شود. گویی رویدادی که هستی ایران را به مخاطره انداخته بود، برای گروهها و جریانهایی هیچ درسی نداشت. از جمله درسهایی که آموخته نشد، تداوم بازی تکراری و بدون عمق «مذاکره خوب است یا بد است» یا «با فلان کشور نباید مذاکره کرد و با فلان کشور مذاکره کرد» است. به نظر میرسد این دوگانه به یک عادت ذهنی تبدیل شده است که از آن خلاصی نیست. اساساً در همه سالهای گذشته، نفس مذاکره کردن یا نکردن بویژه با آمریکا، یک مسأله مناقشهبرانگیز در سیاست داخلی ایران بوده است. این درحالی است که در کمتر کشوری نفس مذاکره یا مسائل مربوط به سیاست خارجی به موضوع بحث عمومی تبدیل میشود. طبیعتاً وقتی که مسأله مذاکره یا گفتوگوهای خارجی به موضوع روزمره تبدیل میشود، وزارت امور خارجه به عنوان نهاد متولی این مسأله آماج حملات میشود.
اینکه در ادوار گذشته بخش عمدهای از وقت وزرای امور خارجه کشورمان صرف سیاست داخلی میشد، ناشی از این وضعیت است. کدام کشور دیگر را میتوان یافت که وزیر امور خارجه مجبور باشد بخش عمده وقتش را صرف پاسخ به سیاست داخلی بکند؟ اما این آماج قراردادن وزارت امور خارجه، یا مسأله مذاکره و سیاست خارجی را به کشاکش داخلی تبدیل کردن، درحالی است که رهبر معظم انقلاب در اردیبهشت 1400 تأکید کردند که «سیاست خارجی در هیچ جای دنیا در وزارت خارجه تعیین نمیشود. سیاست خارجی در همه جای دنیا مربوط به مجامع بالادستی وزارت خارجه است؛ مجامع بالادستی و مسئولین عالیرتبه کشور هستند که سیاستخارجی را [تعیین میکنند]؛ البته وزارت خارجه هم در اینها مشارکت دارد، لکن اینجور نیست که تصمیمگیری، تابع وزارت خارجه باشد؛ نه، وزارت خارجه مجری است؛ سیاستهای خارجی را [اجرا میکند]؛ اینجا در کشور ما هم همینجور است؛ در شورایعالی امنیت ملی که همه مسئولین در آنجا حضور دارند، تصمیمگیری میشود و وزارت خارجه با شیوههای خودش بایستی آنها را عملی بکند و پیش ببرد.» اما به رغم این تأکید رهبر انقلاب، به نظر میرسد برخی توجهی به این مسأله ندارند که هر مسیری که در سیاست خارجی در پیش گرفته شود، حاصل نوعی اجماع در سطوح بالاست و آنچه در کنشهای وزارت خارجه دیده میشود، صرفاً بخشی از نمودهای بیرونی و عملیاتی آن است، نه چیز دیگر.
حاملان اجماع حول ایران
البته سخن گفتن از مذاکره آن هم پس از یک جنگ سخت 12روزه کار سادهای نیست، بویژه وقتی که هنوز قلبها داغ و سینهها پرحرارت است. اما درست در چنین لحظاتی است که کنشگر سیاسی ملی، با عقل خود منافع ملی و مصلحت نظام را بالاتر از احساسات پرشور خود یا هوادارانش قرار میدهد. آنچه اجماع ایرانخواهان خوانده میشود، یا حاملان اجماع حول ایران، یعنی چهرههای ارشدی که تأمین منافع را دنبال میکنند نه تشفی احساسات، ناشی از همین امر است. رئیسجمهوری پیش و پس از جنگ همواره تأکید کرده است که ایران هیچگاه از مذاکره گریزان نبوده است.
بنابراین چنین رویکردی به مذاکره یا سیاست خارجی از سوی مسعود پزشکیان عجیب نیست. جالب اینجاست که دیگر عضو ارشد شورایعالی امنیت ملی، یعنی رئیس مجلس شورای اسلامی هم هیچگاه مذاکره را رد نکرد؛ علیالخصوص پس از جنگ. محمدباقر قالیباف در گفتوگوی تلویزیونی خود گفت «مذاکره را هم یک روش مبارزه میدانیم تا به دنیا نشان دهیم آمریکا اهل صلح یا مذاکره نیست.»
وی پس از برشمردن شرارتهای غرب در این جنگ علیه ایران، اضافه کرد: «این در حالی است که وجدان بشری تفکر دیگری دارد، همه کشورها تابع آنان نیستند و به تعبیر حوزه بینالملل، کشورهای حوزه جهان جنوب یکپارچه پای کار آمدند و از ما حمایت کردند، لذا گفتوگو کردن ضرورت دارد، اما دلیلی ندارد حرف زور آنان را بپذیریم، باج بدهیم، از حق خود بگذریم یا از خطوط قرمزمان عبور کنیم.»
علی لاریجانی، مشاور رهبر معظم انقلاب نیز از جمله این افراد است که به زعم تأکید و تصریح بر جنایتهای رژیم صهیونیستی و آمریکا، باز هم اصل مذاکره را رد نکرد و به تازگی هم اعلام کرد که «در حال بررسی پیامهای واشنگتن درباره آغاز مذاکرات هستیم.»
وی البته برخلاف برخی خامدستیهای جریانهای داخلی، این را هم اضافه کرد که «بعد از جنگی که علیه ما به راه افتاد، ما دیگر هیچ اطمینانی به ایالات متحده آمریکا نداریم.» آیتالله آملی لاریجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم دیروز در پیامی که باید آن را حمایت از تصمیمهای اجماعی مبتنی بر منافع ملی کشور در سیاست خارجی دانست، نوشت: «صهیونیسم، صرفاً یک پروژه سیاسی نیست، بلکه ظهور سازمانیافته قدرتهای استعمارگر در برابر اسلام است. در برابر چنین دشمنی که اساس هویت اسلامی را هدف قرار داده، وحدت جامعه نهتنها یک توصیه، بلکه ضرورتی عقلی و شرعی است.» آیتالله آملی لاریجانی تأکید کرد: «در چنین شرایطی هرگونه صدا یا رفتار تفرقهانگیز، آگاهانه یا ناآگاهانه، در خدمت تقویت جبهه صهیونیسم قرار میگیرد.»
اجماع میدان و دیپلماسی
تا پیش از جنگ، میدان و دیپلماسی، دو واژه برای القای وجود شکاف و نقار در ارکان حاکمیت ایران بود. اما امروز و در شرایط پس از جنگ که هیچ نشانهای از چنین شکافی وجود ندارد، باز هم برخی سعی در بازتولید آن دارند. در واکنش به چنین القائاتی بود که روز گذشته معاون اول رئیسجمهور تأکید کرد که «امروز هیچ اختلافی میان میدان و دیپلماسی وجود ندارد.» محمدرضا عارف در دیدار اساتید دانشگاه صنعتی شریف افزود: «ممکن است اختلافنظرهایی در فرآیند تصمیمگیری وجود داشته باشد، اما وقتی تصمیمی نهایی و تصویب شد، دیگر اختلافها پایان مییابد. دولت با هیچ جریانی در داخل حاکمیت، اختلافی ندارد. اکنون نظر حاکمیت کماکان انجام مذاکره با اقتدار است.» میتوان به این نظر عارف، این دیدگاه حجتالاسلام عبدالله حاجیصادقی نماینده ولیفقیه در سپاه پاسداران را هم با بیان اینکه «دولت و ملت به معنای واقعی، دستگاه دیپلماسی و وزارت امور خارجه، مجموعه نیروهای مسلح، شورای عالی امنیت ملی، همگی تحت رهبری و ولایت حضرت آقا با انسجام و اقتدار عمل کردند»، به «تسنیم» گفت: «متأسفانه گاهی برخی دوستان ناآگاهانه یا از روی بیتوجهی حرفهایی میزنند؛ مثلاً میگویند «اگر دیپلماسی اینگونه عمل میکرد...» اما بدانید آنچه انجام شد با برنامه، هماهنگی و انسجام کامل بود. همه در یک جبههایم و در برابر یک دشمن متجاوز ایستادهایم. این همدلی و انسجام را نباید بگذاریم آسیب ببیند. نه بین دیپلماسی و نیروهای مسلح اختلافی وجود داشت، نه بین دولت و ملت فاصلهای بود، نه دشمن توانست بین قومیتها شکاف ایجاد کند. نباید اجازه دهیم دشمن با طرح اینگونه مسائل فضا را آلوده کند.»
ایرانخواهان،همراه با اکثریت
از یک نگاه جامعه شناسانه، اجماع شکل گرفته در چهرههای ارشد و میانی حکمرانی را میتوان بازتاب یا معلول اجماع شکل گرفته نزد اکثریت جامعه ایران هم تلقی کرد. همچنان که مروری بر چهرههای ایران خواه و وطن دوستی که در دوره جنگ تا امروز، به هواخواهی از ایران و مردمش به میان آمدند، فهرستی طولانی میشود. این فهرست از آمریکا و اروپا تا چهرههای اجتماعی و سیاسی و دانشگاهی را شامل میشود. برپایه چنین اکثریتی بود که محمدباقر قالیباف یک صورت بندی تازه از سپهر سیاسی و اجتماعی ایران داد. او گفت که امروز ما فقط دو گروه در ایران داریم؛ وطن دوست و وطن فروش.
یادداشت
باید تنوع دیدگاههای مردم را پاس داشت
غلامرضا مصباحی مقدم
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
حمله رژیم صهیونیستی به ایران نه تنها به هدف اعلامی آن مبنی بر تضعیف نظام جمهوری اسلامی نینجامید، بلکه موجب شکلگیری یکی از گستردهترین موجهای انسجام در سالهای اخیر در داخل کشور شد. هدف اولیه دشمن، ایجاد فروپاشی داخلی بود. اتکای رژیم صهیونیستی و حامیان غربیاش به تصویری غیرواقعی از جامعه ایران در فضای مجازی، آنان را دچار خطای راهبردی کرد. گمان میکردند بخشی از مردم ایران از نظام فاصله گرفتهاند و اگر ضربهای به رأس نیروهای مسلح وارد کنند، دو مرحله فروپاشی را کلید خواهند زد: اول تزلزل نظامی، و دوم تحریک مردم به اعتراض خیابانی و شورش داخلی. اما نتیجه کاملاً معکوس بود. نهتنها هیچ خللی در ساختار نظامی کشور بهوجود نیامد، بلکه انتصاب سریع و قاطع فرماندهان جدید از سوی رهبر انقلاب انسجام ساختاری نیروهای مسلح را تحکیم کرد. در جبهه داخلی نیز اتفاقی تاریخی رقم خورد: مردم به خیابان آمدند، اما نه برای اعتراض، بلکه برای حمایت از نظام، رهبری و نیروهای مسلح. این حمایت مردمی نهتنها در تظاهرات، بلکه در رفتارهای روزمره نیز آشکار بود. با وجود کمبود اولیه در بنزین، هیچ اغتشاشی رخ نداد. فروشگاهها با همکاری بازاریان اجناس را حتی به نرخ خرید عرضه کردند. مردم بهجای ذخیرهسازی و رفتارهای هیجانی، به اندازه نیاز روزانه خود خرید کردند. آرامش حاکم شد و ذخایر استراتژیک دستنخورده باقی ماند. ملت ایران نشان داد با وجود تنوع قومی، مذهبی و فرهنگی، وقتی پای تمامیت ارضی و عزت کشور در میان باشد، یکپارچه و متحد است. اکنون که این انسجام کمنظیر در سایه تهدید دشمن رقم خورده، باید از آن بهعنوان یک ظرفیت ملی راهبردی بهرهبرداری کرد. حال نوبت مسئولان است که این سرمایه اجتماعی را با رفتارهای متواضعانه، مسئولانه و پاسخگو پاس بدارند. باید تنوع مطالبات و دیدگاههای مردم را به رسمیت شناخت. مردم ایران از اقوام، ادیان، مذاهب و سلیقههای سیاسی مختلف تشکیل شده اند. این تنوع باید بهجای نادیده گرفته شدن، مورد توجه و بهرهبرداری هوشمندانه قرار گیرد. فشارهای معیشتی را کاهش داد و قیمتها را مهار کرد؛ تأمین مایحتاج ضروری، کنترل قیمتها و مقابله با نوسانات بازار، نهتنها مطالباتی اقتصادی، بلکه مطالباتی حیثیتی برای مردمی است که در روزهای سخت، پشت نظام ایستادهاند. ارتباط مستقیم و چهرهبهچهره با مردم باید تقویت شود. دولتمردان و مدیران باید از پشت میزها بیرون بیایند و در میدان حضور یابند. این حضور، نه نمایشی، بلکه باید مؤثر، دلسوزانه و همراه با گوش شنوا باشد. اگر آرامش اجتماعی حاصل از این انسجام حفظ شود، قطعاً آیندهای روشن در انتظار ملت خواهد بود. چرا که این ملت، ملتی رشید است که ثابت کرده در زمانه سختی، بهجای خیانت به کشور، فداکاری میکند. اکنون وظیفه ما است که با خضوع و تعهد، به این فداکاری پاسخ دهد.
مذاکره با اقتدار؛ عهدشکنان را فراموش نکنیم
داوود منظور
رئیس سازمان برنامه در دولت سیزدهم
در روزهای اخیر نشانههای آشکاری از اجماع قوای سهگانه بر سر اصل مذاکره با اقتدار به چشم میخورد. این همراستایی کمسابقه، حاکی از چرخشی در گفتمان سیاسی کشور است؛ چرخشی که میتواند به آغاز مرحلهای تازه از دیپلماسی با پشتوانه وحدت داخلی منجر شود. البته با صراحت باید تأکید کرد که جمهوری اسلامی ایران هیچگاه میز مذاکره را ترک نکرده است. این دولت ایالات متحده بود که با خروج یکجانبه از توافق بینالمللی برجام در سال ۲۰۱۸، به شهادت رساندن سردار سلیمانی در خاک عراق، زدن به زیر میز مذاکره در سال 1401 و حمله نظامی به تأسیسات هستهای کشور در آستانه دور ششم مذاکرات 1404، به اصول ابتدایی گفتوگو و حسننیت پشتپا زد. این اقدامات نشان داد که مشکل اصلی نه در اصل مذاکره، بلکه در صداقت طرفهای غربی، بویژه آمریکا نهفته است. همچنین، نباید نقش اخلالگران شناختهشده در مسیر مذاکره، یعنی رژیم صهیونیستی و برخی اعضای تروئیکای اروپایی را نادیده گرفت. در مقاطع کلیدی، از ترور دانشمندان ایرانی تا حملات هدفمند به تأسیسات نظامی و هستهای، رژیم صهیونیستی تلاش کرده روند گفتوگوها را با تحریکسازی و فضای روانی، بههم بریزد. در کنار آن برخی کشورهای اروپایی نیز، به جای ایفای نقش میانجی بیطرف، عملاً در کنار طرف آمریکایی فشارهای هماهنگ وارد کردهاند. با این حال آنچه امروز اهمیت دارد، احیای دیپلماسی فعال ایران، با اتکا بر اصول سهگانه عزت، حکمت و مصلحت است. مذاکره زمانی ابزار قدرت است که در چهارچوب عزت ملی انجام شود؛ یعنی بدون امتیازدهی بیمحابا، و با دفاع از منافع راهبردی کشور در سطوح منطقهای و بینالمللی. این انسجام تازه در مواضع سیاسی کشور میتواند فضای دوگانهسازی و قطبیسازی داخلی درباره مذاکره را از میان ببرد. امروز مذاکره در گفتمان حاکمیتی، امتداد عقلانی مقاومت است، نه جایگزین آن. تجربه دفاع مقدس نشان داد که اجماع در سطح حاکمیت، چگونه میتواند به انسجام ملی تبدیل شود. اکنون نیز اگر مذاکره با اقتدار پیگیری شود و از حمایت تمامقد قوا برخوردار باشد، این ابزار میتواند به راهی برای کاهش فشارهای اقتصادی، افزایش ثبات داخلی و تقویت جایگاه منطقهای ایران تبدیل شود. مذاکره نه نشانه ضعف است و نه عقبنشینی. مذاکره زمانی که بر پایه اقتدار ملی، وحدت داخلی و محاسبه دقیق قدرت انجام شود، ابزار پیشروی است نه توقف. اگر این مسیر با هوشمندی ادامه یابد، ایران میتواند هم میز مذاکره را حفظ کند، هم میدان مقاومت را.