دیوارها همیشه ساکتاند، حتی وقتی که از ظلم فرو میریزند. پشت میز کارم نشسته بودم و عکسهای شب قبل را سر و سامان میدادم که چیزی شبیه صدای هواپیما و انفجار همزمان پیچید داخل کانال کولر و خورد به صورتم . دویدم سمت پشتبام. از چند نقطهی شمال تهران دود بلند میشد...