جای پای جنگ
در نیمههای شب، خوابگاهی دخترانه درخیابان سید خندان تهران فروریخت. نه از فرسودگی، نه از خطای انسانی، بلکه با موج انفجاری که از آنسوی مرزها فرود آمد.وقتی رسیدم، سکوت همهجا را گرفته بود. قفسههایی با کفشهای بدون صاحب، تختهایی با پتوهای مجاله شده، کمدهایی با لوازم آرایش، تخم مرغ هایی شکسته، و دفترهایی که میان خاک و آوار بودند. اتاقها هنوز بوی زندگی میدادند، اما زندگیای در آنها نبود. بهدنبال رد زنانی بودم که دیگر حضور نداشتند،آنکه شاید شب قبل اسباببازیاش را جا گذاشت، آنکه مشغول آمادهکردن صبحانه بود، یا دختری که مدرکش راتازه گرفته بود اما فردا هرگز نرسید. این جای پای جنگ است وسط شهر درخوابگاه دانشجویان تنها در غربت. جایی که جنگ، با تمام سنگینیاش، بر زندگیهای عادی فرود آمد و همهچیز را دگرگون کرد.