آمریکا نباید با تکرار تجربه عراق، به جنگ ایران برود
گاردین در گزارشی به بررسی حمله اسرائیل به ایران و ورود احتمالی آمریکا به جنگ با ایران پرداخت.

گاردین در گزارشی با اشاره به حمله اسرائیل به خاک ایران نوشت؛ دو دهه پیش زمانی که آمریکاییها درمورد حمله به عراق بحث میکردند این پرسش همگانی وجود داشت که آیا صدام حسین واقعا سلاحهای کشتار جمعی دارد؟
پاسخ مثبت به معنای این بود که ایالات متحده باید رژیم صدام را با نیروی نظامی سرنگون کند و پیامد پاسخ منفی مهار کردن صدام با تحریمهای اقتصادی و حملات محدود بود. در نهایت، پیامدهای جنگ عراق فراتر از برآوردهای اولیه شد و پس از سرنگونی صدام مشخص شد، سلاح کشتار جمعی در عراق وجود نداشته است. اما فرض کنیم صدام همانطور که حامیان جنگ ادعا میکردند، تسلیحات شیمیایی یا بیولوژیکی در اختیار داشت در این صورت حمله نظامی برای سرنگونی او میتوانست تبدیل به انگیزهای قوی برای استفاده از این سلاحها شود. در این صورت چنین جنگی که از اساس اشتباه بود، میتوانست اشتباهتر هم بشود.
درست است که حامیان جنگ نمیخواستند صدام به زرادخانهای که میتوانست به سلاح هستهای ختم شود، برسد اما مهمتر از آن این بود که فرصت را غنیمت دیدند تا پس از حملات ۱۱ سپتامبر سلطه آمریکا را در جهان به نمایش بگذارند، خاورمیانه را بازطراحی و قدرت آمریکا را اثبات کنند اما در این راه شکست خوردند.
درسی که آمریکا باید از اشتباه در عراق بگیرد
امروز آمریکا به ریاستجمهوری دونالد ترامپ بار دیگر در حال بررسی استفاده از نیروی نظامی علیه کشوری در خاورمیانه است که تهدید مستقیمی برای آمریکا نیست. اینبار پرسش کلیدی این است که آیا ایران در حال ساخت بمب هستهای است یا به «نقطه غیرقابل بازگشت» نزدیک شده است؟
اما مردم آمریکا نباید این تفکر را بپذیرند زیرا «منطقی نیست».
طبق ارزیابی اطلاعاتی آمریکا، ایران در آستانه تولید بمب هستهای قرار ندارد. ایران اورانیوم با غنای بالا تولید کرده اما هنوز تصمیمی برای ساخت سلاح نگرفته است و مراحل لازم برای تولید بمب را آغاز نکرده است».
ایران فراتر از آن در دو ماه گذشته، در حال مذاکره با دولت ترامپ بوده است و طرفین به توافقی نزدیک شده بودند که غنیسازی را محدود و مسیر رسیدن به بمب را مسدود میکرد.
حمله نتانیاهو به دیپلماسی امریکا
اما اسرائیل ناگهان به ایران حمله کرد. از همین رو به نظر میرسد، هدف اسرائیل نه پیشگیری از ساخت بمب که در واقع جلوگیری از دیپلماسی آمریکا بود.
توافق هستهای جدید میتوانست تحریمها علیه ایران را رفع کرده، اقتصاد آسیبدیده آن را بهبود بخشیده و موقعیت منطقهای ایران را تقویت کند. این توافق میتوانست ایران را به منطقه بازگرداند و روند بهبود روابط این کشور با عربستان سعودی را که در دو سال گذشته در حال بازیابی بود، تسریع کند. این توافق شاید حتی میتوانست روابط ایران و آمریکا را عادی کند و کاخ سفید پس از سالها دشمنی، میتوانست خواست دیرینه دو حزب دموکرات و جمهوریخواه برای خروج از خاورمیانه را عملی کند. این دستاوردی بود که بیشترین نفع را برای آمریکا داشت اما اسرائیل مانع آن شد.
برای بنیامین نتانیاهو، یک ایران نیرومند، عادی و غیرهستهای تهدیدی بسیار بزرگتر از یک ایران تحریم شده و هستهای بود. در واقع او حمله به ایران را فرصتی برای فلجکردن دید.
اکنون چه خواهد شد؟
اما کسی نمیداند ایرانِ پس از این حملاتی که انجام شده به کدام سو خواهد رفت. آیا انتقامجوتر و هستهایتر خواهد شد؟ آیا قدرت داخلی و خارجی بیشتری پیدا میکند؟ یا بیثبات میشود؟
پاسخ این است، نتانیاهو به این امید که آمریکا وارد عمل شود و کاری را که او آغاز کرده تمام کند، دست به قماری بزرگ زد.
اگر آمریکا به جنگ اسرائیل بپیوندد تا کار او را تمام کند، وارد جنگی با ابعادی ناشناخته علیه کشوری ۹۰ میلیونی میشود. ضمن اینکه ایران احتمالاً به آمریکاییها حمله خواهد کرد و جنگی بزرگ و بیپایان آغاز میشود.
در بهترین سناریو از نظر نتانیاهو و با فرض محال حتی اگر ایران تسلیم شود آن هم به شکلی کامل که اسرائیل رضایت دهد، حملات را متوقف کند، بعد چه خواهد شد؟
ایرانیها فراموش نخواهند کرد که مورد حمله قرار گرفتند. همان طور که اسرائیلیها هرگز نخواهند توانست به کشوری که نابود نکردند، اعتماد کنند. آمریکاییها هم خواهند دید، فرقی ندارد به کدام سیاستمدار رای دهند و او را وارد کاخ سفید کنند زیرا رهبرانشان ولو با شعار «نخست آمریکا» روی کار آیند، همچنان نمیتوانند از جنگهای خاورمیانه دل بکنند و به مشکلات داخل کشور خود توجه کنند. اما اگر آمریکا از جنگ عقبنشینی کند باب فرصتهای تازهای باز خواهد شد و به جای نفرت پراکنی در مناطقی دور دست رفاه مردم آمریکا فراهم خواهد شد. ضمن اینکه کشور آمریکا از «متحدی خودسر» که میخواهد ارادهاش را بر کاخ سفید تحمیل و برنامهریزی ملیاش را مختل کند، رها خواهد شد.