پسر دخترها، پسر دخترها، مگر تجریش چی دارد؟
خیلی از مردم اول بهار را با تجریشگردی علامتگذاری میکنند. علاقه به گشتن تجریش آن قدر زیاد است که خیلیها تجریش را از دریچه دوربین آدم-رسانهها و بلاگرها هم تماشا میکنند. و این غیر از آدمهایی است که از تجریش عکس و نقاشی و دودل و یادگاریهای دیگر روی دیوار خانههایشان میگذارند. این که مردم تجریش را دوست دارند، از همین شواهد معلوم است، آن سوالی که جوابش برای خیلی از مردم روشن نیست و اگر به قسمت نظرات آدمهایی که از تجریش فیلم و عکس میگذارند بروید خیلی زیاد با آن مواجه میشوید این است که « مگر تجریش چی دارد؟»، « این همه آدم در آغاز بهار در تجریش چه میخواهند؟»، « اصلا تجریش با بقیه شهر چه فرقی دارد که این همه مشتاق و شیفته و علاقهمند دارد؟»

عدد و رقمی از این که چه تعداد از مردم تهران و شهرهای دیگر در آغاز هر سال به تجریش سر میزنند وجود ندارد. از کاسبهای تجریش که بپرسید مردم چقدر میآیند؟ میگویند: «خیلی» و حرفشان هیچ پرت نیست. هر کسی که در روزهای آخر سال کهنه و اول سال نو به تجریش سر زده باشد هم همین حرف را تکرار میکند. خیلی از مردم اول بهار را با تجریشگردی علامتگذاری میکنند. علاقه به گشتن تجریش آنقدر زیاد است که خیلیها تجریش را از دریچه دوربین آدم- رسانهها و بلاگرها هم تماشا میکنند. و این غیر از آدمهایی است که از تجریش عکس و نقاشی و دودل و یادگاریهای دیگر روی دیوار خانههایشان میگذارند.
این که مردم تجریش را دوست دارند، از همین شواهد معلوم است، آن سوالی که جوابش برای خیلی از مردم روشن نیست و اگر به قسمت نظرات آدمهایی که از تجریش فیلم و عکس میگذارند بروید خیلی زیاد با آن مواجه میشوید این است که «مگر تجریش چی دارد؟»، «این همه آدم در آغاز بهار در تجریش چه میخواهند؟»، «اصلا تجریش با بقیه شهر چه فرقی دارد که این همه مشتاق و شیفته و علاقهمند دارد؟»
خیلی از این نگاههای پر شک و تردید واقعا منطقی است. «تجریش» میدانچهای در مرکز مجموعهای از روستاها بوده است، بازارچه و امامزادهای برای پاسخ دادن به نیازهای روزمره مردم ولایات شمیرانات. محل تجمع، خرید و نماز جمعهای مثل هر بازارچه دیگر در الگوی شهرسازی ایران. از آنجا که تجریش در دامنه جنوبی البرز است، الگوی شهرسازیاش هم مثل «زبان تجریشی» شباهت قابل ملاحظهای به الگوی شهرسازی در شهرهای شمالی ایران دارد. بازار روز، امامزاده، گورستان و دست فروشها.
همه اینها، گورستان و امامزاده و بازار روز و دستفروشی، چیزی نیست که در جاهای دیگر پیدا نشود. حتی اگر نخواهیم به جاهای دیگر ایران، و الگوی شکلگیری بازارهایی مثل بازار رضا و خواجه ربیع و بازار سنتی اصفهان و قم نگاه کنیم، در همین تهران، امامزاده زید، و امامزاده حسن، نمونهای دیگری از بازارچههایی کنار امامزاده هستند. با این حال، خیلی از کسانی که به تجریش میآیند همچنان اصرار دارند که «تجریش یک چیز دیگر است».
مرکزیتش را از گورستانی گرفته است که هفت قرن قدمت دارد، امامزاده صالح تقریبا مقدسترین مکان شهر تهران است. در تمام فیلمهایی که در تهران ساخته میشود و نیاز به صحنههای مناجات دارد، بخشی هم برای امامزاده صالح در نظر گرفته میشود و این مساله باعث شده نه تنها شهرت این امامزاده بیشتر شود، بلکه کنجکاوی و علاقه به بازدید از آن هم بیشتر شود. علاوه بر این صحن امامزاده صالح، محل دفن شهدای جنگ، شهدای ترور و همینطور شهدای فاجعه اسقاط هواپیمای اوکراینی است. به غیر از خود امامزاده، مردمی با هر نوع گرایش و هر نوع زخمی در این گورستان قبری برای این که بر سر آن گریه کنند، پیدا میکنند.
با همان منطقی که در کنار باقی گورستانها و امامزادهها و مساجد و مکانهای مقدس و زیارتی، بازاری هم ایجاد میشود، در کنار امامزاده صالح هم یک بازار کهنه وجود دارد. با منطق سدههای گذشته رفتن به تجریش برای رفع نیازهای روزمره مردمی که در روستاهای اطراف زندگی میکردند چیز چندان عجیبی نبوده است.
روستاهای منطقه لواسانات که اغلب در دامنه کوه هستند تا دروازه شمیران که شهر تهران پیش از توسعه افسار گسیخه چند دهه اخیر در آن جا تقریبا تمام میشد فاصله قابل ملاحظهای داشتند بنابراین مردم چارهای نداشتند که بخش مهمی از نیازهای روزانه خودشان را از بازار محلی یا همان بازار کهنه تجریش برطرف کنند.
با توسعه شهر ماجرا عوض شد. تجریش، به عنوان آخرین میدان شهر تهران پیش از رسیدن به کوه، به نقطهای تبدیل شد که شهر از آنجا آغاز و در آنجا تمام میشود. نه تنها دو شاه راه اصلی شمالی جنوبی شهر، ولی عصر و شریعتی به این منطقه ختم میشود بلکه تمام شهرکهای شکل گرفته در شمال شهر هم برای مایحتاج روزانهشان به میدان تجریش نیاز دارند. پیش از یک طرفه شدن خیابان ولی عصر، تجاری شدن قسمت شمالی این خیابان و ساخته شدن پاساژهای مدرن در آنجا هم کمک کرد تا سرمایهگذاری در اطراف میدان تجریش، بخصوص در دهه هفتاد بیشتر شود و در کنار بازار کهنه، یک بازار جدید ساخته شود. ساختمانهای متعدد تجاری در اطراف میدان تجریش، بعد از این که بازار جدید تجریش موفق شد این همه جمعیت را به خودش جذب کند ایجاد شدند.
امروز قیافه میدان تجریش، قیافه پنجاه سال پیش یعنی وقتی که برف میبارید و راهها به سمت شهر بسته میشد نیست. میدان کوچک محاصره شده با بافت قدیمی رو به فروپاشی و بافت جدید رو به پیشروی حالا طوری جاذب جمعیت است که در آستانه بهار به اندازه یک راهپیمایی شلوغ است.
شاید جغرافیا یکی از مهمترین دلایلی باشد که مردم را به تجریش میکشد. میدان تجریش نزدیکترین جای تهران به کوه است، نزدیکترین فاصله با طبیعت و قاعدتا از اولین جاهایی است که هوای بهاری به آن قدم میگذارد. نوبرانهها که معمولا گران هم هستند را هم اول فصل در اینجا میشود پیدا کرد. علاوه بر دو جین میوهها و خوراکیهای خارجی عجیب و غریبی که به سختی در جاهای دیگر شهر پیدا میشود.
فروشنده یک دکه روزنامهفروشی در تجریش در مورد این همه علاقه مردم به حضور در این محله خاصه در بهار میگوید: «بیشتر مردم فقط میآیند نگاه کنند. هم میآیند چیزهایی که مغازهها اوردهاند را نگاه کنند هم خرید کردن باقی مردم را. این که مردم ندارند خرید کنند باعث میشود بیشتر به تجریش بیایند و بیشتر دیگران را که خرید میکنند نگاه کنند وگرنه اگر داشتند که همان سر کوچه خودشان خرید میکردند و لذتش را میبردند. چون ندارند، این همه راه را در ترافیک و شلوغی میآیند اینجا که دیگران را نگاه کنند.»
تماشا کردنِ خرید دیگران بخشی از لذت تجریشگردی است. بخش دیگر ماجرا این است که تجریش برای همه جذاب است چون برای همه جور سلیقهای کالای مناسب دارد، درست مثل بازار رنگارنگ شام! در کنار طلافروشیهای مدرن و پاساژهای بزرگ میدان تجریش که برخی از آنها فقط طلا و جواهر میفروشند و یک تیشرت میتواند در برخی از آنها تا پنج میلیون تومان هم قیمت بخورد، هم بازارهای جدید و هم اطراف بازار کهنه تجریش فروشگاههایی برای جیب مردم کارمند، برای جیب آدمهای کارگر و همینطور برای جیب آدمهایی که هنوز پول توجیبی میگیرند وجود دارد.
اگر در پاساژهای خیابانهای اطراف نتوانستید یک تیشرت چند میلیون تومانی بخرید، اطراف میدان میتوانید از فروشگاهها با یک میلیون و دویست هزار تومان، با اندکی چانه زدن با یک میلیون تومان تیشرت را بخرید. اگر این هم نشد دستفروشهای اطراف خیابان هستند که میتوانند تیشرت را تا چهارصد، پانصد هزار تومان به شما بفروشند. اگر اینجا هم نتوانستید چیزی بخرید، تجریش هنوز دست خالی نیست. آخر بازار کهنه، دقیقا همان جایی که بیشتر مردم به سمت میدان قدس میپیچند تا یک پیراشکی تازه بخرند و از عطاری خرید کنند، یک کوچه هست که بهرغم تابلوی شهرداری همچنان به کوچه زغالیها مشهور است. از اینجا به تکیه قدیمی تجریش، فرشفروشی و نانوایی محلی میرسید اما آن چیزی که باعث میشود این خیابان پشتی هم پر از آدم باشد، چند پاساژ کوچک فروش لباسهای دست دوم، بساطیهای فروش لباس و کتانی تاناکورا، کفاشی دوره گردی که همان جا روی دست دور کفش پارهتان را میدوزد، یک نانوایی که هنوز با آرد دولتی نان میپزد و البته دو تا حمام عمومی است که حالا دیگر هر دو تا «نمره» شدهاند و مدرن و بهداشتی هستند ولی هنوز درشان روی مردمی که جایی برای شستن خودشان ندارند باز است. یکی، دو تا زبالهجمعکن در این جا خانهای اجازه کردهاند و کیسههای بزرگ لباسهای دور ریخته شدهای که زبالهگردها برایشان جمع میکنند را همانجا روی وزنه میبرند و میخرند تا بعدا سوار وانت کنند و برای بازیافت به جای دیگر شهر بفرستند.
پشت بازارکهنه و میوه فروشیهایی که دراگن فروت میفروشند، پشت چند طبقه بازار طلا که فروشندههایش برای این که جواب سلامتان را بدهند اول قیمت لباسهایتان را ارزیابی میکنند، این کوچه، زندگی واقعی مردم محله تجریش و روستاهای لواسانات است که در دو، سه دهه اخیر در شهر حل شدهاند. در اینجا میشود حلقه لاستیکی دور زودپز ایرانی و چینی خرید، میشود دانههای تسبیح پاره شده را برای نخ کردن به مغازه سپرد، میشود در شکسته قوری را پیدا کرد و چایصافکن خرید. درست همانطوری که از هر بازار کهنهای انتظار میرود.
دندانساز تجربی و غیر تجربی، ماما و پزشک متخصص زنان و نازایی، پزشک متخصص گوارش هم در تجریش هست، پزشک زیبایی کمتر است. یک داروخانهدار در ضلع جنوبی تجریش میگوید: « اینجا بیشتر دکتر عمومی و دندانپزشک و زنان باقی مانده است. با این که به نظر خیلی مرکز شهر است اما فقط پزشکانی اینجا ماندهاند که مردم به آنها نیاز فوری دارند. البته بیمارستان هم هست و اورژانس و کلینیک دارد ولی آن هم بیشتر جوابگوی مردم محلی است و «سانترال» نیست مگر برای مواقع ضروری یا وقتهایی که همین اطراف اتفاق خاصی افتاده باشد. ما هم داروهای خاص نداریم، داروخانههای اینجا هم بیشتر مثل داروخانههای محلی هستند. خیلی ساختمان پزشکانی هم اینجا باقی نمانده است. دکترها بیشتر در جایی مستقر میشوند که جای رفت و آمد باشد. کسی برای دکتر رفتن به تجریش نمیآید مگر همین آدمهایی که خانههایشان این اطراف باشد.»
تجریش علاوه بر اینها برای همه جور جیبی خوراکی دارد، از پراشیکیهای چرب و شیرین پنجاه هزار تومانی شروع کنید، تا ساندویچ الویه در نان بلکی، و بلال کبابی شصت هزار تومانی، ساندویچ کباب تابهای با گوجه که میشود صد و بیست هزار تومان، یک کاسه آش یا شله زرد که میشود صد و پنجاه، دویست هزار تومان، پیتزای اصل ایرانی که میشود سیصد، چهارصد هزار تومان، با نوشابه و سیب زمینی نیم میلیون تومان! برگرهایی که اسمشان را روی نانشان هک کردهاند و دو نفر را با یک، یک میلیون و دویست هزار تومان سیر میکنند و آخرش هم یک سینی کباب دو نفره که سه نفر را سیر میکند و میشود دو میلیون تومان، کمی بیشتر، کمی کمتر!
دستفروشهای اطراف میدان تجریش که خیلیهایشان غذا و خوراکی میفروشند اما لباس فروش و فروشنده وسایل آشپزخانه و چیزهای دیگر هم در میان آنها پیدا می شود جمعیت ثابتی هستند. اغلب آنها بنا به مناسبت چیزهایی که برای فروش دارند را عوض میکنند. آخر اسفند سیر تازه و سبزه مد روز و ماهی قرمز، اول فرودین همان تیشرتها و شلوارهای راحتی و لباسهای خانگی. دستفروشی خوراکی هم طرفداران زیادی دارد، چرخیهای فروش نوبرانه، میزهای کوچک فروش بلههای سیبزمینی و تخم مرغ نمک زده با کره و سبزی خشک که بر سر این که واقعا سوغات کجاست دعواست، در زمستان فروش لبو و باقالی، در تابستان لگنهای بزرگ یخ که لیمونارد و دوغ آبعلی را در آن میگذارند. با این حال، این جماعت رنگی رنگی، از جاهای مختلف ایران، که هر کدام، یا چند تا یکی برای یک صاحب بار کار میکنند، مثل همه بازارها و بازارچههای دیگر چندان نسبت به دست فروشهای جوانی که برای خودشان کار میکنند گشادهرو نیستند. دو دختر جوان که در روزهای آخر سال جلوی بازارچه مارهای دستساز آهنربایی برای سفره هفتسین میفروختند میگویند: «ما آمدیم اینجا که یک چیزی که خودمان درست کردیم را بفروشیم و مقداری پول در بیاوریم اما دستفروشهای دیگر نمیگذارند و مزاحممان میشوند، به ما میگویند اینجا ایستادن ما کاسبی آنها را خراب میکند.»
دستفروشهایی که بساط دارند معمولا سهمی به شهرداری و سهمی به مغازههای اطراف میدهند. حضور آنها گذرها را شلوغتر میکند و این وسط اگر کاسبی مغازهها اندک رونق بیشتری بگیرد هم، دو طرف سود بردهاند. با این حال یک دعوا بر سر منافع، بین دستفروشها و مغازهدارها و بین خود دستفروشها جریان دارد. مغازهدارها میگویند دستفروشها مالیات و هزینههای جاری کسب را نمیدهند و دستفروشها میگویند هر چه دست فروشی بیشتر شود سهم کمتری به هر کسی میرسد. یکی از دستفروشهایی که امسال در تجریش ساقه تازه بیدمشک بساط کرده میگوید: « ما هر سال اول سال این جا بیدمشک و ساقه تازه بساط میکنیم. خیلیها رسم دارند که در سفره هفت سین ساقه جوان بگذارند و برای همین از ما خرید میکنند؛ ولی تعداد دستفروشها هر سال بیشتر میشود و در نتیجه سود ما مدام کمتر میشد. البته هر چه جمعیت بیشتر شود کاسبی هم بهتر است و آخرش این به آن در است. چون من به شما بگویم، هیچکس اگر واقعا برایش سود نداشته باشد نمیآید از صبح تا شب اینجا بایستد. بازار باشد، برای همه بازار باشد. حالا اینها که اینجا سرقفلی دستفروشی دارند هم اگر همینطوری فکر کنند خیلی مشکلات کمتر میشود و کاسبی همه راحتتر میشود.»
در طرف دیگر میدان تجریش، آنجا که هنوز در اختیار دستفروشان قرار نگرفته است، یک نانوایی سنگک قدیمی و یک نانوایی آزاد پز نان حجیم هست. کوهنوردان، کاسبانی که صبحانه را در مغازه میخورند و مردمی که اطراف میدان زندگی میکنند نانشان را از اینجا میخرند. اما تجریش به غیر از این نانواییها، به «کافه نان» هم مجهز شده است. انواع نانهای خارجی با خمیرهای هزارلا، ترش، شیرین، روغنی، خامهای، زیتونی، کشمشی و مانند آن هم به خوراکیهای تجریش تنوع دادهاند، هم فضایی برای چند دقیقه نشستن و نفس تازه کردن و تماشای رفت و آمد مردم فراهم کردهاند. اما اصل داستان کافههای تجریش، چندان به این کافه نانها مربوط نیست. در ضلع مقابل نانوایی سنگکی و نان حجیمی که بیشتر به سحرخیزها، کاسبها و بازنشستههایی که صبح به صبح نان میخرند، خدمات میدهد، کافههایی هست که محل «قرار» جوانترهاست. روبهروی یک بساطی بزرگ با فروشندگان هیپیاش، که چوب جمع کردن مو و انواع کلاه و دستبندهای بافتنی و کیسههای پارچهای میفروشند بچهها به موهای رنگ شده و گوشها سوراخ و گاهی تخته اسکیت و سیگارپیچهای علف دور هم جمع میشوند و در صندلیهای ردیف شده در سربالایی پیادهرو به سمت جواهرفروشیهای تجریش با هم مراوده میکنند. اواخر شب که محله کمی خلوتتر شده است، ماشینها و آدمهایی که دست پر یا دست خالی از دور دور فرشته برگشتهاند در اینجا در لیوانهای کاغذی قهوه و نوشیدنیهای دیگر میخورند، گاهی به صدای هنگ درام نوازان خیابانی گوش میکنند و گاهی شماره میدهند و شماره میگیرند. اما قهوه خوردن در تجریش به همین کافههای زنجیره ای که چندتایشان را اینجا میشود در کنار هم پیدا کرد محدود نمیشود. میزهایی با سماورهای در حال جوش و قهوههای فوری و چای کیسهای هم هست. قهوهای که در کافههای زنجیرهای صد، صد و بیست یا دویست تومان تمام شود را میشود از این دستفروش ها به قیمت پنج یا ده هزار تومان خرید. یک راننده اسنپ که ساعت دوازده و نیم شب منتظر است در میدان تجریش «مسافر بخورد» و به خانه برود میگوید: «خیلی از راننده ها که شب کار میکنند به اینجا میآیند تا چای یا قهوهای بخورند. جاهای دیگر هم هست. جلوی پل پارک وی هم چای فروش هست ولی آنجا نمیشود راحت ایستاد. جای کاسبی ما نیست. برای همین خیلیها میآیند اینجا چای بخورند»
میزهای چای فروشها در پیادهروی روبهروی امامزاده است. در امامزاده، بخصوص اگر شب مقدسی باشد جوان و پیر اگر چادر خودشان را نیاورده باشند از نگهبانی امامزاده چادر میگیرند و برای شب زندهداری به حرم میروند. در اطراف هم مردم شمع روشن میکنند و مناجات میکنند. نذر رایج امامزاده صالح، نمک است. کسانی که نذر دارند با کیسههای بزرگ نمک در اطراف امامزاده بر پا میایستند و نمک پخش میکنند. برای شبزندهداران، چای تلخ و قند نذری هم هست. در صحن امامزاده گاهی کسی بلند میشود و برای آزادی کسی یا برای گرفتاری بیماری شخص دیگری کیسه پلاستیکی کوچکی میچرخاند و صدقه جمع میکند، رسمی که پیشتر در صحن مکانهای مقدس بسیار رایج بوده است ولی حالا بسیار کمتر اجرا میشود یا اگر اجرا شود معمولا صدقه زیادی به همراه نمیآورد.
تجریش بعد از نیمه شب هم اغلب بسیار شلوغ است. این نقطه از شهر بسیار دیر به خواب میرود و صبحها به دلیل این که محل قرار کوهنوردان است معمولا زود بیدار میشود. از ساعت دو بامداد که میگذرد شب واقعا به تجریش حاکم است. آرامش نسبی تا حوالی چهار صبح ادامه دارد. در این ساعتهاست که صدای آب رودخانه، اگر آبی در آن باشد، غالب است. معدود آدمهایی که در خیابان پرسه میزنند چای و بلًهشان را زیر پل پارک وی خوردهاند و بیهدف این اطراف دور خودشان میچرخند. کارتونخوابهای کمی در این منطقه از شهر شب را روی زمین سرد میگذرانند اما آنهایی که اینجا پاتوقشان است معمولا در صندلیهای اطراف پارک خطی کنار رودخانه آرام میگیرند. کسانی که شب را از خانه بیرون زده اند و نمی دانند کجا بروند هم گاهی از تجریش سر در میآورند. سحرخیزی تجریش و باز بودن رستوران های دربند باعث میشود حتی بعد از نیمه شب هم برای خیابان گردهای تازه کار احساسی از امنیت به همراه داشته باشد.
شاید جواب آن کسانی که در قسمت نظرات ویدئوهای بلاگرهایی که به تجریش میآیند میپرسند مگر تجریش چی دارد؟ بتوان همین تصویر مختصر را ارائه داد. تجریش، یک نمای کوچک از زندگی ایرانی است. امامزاده و بازار کهنه و بازار نو، خوردنی و پوشیدنی برای همه جور سلیقه و همه جور توان مالی. جایی که میشود در یک نگاه ساختمانهایی از دهه 30 را در کنار ساختمانهای مدرن امروزی تماشا کرد و روی تابلوها از نمره تلفنهای پنج رقمی تا آدرس ایمیل و صفحات اینستاگرامی را دید. هم میشود چیزهای عجیب و غریب خرید هم چیزهای آشنا، هم بوی کهنگی میدهد هم تازگی. جاییکه شهر، هم در آن تمام میشود و هم از آن شروع.