به روز شده در
کد خبر: ۲۰۳۵۸

قتل الهه ما را بیدار نخواهد کرد، درست مثل قتل‌های قبلی

عده ای در روز های اول گم شدن الهه تلاش کردند به این پرونده سویه ای سیاسی بدهند، عده ای به انتشار فراخوان جعلی به نام خانواده حسین زاده پرداخته و از مردم پول جمع کردند، برخی در روزهای گم شدن الهه با شماره هایی که خانواده برای پیدا کردن دخترشان منتشر کرده تماس گرفته و برای آنها مزاحمت تلفنی ایجاد کرده یا اطلاعات غلط به آنها داده اند. برخی در همان روزهای اول که معلوم نبود الهه کجاست، یا بعدا که معلوم شد چه بلایی به سرش آمده عکس های او را دست به دست کردند و گفتند «ولی حجاب نداشت»، بعضی ها گفتند «می توانست احتیاط کند»، برخی کاربران شبکه های اجتماعی حتی گفتند که «می توانست اسنپ بگیرد»، «چرا باید از پایین شهر برود بالای شهر کار کند»، «چرا باید شب بیرون از خانه باشد»، «چرا باید گوشی گران همراه داشته باشد»

قتل الهه ما را بیدار نخواهد کرد، درست مثل قتل‌های قبلی
گروه پرونده ویژه

حالا تیم هاکی دختران ایران مدال نقره‌اش را تقدیم الهه کرده است، تیم ملی فوتبال در بازی با قطر به احترام او مچ‌بند سیاه انداخته است. یک ملت که تا روز چهاردهم خرداد نگران دختری 24 ساله بود که در میدان آزادی تهران به پدرش گفته است 20 دقیقه دیگر می‌رسد و روزها و هفته‌های بعد هم خبری از نشده، حالا از چهاردهم خرداد عزادار دختری است که به هوای مراقبت از برادرش معلولش روز چهارم خرداد کمی زودتر از آرایشگاهی که در آن کار می‌کرد بیرون آمده تا غروب زودتر به خانه برسد و نرسیده است.

این تراژدی الهه حسین‌نژاد است. بچه ساکن اسلامشهر، که هر روز تا شهرک غرب می‌رفت و در آرایشگاهی مشغول ناخن‌کاری می‌شد تا بتواند زندگی کند و یک دزد سابقه‌دار با سابقه خشونت خانگی که قبلا زنش را فراری داده بود و از مشکین‌شهر به تهران آمده بود و اینجا مسافرکشی می‌کرد زندگی‌اش را دزدید.

عکس‌های الهه حسین‌نژاد از همان روزی که خانواده‌اش در اینستاگرام از مردم کمک خواستند، دست به دست می‌شود. بعد از اعلام خبر کشته شدنش، مردم عکس‌های قدیمی‌اش را هم سر دست گرفته‌اند و به هم نشان می‌دهند. جوان بود بچه، و زیبا و مسئولیت‌پذیر و مثل بسیاری دیگر از شهروندان ساکن در حومه‌های فقیر و حاشیه ای شهر تهران؛ یکی از هزاران، از چند 10 هزاران که هر روز دو سه ساعت وقت می‌گذارند از خانه به آزادی و از آزادی به شهر برسند و برگردند. جوانی و فقر و محله پرجمعیت و آشنایی که در آن زندگی می کرد باعث شده است بسیاری از مردم جنایت علیه او و خانواده‌اش را جنایت علیه خودشان بدانند و عزای او را عزایی شخصی، درست مانند عزای مهسا امینی.

10 روز بین گم شدن الهه و پیدا شدن جسدش در بیابان‌های اطراف فرودگاه فاصله بوده است. سه روز بین مامور شدن اداره چهار آگاهی تهران به جست‌وجو در مورد دختر گم شده و پیدا کردن قاتل و جسد کارآجین شده زمان بوده است و حالا سه روز است که رسانه‌ها دمی از اخبار مربوط به الهه فاصله نگرفته‌اند. هر چند تشییع جنازه روز پنجشنبه بدون حضور رسانه ها انجام شده است اما فیلم های آن بالاخره از شبکه های اجتماعی سر در آورده است. درست مثل بازداشت و اعتراف گرفتن از قاتل که هرچند بدون حضور رسانه ها انجام شده اما فیلم های آن شبکه‌های اجتماعی را پر کرده است. بعدا به دوربین برخی از رسانه‌ها هم اجازه دادند که وارد آگاهی شوند، از جمله به دوربین صدا و سیما، که برخی از مکالمات قاتل و ماموران را ضبط کرده است، و بعدتر بخشی از مکالمه پدر و مادر الهه با رئیس پلیس آگاهی تهران را. پلیس حتی قرار گذاشته بود که بازسازی صحنه قتل را با حضور رسانه‌ها برگزار کند و فیلم‌های آن را منتشر کند. اعلامی که بعدا از آن عقب نشینی کرد و گفت که در مورد بازسازی صحنه جرم خبر می‌دهیم.

بخصوص در روزهای اول گم شدن الهه و بعد هم در جریان دستگیری قاتل و کشف جسد او، پلیس در کنار حکومت و دولت و شهرداری و مجلس و جامعه به طور کلی بارها به سهل انگاری متهم شده است. مردم یک بار دیگر به « فرهنگ تجاوز» که زمینه ساز بروز جرم بیشتر در مورد زنان است اشاره کرده‌اند، یک بار دیگر به مسئله نادیده گرفته شدن امنیت حاشیه شهرها و ناامنی ناوگان رسمی و غیررسمی حمل و نقل درون شهری اشاره کرده اند، یک بار دیگر به این که چطور بی‌تفاوتی عمومی نسبت به تامین امنیت زنان منجر به بحران می‌شود اشاره کرده‌اند. در چنین شرایطی، فیلم‌های متعددی که از قاتل منتشر شده است خشم عمومی را به طرف او به عنوان فرد سرازیر کرده است. همسر سابق این مرد هم در گفت‌وگو با رسانه‌ها از خشونت‌های قبلی او پرده برداشته و برای الهه ابراز تاسف کرده است. به نظر می آید که هیچ چیز از قلم نیافتاده است. جرم و مجرم و پلیس و خانواده داغ دار و خانواده شرمنده را داریم. گزارش های اجتماعی از این که آدم‌ها در اسلام شهر و بهارستان و شهرک ولی عصر و بیمارستان شماره دو و کرج، حسارک و پرند و باقی محلات حاشیه‌ای چطور هر روز با خطر کردن از خانه بیرون می روند و با خطر کردن به خانه بر می گردند را داریم و تقریبا بالافاصله بعد از مطرح شدن داستان گم و پیدا شدن الهه، عکس‌های دیگری از نوجوانان و جوانان دیگری که برخی در همین روزها و برخی در هفته ها و ماه ها و حتی سال های گذشته گم شده اند را هم داریم.

تعداد پرونده‌های گم شدن کودکان و نوجوانان و برزگسالان در اداره‌های پلیس و آگاهی شهرهای کوچک و بزرگ کم نیست. در حالی که گم شدن بچه‌ها اغلب کودک ربایی در نظر گرفته بود، گم شدن بزرگ سالان بیشتر فرار از خانه در نظر گرفته می شود تا پرونده آدم ربایی یا قتل. این مساله آن قدر علنی و آشکار است که در نمونه های سینمایی ساخته شده بر اساس پرونده های جنایی سال های اخیر هم به آن اشاره می شود. پلیس هر چند حرفه ای و پیگیر فضای مجازی و اعلام گم شدن آدم هاست، در بسیاری موارد نمی تواند گم شده ها را پیدا کند. یک نمونه آن پرونده گم شدن سما جهانباز است که در سه سال گذشته و به‌رغم انتشار تصاویر و ظلم نامه‌های پدرش هنوز کسی نتوانسته ردی از او پیدا کند. همان طور که پلیس در مورد بسیاری از پرونده‌های گم شدگان به نتیجه نمی‌رسد، مردم هم به بسیاری از پرونده های گم شدگان واکنشی مشابه واکنشی شبیه ماجرای الهه نشان نمی‌دهند.

یک سال پیش در اردیبهشت ماه سال 1403، یسنا دختر چهارساله‌ای که همراه مادرش به زمین کشاورزی رفته بود دزده شد، فراخوان پیدا کردن او گروه های امدادی و انتظامی و حتی فیلم‌سازان را به روستای محل سکونت یسنا در استان گلستان کشید و در نهایت یسنا که دزده شده بود توسط آدم‌رباها رها شد و داستانش هم دستمایه یک فیلم سینمایی شد. اما وقتی امیرحمزه فولادی کودک 9 ساله سیستان و بلوچستانی در کوه‌های آهوران گم شد، واکنش ها به شدت واکنش هایی که به گم شدن یسنا رخ داد نبود؛ علارغم جست‌وجوهای هلال احمر و پلیس و دیگران، بچه هم هیچ‌وقت پیدا نشد. چرا واکنش‌ها نسبت به پدیده‌هایی که قاعدتا مشابه هم دیگر هستند تا این حد متفاوت است؟ پاسخ این مسئله در نه این که جرم علیه چه کسی رخ داده است، بلکه در این موضوع است که جرم در چه پس زمینه‌ای رخ داده است.

مسئله جمعیت ساکن در جنوب غرب تهران که باعث می‌شود عده کثیری خودشان را در معرض آنچه برای الهه رخ داده است بدانند، یا تجربه‌های خشونت آمیزی از مسیر مشابه الهه داشته باشند که حالا با تعریف کردن آن به دنباله پیدا کردن روایت ماجرا کمک می‌کنند. پیوند گم شدن الهه با سیاست‌های پلیسی در مورد حجاب که مردم را در خیابان و ماشین های خودشان هم دنبال می‌کند و برای آنها پیام‌هایی در مورد نوع پوش‌شان می‌فرستاد بخش دیگری از این پس زمینه است که حساسیت ها و انتقادات را بیشتر می کند. بسیاری از پست های اینستاگرامی که در مورد الهه منتشر شدند می گفتند شاید اگر الهه حجاب نداشت دوربین‌های پلیس تا به حال او را پیدا کرده بودند یا ماشینی که سرنشین آن بود را متوقف کرده بودند اما از پیدا کردن دختری که ده روز پیش قرار بوده است ظرف بیست دقیقه از آزادی به اسلام شهر برسد ناتوان بوده اند.

پلیس این ادعا را به عنوان حملات شخصی برداشت کرده است. از ساعت های اولیه بازداشت متهم تا همین الان، مقداری محتوایی که پلیس تولید و منتشر کرده با کمتر پرونده جنایی در سال‌های اخیر مشابهت دارد. نه تنها فیلم دستگیری متهم، بلکه بخشی از فیلم‌های برخورد با او در ادامه آگاهی، فیلم‌های مکالمات او با کارآگاهان در مورد نشان دادن جای جسد، و بعد هم فیلم‌های گفت‌وگوی خانواده الهه با پلیس نشان می‌دهد که پلیس بدش نمی‌آید از این فضا برای جبران ضرباتی که در سال‌های اخیر به اعتبارش وارد شده است استفاده کند.

هر چند فعالان اجتماعی و فرهنگی و حتی برخی از نیروهای پلیس و مقامات دادگاه جنایی در خفا یا علنی نسبت به این رویه اعتراضاتی کرده‌اند، واکنش‌های گسترده به این ویدئوها نشان می‌دهد که مردم چندان هم از دیدن این انتقام‌جویی ناراحت نیستند. میل مردم به انتقام جویی چنان است که از مکالمه پلیس با مظنون آنجا که به او می گوید « بگو باقی اش با من» هم دست آویزی برای خشم و حمله به پلیس می سازنند. این میل به خوبی از طرف مقامات قضایی درک شده است که باعث می شود در حالی که برخی حقوق دان ها حتی از طرح اتهام «قتل عمد» خودداری می کنند و می‌گویند ممکن است اتهام درست‌تر در مورد قاتل «قتل شبه عمد» باشد، معاون وزارت دادگستری گفته است که اتهام «افساد فی الارض» را هم می‌توان علیه قاتل مطرح کرد. اتهامی که در بند قانونی توضیح آن آمده است که جرم باید حتما به صورت « گسترده» رخ داده باشد تا شامل این ماده شود، و جرم قاتل الهه هر چه که بوده، «گسترده» نبوده است.

از آنچه که در فضای مجازی و واکنش‌های واقعی نیست به ماجرای الهه و الهه‌ها می‌توان فهمید، به نظر می‌رسد که باید در مورد دو نوع خشونت حرف بزنیم، یکی خشونتی که برای جامعه قابل قبول است و دیگری که خشونتی که از حدود تحمل جامعه خارج است. اگر دختری در تاکسی به دست مالی شدن توسط یک مسافر دیگر اعتراض کند، شانس این که راننده از او بخواهد از ماشین پیاده شود کم نیست، اگر زنی در مترو نسبت به تعرض یک مسافر دیگر اعتراض کند، احتمال بیشتر این است که مردم او را هو کنند و بگویند اگر تحمل جای شلوغ را ندارد نباید سوار مترو شود و هر کسی که به دیگری دست می‌زند، دست درازی نکرده است و از این قبیل. اگر کسی در شبکه های اجتماعی زنی را با اتهامات جنسی بنوازد، یکی از شایع ترین واکنش ها نسبت به قربانی این است که او را دعوت به سکوت کنند. وقتی آیسان اسلامی یک آدم رسانه اینستاگرامی می گوید « خدا را شکر که ما به زن کره ای تجاوز کردیم و اقلا در این ماجرا پرچم ماست که بالاست نه این که یک کره ای به زن ما تجاوز کند» چهارده میلیون دنبال کننده او نه تنها کم تر نمی شود بلکه افزایش هم پیدا می کند. اینها خشونت های مقبوال و پذیرفته شده علیه زنان است که اگر کسی به آن اشاره کند هم « شلوغش کرده» و از نظر مجلس شورای اسلامی هم باید آنها را « سوءرفتار» نامید نه خشونت.

کار وقتی بیخ پیدا می کند که کسی کشته می‌شود. مردمی که به توهین جنسیتی نسبت به زنان اعتراضی ندارند، به دست مالی زنان در محیط‌های شلوغ و خلوت اعتراضی ندارند، به زبان جنسیت زده و قانون جنسیت زده و شهرهای جنسیت زده اعتراضی ندارند، وقتی خونی ریخته می شود رگ غیرت شان بیرون می‌زند و می گویند «دیگر نه این قدر» سرچشمه‌ای که می شد با بیل گرفت را وقتی به سیل ختم می‌شود و تمام زمین را از بین می‌برد، می‌خواهند با فیل بگیرند. با گرسنه چشم نگاه کردن به قاتلی که در آگاهی روی زمین افتاده و ترسیده است، با فریاد کشیدن برای اعدام هر چه سریع‌تر، اعدام در ملاءعام، آن هم نه تنها به دلیل قتل، بلکه به جرم « افساد»، به دلیل فاسد کردن زمین.  رویه‌ای که این پیام را منتقل می‌کند که هر کاری که خواستید انجام دهید، تنها خط قرمز کشتن است.

عده ای در روز های اول گم شدن الهه تلاش کردند به این پرونده سویه‌ای سیاسی بدهند، عده ای به انتشار فراخوان جعلی به نام خانواده حسین‌نژاد پرداخته و از مردم پول جمع کردند، برخی در روزهای گم شدن الهه با شماره‌هایی که خانواده برای پیدا کردن دخترشان منتشر کرده تماس گرفته و برای آنها مزاحمت تلفنی ایجاد کرده یا اطلاعات غلط به آنها داده اند. برخی در همان روزهای اول که معلوم نبود الهه کجاست، یا بعدا که معلوم شد چه بلایی به سرش آمده عکس های او را دست به دست کردند و گفتند «ولی حجاب نداشت»، بعضی ها گفتند «می توانست احتیاط کند»، برخی کاربران شبکه‌های اجتماعی حتی گفتند که «می‌توانست اسنپ بگیرد»، «چرا باید از پایین شهر برود بالای شهر کار کند»، «چرا باید شب بیرون از خانه باشد»، «چرا باید گوشی گران همراه داشته باشد»؛ یک چیز قطعا مشخص است، آن کسانی که از زاویه «اخلاق مراقبت» به این تراژدی نگاه نمی کنند، کسانی که تلاش می‌کنند الهه را متهم کنند، یا جرم قاتل را به چیزی غیر از قتل یک دختر بی گناه تغییر دهند، نه بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران، نه سایر فعالان فضای مجازی و حقیقی دیگری که این روزها از ماجرای الهه تولید محتوا می‌کنند، بعد از فراموش شدن ماجرای الهه، گامی در جهت افزایش اطلاع‌رسانی، یا کاهش خشونت علیه زنان بر نخواهند داشت.

ارسال نظر

آخرین اخبار