به روز شده در
فروغ طاهرخانی

از دروازه های بسته تا میان آزادی

از دروازه های بسته تا میان آزادی

همیشه یک دروازه بسته بین من و صحنه بود.

 درِ ورزشگاه، دروازه ممنوعه که فقط روی مردان جامعه بازمیشد. 

 من یک عکاسم، زنی مشتاقِ ثبت لحظه‌ها، که بخشی از عمرم در انتظار و تلاش برای رسیدن گذشت.

این مجموعه داستان من است، داستان عبور از دروازه. همون دروازه که هزاران زن سالها برای تماشای یک‌مسابقه، آن را از پشت صحنه دنبال کردند.

برای رسیدن و قدم گذاشتن روی زمین نارنجی رنگ، من پشت صحنه تمرین کردم، صبوری کردم و ماندم به امید روزی،

بجای دوستانم که دلشان میخواست به ورزشگاه بیایند.

دوربین در دست با مجوز رسمی، 

جمعیتی باهم از آن تونل سیاه بیرون آمدیم.

روبه روی من آن زمین دو میدانی نارنجی رنگ و چمن سبز و پرچم ها 

صدای زنان را در میان هواداران و تماشاگران میشنیدم

احساس میکردم من و دوستانم را تشویق میکنند. دختران عکاسی که سالها گذشت تا رسیدیم بین بازیکنان و تماشاچی ها.

این عکس ها سند آن عبورند، نه از بیرون به درون ورزشگاه بلکه از انکار به رسمیت.  از حضور، از صدایی که شنیده شد.

زنانی که فریاد میزنند، اشک میریزند و میخندند. 

آرزوهای هم را تماشا میکنند.

اینها تصویر یک روز مسابقه نیست.

گواه تغییرند...

 

ارسال نظر