به روز شده در
کد خبر: ۱۴۴۵۱

ایران و زنان

یکی از چالش‌های بنیادین در ایران پیرامون حضور و مشارکت زنان در همه عرصه‌ها، به فقدان یک نظریه مشخص و منسجم درباره جایگاه زنان در جامعه به صدسال اخیر برمی‌گردد.

ایران و زنان
ایران

علی ربیعی، دستیار رئیس جمهور، در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت:

یکی از چالش‌های بنیادین در ایران پیرامون حضور و مشارکت زنان در همه عرصه‌ها، به فقدان یک نظریه مشخص و منسجم درباره جایگاه زنان در جامعه به صدسال اخیر برمی‌گردد. در حقیقت، ایران در مواجهه با نقش زنان دچار قطبی‌سازی شده است که مانع از تحقق نگاه جامع و دقیق به مسأله حضور آنان در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی است. این شرایط باعث شده است تا زنان در یک دوره تاریخی (به صورت تحمیلی) به‌عنوان ابزار تغییرات فرهنگی معرفی شوند و در دوره‌ای دیگر در سطوح مختلف جامعه، مورد حذف و پنهان‌سازی قرار گیرند.

در دوران پهلوی، زنان به طور اجباری، به‌عنوان نماد تحولات و تغییرات فرهنگی به تصویر کشیده شدند. اما این نگاه بیشتر بر مبنای استفاده ابزاری از زنان و نه یک رویکرد مشخص توسعه‌ای بنا شده بود.

بر این اساس تصویری که ساخته شد، غیرواقعی و سطحی بود و به جای تمرکز بر حقوق واقعی و مشارکت مؤثر زنان، بیشتر به تبلیغات و زیباسازی تحولات اجتماعی پرداخته شد. سطحی‌نگری نسبت به توسعه و پیشرفت باعث شد شبیه شدن مظاهر اجتماعی و فرهنگی به کشورهای توسعه‌یافته ملاک قرار گیرد. در این دوران زنان به نوعی مدار تحولات تعریف می‌شدند. اما در حقیقت این امر از عمق مطالبات و نیازهای آنان فاصله زیادی داشت.

پس از انقلاب اسلامی و با گذشتن از دهه پنجاه بویژه سال‌های پایانی این دهه که زنان در کانون تحولات سیاسی و اجتماعی قرار داشتند؛ به دلیل نبود اجماع و نبود توافق بر سر تعریف جایگاه زنان، با نوعی افراط در پنهان‌سازی و حذف زنان از عرصه‌های عمومی مواجه شدیم.

 در یک جدال نظری و تسلط و هژمونی یافتن برخی مشرب‌های فکری به‌رغم ظرفیت بزرگ دینی و دیدگاه‌های روشن و راهگشایی‌هایی که وجود داشت، نادیده‌انگاری به حدی رسید که بر اساس دیدگاهی خاص در برخی از استان‌ها شنیده می‌شد که نباید تصویر و حتی نام زنان برسنگ مزار آنان نوشته شود.  در این روند نه تنها حضور زنان در عرصه‌های مختلف محدود شد، بلکه در ساختار اجتماعی هم به شکلی فراموش شده و غیررسمی درآمدند. با گذر از این دهه‌ها به تدریج رویکردهای میانه‌روتری در مواجهه با زنان پدیدار شد، اما هنوز یک نظریه بومی و معتبر مبتنی بر واقعیت‌های اجتماعی، فرهنگی و تحولات در حوزه بانوان، پیرامون جایگاه زنان شکل نگرفته است. نظریه‌ای که بتواند بطور مشخص، جایگاه و نقش زنان در سیاست و قدرت در کنشگری‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را با توجه به فرهنگ و واقعیت‌های اجتماعی ایران تعریف کند.

من بر اساس تبیین برخی شواهد علمی و عینی معتقدم بدون تردید تحولات آینده ایران در همه عرصه‌ها، زن‌پایه خواهد بود.

با این وصف روندهای دهه‌های اخیر مسأله را پیچیده‌تر نیز کرده است. شواهد نشان می‌دهد همزمان با تغییرات فرهنگی و سرعت تحولات ارزشی و نگرشی در جامعه و فقدان یک نظریه مبتنی بر تمامی واقعیات اجتماعی و مشترک درباره جایگاه زنان در مقابل سیاست‌های غیرواقعی، دوقطبی‌هایی را پدید‌ آورده و تشدید خواهد کرد.

افزایش کمی جمعیت زنان و نیز تغییرات کیفی از قبیل پیشی گرفتن میزان تحصیلات آنان از مردان، بدست آوردن مشاغل تخصصی بیش از گذشته، در کنار تغییرات ارزشی نسل‌های جدید (به طوری که پسران و دختران با عبور از ارزش‌های بقا دارای ارزش‌های ابراز وجود شده‌اند و در دختران شدت بیشتری دارد)، کانون اصلی ارزش‌های ابراز وجود مبتنی بر ارزش‌های حق انتخاب شکستن مرجعیت، اقتدار و مواردی شبیه به این است؛ این تغییرات ارزشی به همراه تغییرات جمعیتی، عامل اصلی ایجاد تعارض بین ارزش‌های جاری و رسمی شده و در پدیده‌هایی مثل پوشش اجباری چالش و تعارض‌آفرین شده است. در نتیجه یک خوانش در برخی تفکرات تصمیم‌گیر شکل گرفته است که زنان به‌عنوان عاملین بی‌ثبات‌سازی جامعه و تهدیدی برای نظم اجتماعی معرفی می‌شوند. این روند سبب به حاشیه راندن جایگاه و نقش واقعی زنان شده و بسیاری از مطالبات آنان نادیده گرفته می‌شود.

 

برچسب ها

ارسال نظر

آخرین اخبار