ساز ناکوک تندروی از دیپلماسی تا کنسرت/ چرا رادیکالها از اظهارات روحانی و ظریف به خشم درآمدند؟
سخنان اخیر حسن روحانی و محمدجواد ظریف درباره ضرورت عقلانیت در سیاست خارجی و نقد برخی عملکردها در سالهای گذشته بار دیگر موجی از حملات جبهه پایداری را به دنبال داشت، این جریان که به دلیل رویکردهای افراطی و مناقشهبرانگیز خود در سالهای اخیر شناخته میشود، تقریباً در هر موضوعی به دنبال مناقشه و تشدید تنش هستند.

این روزها در آستانه نشست فصلی شورای حکام و با نگرانی فزاینده از احتمال بازگشت تحریمهای شورای امنیت پس از فعال شدن مکانیزم ماشه توسط تروئیکای اروپایی، فضای سیاسی کشور بار دیگر ملتهب شده است. تجربه خرداد گذشته و نشست مشابهی که در نهایت به جنگ ۱۲ روزه و تجاوز اسرائیل و آمریکا به ایران منجر شد، همچنان در حافظه جمعی ایرانیان تازه است و بیم آن میرود که سناریویی مشابه دوباره تکرار شود. در چنین شرایطی که بیش از هر زمان دیگری نیاز به همگرایی ملی و اجماع سیاسی احساس میشود، رفتار جبهه پایداری و متحدان فکریاش در برهم زدن ابتکارات سیاسی و اجتماعی بهویژه پس از سخنان اخیر حسن روحانی و محمدجواد ظریف عملاً بر شکافهای داخلی میافزاید.
جبهه پایداری که در سالهای اخیر بهعنوان یک جریان «بحرانزا» و «بحران زی» شناخته میشود با هر ابتکار فرهنگی و سیاسی که میتواند نماد وحدت و همبستگی ملی باشد، به مقابله برمیخیزد. لغو کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی نمونه بارز این رویکرد است؛ ابتکاری که میتوانست پیام وحدت ملی در برابر تهدیدهای خارجی را به نمایش بگذارد اما به ابزار تازهای برای حملات سیاسی این جریان بدل شد.
این پایان کارشکنی این روزهای جبهه پایداری نیست و اکنون که تنها سه هفته تا موعد بازگشت تحریمهای شورای امنیت باقی مانده و احتمال تشدید فشارهای بینالمللی بر ایران وجود دارد، بهجای حرکت به سمت انسجام، بخشی از جریانهای سیاسی داخلی با دامنزدن به دو قطبیهای سیاست خارجی عملاً در زمین بحران بازی میکنند. این رفتار نهتنها موقعیت کشور در برابر آژانس و شورایحکام را تضعیف میکند بلکه جامعه داخلی را نیز در آستانه یک التهاب تازه قرار میدهد؛ التهابی که بیش از هر چیز به سود بازیگران افراطی تمام میشود.
یک مسیر با دو خط فکری متضاد
اگرچه ایدئولوژی جبهه پایداری در بسیاری از محورهای فکری و عملی درست در مقابل جریانهای معاند نظام از جمله سلطنتطلبان قرار دارد اما واقعیتهای جاری در عملکرد سیاسی و اجتماعی این جریان نشان میدهد اشتراکات رفتاری و تاکتیکی میان این دو جناح قابل چشمپوشی نیست چون هر دو خط فکری متضاد در نهایت یک مسیر را طی می کنند. هر دو جریان در عمل از از آبشخور روشهای تندروانه و بحرانزا برای جلب توجه و نفوذ بر افکار عمومی بهره میبرند و در عرصه سیاسی و رسانهای از ابزارهایی استفاده میکنند که غالباً منطق استدلالی و سنجش مصالح ملی در آنها جایگاهی ندارد.
جبهه پایداری با تاکید بر تاکتیکهای «بحرانسازی» و ذیل ایجاد دوقطبیهای سیاسی رفتارهایی از خود نشان داده که حتی به شکلی غیرمستقیم و ناخواسته به منافع رقبای داخلی و خارجی خدمت کرده است. در شرایط حساس کنونی که کشور با فشارهای بینالمللی و داخلی همزمان مواجه است این جریان با تداوم تنشهای داخلی و مقابله با ابتکارات فرهنگی و سیاسی، به نوعی در زمین بازی جریانهایی مانند سلطنتطلبان و حتی برخی ائتلافهای ضدملی بازی میکند. این بازی سیاسی اگرچه از منظر ایدئولوژیک قابل توجیه نیست اما از منظر تاکتیکی، پایداریها را در موقعیت کنشگری فعال نگه میدارد و امکان تأثیرگذاری بر افکار عمومی محدود و طبقهبندی شده خود را فراهم میآورد. با این حال پیامد بلندمدت چنین رویکردی، فرسایش سرمایه اجتماعی، کاهش انسجام ملی و آسیب به توان چانهزنی کشور در تعاملات داخلی و بینالمللی است.
به بیان دیگر گرچه پایداریها و سلطنتطلبان در ایدئولوژی و اهداف نهایی کاملاً متفاوت هستند اما اشتراک رفتارهای تندروانه و بحرانزا آنها راهبردی را شکل داده که در شرایط حساس کنونی به نوعی «بازی در زمین دشمن» تعبیر میشود؛ بازیای که نه تنها منافع ملی را به خطر میاندازد بلکه پویایی سیاسی کشور را نیز با خطرات جدی مواجه میسازد.
بحرانسازی دائمی جبهه پایداری؛ از سیاست خارجی تا کنسرت میدان آزادی
پیرو آنچه گفته شد، سخنان اخیر حسن روحانی و محمدجواد ظریف درباره ضرورت عقلانیت در سیاست خارجی و نقد برخی عملکردها در سالهای گذشته بار دیگر موجی از حملات جبهه پایداری را به دنبال داشت، این جریان که به دلیل رویکردهای افراطی و مناقشهبرانگیز خود در سالهای اخیر شناخته میشود، تقریباً در هر موضوعی به دنبال مناقشه و تشدید تنش هستند.
لغو کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی نمونه آشکاری از این رویکرد بود. ابتکاری که میتوانست در روزهای پرتنش کنونی پیام وحدت و همبستگی ملی را به نمایش بگذارد، با فشارهای مستقیم و غیرمستقیم تندروها متوقف شد. علیرضا زاکانی، شهردار تهران، اگرچه کوشید با پیشنهاد برگزاری کنسرت در ورزشگاه آزادی خود را حامی این رویداد نشان دهد اما واقعیت این است که لغو آن در فضای باز و در قلب پایتخت پیامی فراتر از یک تصمیم فرهنگی داشت؛ مخالفت با هر نمادی که میتواند مردم را حول یک محور ملی گردهم آورد.
این اتفاق در شرایطی رخ داد که کشور در آستانه تحولات مهمی در سطح بینالمللی قرار دارد. تنها سه هفته تا بازگشت تحریمهای شورای امنیت باقی مانده و نشست فصلی شورای حکام نیز بیم افزایش فشارهای سیاسی آژانس را تقویت کرده است. تجربه تلخ خرداد گذشته نشان داد که چگونه یک قطعنامه شورای حکام میتواند در مدت کوتاهی به بحرانی امنیتی و نهایتا جنگ منجر شود. در چنین شرایطی انتظار میرفت جریانهای سیاسی داخلی دستکم برای مدتی اختلافات را کنار گذاشته و بر منافع ملی تمرکز کنند؛ اما جبهه پایداری با حملات تند و بیوقفه به دولتهای پیشین و حتی ابتکارات فرهنگی، مسیر دیگری را انتخاب کرده است.
دوگانهسازی دائمی
محمدجواد ظریف در سخنان اخیر خود با اشاره به مذاکرات هستهای و نقش تیمهای مختلف بر این نکته تأکید کرد که در طول مسئولیتش هیچگاه با مقاماتی در سطح پایینتر از وزیر خارجه مذاکره نکرده است؛ پاسخی تلویحی به حملات جبهه پایداری که عملکرد او را با تیمهای پیشین از جمله تیم سعید جلیلی مقایسه میکردند. این بخش از سخنان ظریف همراه با اظهارات حسن روحانی درباره ضرورت تعامل سازنده با جهان خشم تندروها را دوچندان کرد.
جبهه پایداری سالهاست که با دوگانهسازیهای مکرر فضای سیاسی کشور را به میدان نبردی دائمی تبدیل کرده است. این جریان با برجستهسازی تقابلهای کاذب میان «مقاومت» و «سازش»، «ایستادگی» و «تسلیم» یا «انقلابی» و «غیرانقلابی» و ...، هرگونه رویکرد میانهرو و عقلانی را به خیانت تعبیر میکند. نتیجه چنین رویکردی شکلگیری چرخهای معیوب از بحرانهای پیاپی است که نهتنها سیاست خارجی کشور را تحت تأثیر قرار داده بلکه فضای اجتماعی و فرهنگی را نیز به شدت قطبی کرده است.
این رویکرد در عرصه سیاست خارجی نیز تکرار شده است. هرگاه مذاکراتی برای کاهش فشارهای بینالمللی آغاز میشود بخشی از جریانهای افراطی با حملات شدید رسانهای و سیاسی عملاً دست دیپلماسی را میبندند. چنین رفتاری در آستانه نشست شورای حکام و احتمال بازگشت تحریمها بیش از هر زمان دیگری خطرناک به نظر میرسد زیرا میتواند به تضعیف موقعیت کشور در حساسترین مقطع بینالمللی منجر شود.
تداوم تنش به مثابه استراتژی سیاسی
آنچه درباره جبهه پایداری اهمیت دارد، تداوم رویکرد تنش سازی حتی در مقاطعی است که کشور بیش از هر زمان دیگری به انسجام داخلی نیاز دارد. این جریان عملاً سیاستی را دنبال میکند که میتوان آن را «بحرانزی» نامید؛ یعنی نهتنها از دل بحرانها تغذیه میکند، بلکه برای بقا و تأثیرگذاری سیاسی، به تداوم آنها نیاز دارد. در چنین چارچوبی، هر ابتکار فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی که میتواند فضای داخلی را آرام و افکار عمومی را به سمت همگرایی سوق دهد، بلافاصله هدف حمله قرار میگیرد. لغو کنسرت همایون شجریان صرفاً یک نمونه از دهها و شاید صدها مورد مشابه است؛ مواردی که در آنها هرگونه نمایش وحدت ملی بهعنوان تهدیدی علیه منافع جناحی تندروها تلقی میشود.
با این حال تجربه تاریخی نشان داده این نوع سیاستورزی در نهایت به فرسایش سرمایه اجتماعی و افزایش شکافهای درونی منجر میشود. در شرایطیکه آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای حکام بهزودی درباره پرونده هستهای تصمیمگیری میکنند و احتمال بازگشت تحریمها وجود دارد، دامنزدن به اختلافات داخلی تنها دست بازیگران خارجی را در اعمال فشار بازتر میکند. به بیان دیگر بحرانسازی مداوم جبهه پایداری نهتنها کمکی به منافع ملی نمیکند، بلکه عملاً در زمین رقبای خارجی بازی میکند. این رویکرد که در کوتاهمدت میتواند منافع جناحی محدودی را تأمین کند، در بلندمدت به تضعیف انسجام داخلی و کاهش قدرت چانهزنی کشور در عرصه بینالمللی منجر خواهد شد.
در آخر باید گفت سخنان اخیر روحانی و ظریف اگرچه واکنشهای تند رادیکالها را برانگیخت اما بار دیگر این پرسش اساسی را مطرح کرد که در شرایط حساس کنونی اولویت سیاست داخلی و خارجی کشور باید منافع ملی باشد یا منافع جناحی؟ تجربههای گذشته و تحولات پیشرو نشان میدهد بدون اجماع داخلی، عبور از پیچهای دشوار بینالمللی ممکن نخواهد بود.