به روز شده در
کد خبر: ۳۱۴۱۰

مراسم تشییع پیکر شهید «میلاد نماینده» برگزار شد

مراسم تشییع پیکر پاک شهید «میلاد نماینده» از شهدای حمله رژیم صهیونی با حضور مردم شهیدپرور تهران برگزار شد.

مراسم تشییع پیکر شهید «میلاد نماینده» برگزار شد

پیکر مطهر شهید «میلاد نماینده» از شهدای حمله ددمنشانه رژیم جنایتکار صهیونیستی صبح امروز پنج‌شنبه نهم مردادماه از مقابل منزل شهید واقع در خیابان خاوران برگزار و با حضور جمع کثیری از مردم ولایتمدار تا قطعه ۵۰ گلزار شهدای تهران بدرقه و تشییع شد.

بسیجی و خادم حرم امام رضا (ع)، میلاد نماینده، دوشنبه دوم تیر در حمله رژیم صهیونیستی به ستاد فرماندهی بسیج و تنها سه روز پس از مراسم ازدواجش در تهران به شهادت رسید.

در دوم تیرماه ۱۴۰۴ در حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به ساختمان بسیج مستضعفین در انتهای خیابان پیروزی تهران، جوانی ۲۹ ساله به نام "میلاد نماینده" به شهادت رسید؛ در حالی که تنها سه روز از مراسم نامزدی‌اش با مربی ۲۵ ساله پیش‌دبستانی، گذشته بود.

انفجار ظهر تیرماه؛ شروع بی‌خبری، آغاز انتظار

بتول سادات‌حسینی، مادر شهید، روایت را از روز پنج‌شنبه بیست و نهم خرداد آغاز می‌کند: «میلاد باید ساعت ۱۲ ظهر به خانه می‌آمد، اما به دلیل تراکم کار، در محل خدمتش مانده بود. تماس گرفتیم و به او یادآوری کردیم که امروز، بله‌برون است. بالاخره ساعت ۴ عصر رسید خانه. سریع دوش گرفت، آماده شد و رفتیم.

صیغه عقد خوانده شد و همان شب، مجددا به محل کارش بازگشت. جمعه صبح با همسرش به نماز جمعه رفتند.» اما روز دوشنبه، دوم تیر، دیگر خبری از میلاد نشد.

مادر در ادامه می‌گوید: «تماس‌هایمان بی‌پاسخ ماند. ساعتی بعد، همکارانش خبر دادند که ساختمان «بسیج مستضعفین» مورد حمله رژیم صهیونیستی قرار گرفته و میلاد هم جزو شهداست.»

فاطمه حافظی همسر شهید، روز حادثه را چنین روایت می‌کند: «با اینکه فاصله زیادی داشتیم، صدای انفجار را شنیدم.

دیدم میلاد آنلاین نیست، بیشتر نگران شدم. در خبرها آمده بود که ساختمان بسیج هدف حمله اسرائیل قرار گرفته... دلشوره داشتم. شب را با دعا و توسل گذراندم.

فردای آن روز به حرم حضرت عبدالعظیم رفتم تا شب سوم محرم که تماس گرفتند و گفتند منتظر خبر هستند. خودم را رساندم خانه‌شان... گفتند میلاد شهید شده.»

رازهایی که بعد از شهادتش آشکار شد

میلاد هر سال در ایام محرم، هیئت می‌رفت، اما امسال با شهادتش هیئت به خانه آنها آمد.

دوستانش از شهرهای دور و نزدیک آمدند، روضه خواندند، عزاداری کردند، اما همه ‌آنها  نگاه‌هایشان به جای خالی‌ میلاد بود. غم و اندوه دوستان مضاعف شد وقتی شنیدند که پیکر میلاد هنوز شناسایی نشده است.

بتول سادات‌حسینی، مادر شهید درباره پاره تنش با بغض و اندوه می‌گوید: «میلاد نذر کرده بود کسانی را که تا کنون به کربلا نرفته‌اند، با خود به زیارت ببرد؛ سال قبل چند نفر را با ماشین خودش به کربلا برد. ما هیچ‌گاه از نیکوکاری او باخبر نبودیم.

نمی‌دانستیم عضو گروه جهادی شهید ابراهیم هادی است و حضور فعال در گروه دارد. پس از شهادتش، یکی از دوستانش برای ما تعریف کرد که میلاد سال‌ها در آن گروه فعالیت می‌کرده، بی‌‌سروصدا و مستمر.

او برایمان فقط یک پسر نبود، یک امید بود، مردی جهادی، بی‌صدا، پرکار و مؤمن که حتی خانواده‌اش هم از بزرگی کارهایش باخبر نبودند.»

نجابتش دل مرا برد در همان دیدار اول

فاطمه از اولین دیدارش با میلاد چنین تعریف می‌کند: «تقید، اخلاق، ولایت‌مداری و خانواده‌دوستی برایم مهم بود. از همان برخورد اول، نجابتش دلم را برد. با هر بار صحبت مطمئن‌تر می‌شدم که او همان کسی‌ است که همیشه منتظرش بودم.» نخستین تماس مادر میلاد برای خواستگاری در ۲۴ فروردین بود. با گذشت چند جلسه، فاطمه به پاسخ مثبت مطمئن شد: «میلاد در خیلی از جنبه‌ها از من جلوتر بود؛ هم در بینش، هم در نگاه به زندگی.»

زندگی مشترکمان با نماز آغاز شد

مراسم بله‌برون به‌خاطر وضعیت جنگی، عصر تا اذان مغرب برگزار شد. فاطمه می‌گوید: «بعد از محرم شدن، پیشنهاد دادند نماز جماعت دو نفره بخوانیم. آن لحظه برایم خیلی خاص بود. روز بعد با هم رفتیم نمازجمعه.» میلاد در همان مدت کوتاه با رفتار مؤدبانه‌اش دل خانواده‌ فاطمه را به‌دست آورده بود: «باوقار، مهربان، محترم... آن‌قدر با احترام رفتار می‌کرد که گویی سال‌هاست همدیگر را می‌شناسیم.»

ارسال نظر

آخرین اخبار