آیا رژیم صهیونیستی بدون جنگ میتواند دوام بیاورد؟
علی نصری - کارشناس مسائل بینالملل

رژیم صهیونیستی از زمان تأسیس در سال ۱۹۴۸، به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی شکنندهاش در غرب آسیا، به درگیریهای نظامی وابسته بوده است. این مقاله استدلال میکند که این رژیم بدون جنگ نمیتواند دوام بیاورد، زیرا موجودیت آن به تهدیدات خارجی، اتحادهای نظامی، و اقتصاد جنگمحور وابسته است. با ایجاد صلح منطقهای، رژیم صهیونیستی با بحرانهای وجودی عمیقتری مواجه میشود، از جمله تضعیف روایت هولوکاست که حمایت داخلی و بینالمللی را کاهش میدهد، چالشهای جمعیتی که تعادل دموگرافیک را تهدید میکند، و محدودیتهای سرزمینی که مانع گسترش و جذب مهاجران میشود. این تحلیل نشان میدهد که صلح پایدار میتواند به انحلال خودبهخودی رژیم منجر شود، بدون نیاز به رویارویی مستقیم، و به دولت ایران پیشنهاد میکند که از این راهبرد برای بازتعریف نقشه منطقه بهره ببرد. بررسی تاریخچه نظامیگری، تأثیرات اجتماعی-سیاسی، نقش اتحادها، قدرتهای خارجی، پیامدهای اقتصادی، و بحرانهای وجودی، منطق این استدلال را تقویت میکند.
رژیم صهیونیستی از بدو تأسیس، امنیت و تمامیت ارضی خود را بر پایه درگیریهای نظامی بنا نهاده است. جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳، و درگیریهای مداوم با فلسطینیها و حزبالله، هویت ملی آن را حول مفهوم "تهدید وجودی" شکل دادهاند. از سوی دیگر، بحرانهای وجودی این رژیم را آسیبپذیر کرده است؛ روایت هولوکاست، که زمانی محور انسجام داخلی و پایه حمایت قدرتهای غربی از رژیم صهیونسیتی بود، در حال تضعیف است. نظرسنجیهای اخیر نشان میدهد که آگاهی از هولوکاست در میان نسل جوانان جهان کاهش یافته؛ برای مثال، طبق تحقیقات، در هشت کشور غربی، کمتر از نیمی از افراد ۱۸ تا ۳۴ ساله صحت تاریخی آن را تأیید میکنند. علاوه بر این، چالش جمعیتی جدی است؛ نرخ رشد جمعیت عرب در سرزمینهای اشغالی ۲.۲ درصد است، در حالی که نرخ رشد یهودیان ۱.۸ درصد برآورد میشود، که این امر تعادل جمعیتی را به نفع فلسطینیها تغییر میدهد. مساحت کوچک سرزمینهای اشغالی، حدود ۲۰,۷۷۰ کیلومتر مربع، نیز جذب مهاجران جدید را محدود کرده و فشار داخلی را افزایش میدهد. بدون جنگ، توجیه برای ساختار نظامیمحور فرومیریزد و بیثباتی داخلی تشدید میشود، که صلح منطقهای این بحرانها را تسریع میکند.
درگیریهای مداوم، مانند جنگ غزه پس از هفتم اکتبر ۲۰۲۳، جامعه اسرائیل را به شدت نظامیمحور کرده و شکافهای داخلی را عمیقتر ساخته است. رژیم صهیونسیتی میکوشد تا از طریق خدمت اجباری سربازی انسجام داخلی را بر مبنای نظامیگری حفظ کند، اما قطبیسازی سیاسی-اجتماعی، به ویژه پس از اعتراضات علیه اصلاحات قضایی، شکنندگی این اتحاد را آشکار میسازد. صلح منطقهای، با حذف توجیه نظامیگری، بحرانهای داخلی را تشدید میکند. اتحادهای نظامی، بخصوص با ایالات متحده، ستون فقرات بقای رژیم صهیونیستی هستند. کمک سالانه حدود ۳.۸ میلیارد دلاری آمریکا از طریق برنامه تأمین مالی نظامی خارجی (FMF)، همراه با حمایت از سیستمهایی مانند گنبد آهنین، برتری نظامی رژیم را تضمین میکند. با این حال، این حمایت به وجود تهدیدات خارجی وابسته است؛ در سال ۲۰۲۵، کمکهای اضطراری به حدود ۴ میلیارد دلار رسید، اما در فضای صلح، ایالات متحده ممکن است اولویتهای خود را تغییر دهد.
محدودیتهای سرزمینی نیز خودکفایی نظامی بدون حمایت خارجی را ناممکن میسازد. جنگها، اقتصاد رژیم صهیونیستی را از طریق صادرات تسلیحاتی و نوآوریهای فناوری تقویت کردهاند. جنگ غزه تقاضا برای سیستمهای دفاعی را افزایش داده است. هزینه کل جنگ تا سال ۲۰۲۵ حدود ۵۵.۶ میلیارد دلار تخمین زده میشود و بدون درگیری، بخش فناوری نظامی، محور اقتصاد، دچار رکود میشود و مهاجرت نخبگان فناوری تشدید میگردد. فضای صلح در منطقه، این چرخه را مختل میسازد و رژیم را نظر اقتصادی تضعیف میکند. این امر با بحرانهای اجتماعی و سیاسی پیوند خورده و فروپاشی تدریجی را تسریع میکند.
برخی معتقدند که رژیم صهیونیستی میتواند سیاستهای خود با صلح سازگار کند، مثلاً از طریق پیمانهای ابراهیم روابط با برخی کشورهای عربی را عادیسازی کند و تجارت را افزایش دهد. اما واقعیت نشان داد که این پیمان، پس از پنج سال همچنان معلق مانده و نتوانسته درگیری فلسطین-اسرائیلی را حل کند. رژیم صهیونسیتی که ذاتش با جنگ درآمیخته، علیرغم این پیمان، دست به نسلکشی بیسابقه در غزه زد و با تجاوز نظامی به خاک لبنان، سوریه و ایران، در عمل نشان داد که بدون جنگ قادر به تنفس نیست. وقایع تاریخی گذشته نیز مهر تایید بر این واقعیت میزد.
به عنوام مثال عقبنشینیهای رژیم، مانند خروج از غزه در ۲۰۰۵، نه تنها سیاستهای جنگطلبانه صهیونیستها از تعدیل نکرد، که ساختار سیاسی و فضای اجتماعی اسرائیل را با چنان ترس وجودیای مواجه ساخت که منجر حرکت به سمت افراطیگری و جنگافروزی روزافزون گردید.
رژیم صهیونیستی به دلیل وابستگی به نظامیگری، اتحادهای خارجی، و اقتصاد جنگمحور، بدون درگیری نمیتواند دوام بیاورد. بحرانهای وجودی مانند تضعیف روایت هولوکاست، چالشهای جمعیتی با نرخ رشد بالاتر عربها، و محدودیتهای سرزمینی، رژیم را در برابر صلح آسیبپذیر میکنند. دولت ایران، میتواند - در کنار تقویت تواناییهای دفاعی خود - با ترویج صلح منطقهای و جهانی از طریق دیپلماسی، ارائه طرحهای ابتکاری و نهادسازی در مسائلی مانند هستهای، و افزایش همکاریها با کشورهای همسایه، فضایی ایجاد کند که تنفس برای رژیم صهیونسیتی در آن غیرممکن یا بسیار دشوار گردد و به انحلال خودبهخودی رژیم منجر شود. در وقایع اخیر پس از هفتم اکتبر، رژیم صهیونسیتی تلاش کرده تا نقشه غرب آسیا را از طریق قدرت نظامی و کشاندن پای ایالات متحده به جنگ، تغییر دهد، اما این صلح پایدار و ثبات منطقهای است که میتواند این نقشه را بدون موجودیتی به نام رژیم آپارتاد و نسلکش صهیونیستی، بازتعریف کند.