صلح غزه از رویا تا واقعیت
ژئوپلیتیک خاورمیانه پس از 7 اکتبر 2023 و به ویژه طی ماههای اخیر، دستخوش دگرگونی بنیادینی شده است.

روزنامه اعتماد گفتگوئی را با رحمن قهرمانپور منتشر کرده است:
مقدمه - ژئوپلیتیک خاورمیانه پس از 7 اکتبر 2023 و به ویژه طی ماههای اخیر، دستخوش دگرگونی بنیادینی شده است. دولت ترامپ با تاثیرپذیری از لابیهای اسراییل پس از یک دوره تنش نظامی و نسلکشی در غزه و دیگر مناطق منطقه، درصدد بازتعریف ساختار امنیتی منطقه برآمده است؛ نظمی که در آن مرزهای سنتی میان محور مقاومت و محور سازش دیگر کارکرد سابق را ندارد و جای خود را به ترتیبات جدیدی میدهد که مبتنی بر کنترل امنیتی، مهار سیاسی و بازتوزیع منافع ژئوپلیتیکی به سود رژیم صهیونیستی است. این طرح با بهرهگیری از سازوکارهای دیپلماتیک نظیر «نشست شرمالشیخ» و استفاده از قدرت نرم رسانهای در حال شکلگیری است تا از رهگذر آن همزمان مبارزه با محور مقاومت، مهار ایران و تضمین امنیت اسراییل به عنوان اولویت محوری نظم جدید تعریف شود. در واقع امریکا میکوشد به کمک اسراییل و شبکه متحدان عرب خود، یک «نظم امنیتی جدید» در خاورمیانه ایجاد کند؛ نظمی که هدف آن پایان دادن به معادله مقاومت و تضعیف بازیگران مستقل منطقهای همچون ایران است. این طرح نه صرفا یک توافق سیاسی، بلکه مولفهای از راهبرد کلان امریکا برای گذار از وضعیت فعلی به وضعیت تثبیت است؛ وضعیتی که در آن «صلح» به مفهوم امریکایی آن یعنی خلع سلاح مقاومت، حذف بازیگران مستقل و تضمین برتری اسراییل بازتولید میشود. نشست شرمالشیخ در همین چارچوب قابل تحلیل است؛ نشستی که بهنظر میرسد آغازگر فصل تازهای با مهندسی ژئوپلیتیکی خاورمیانه است.
واشنگتن، بازیگر کلیدی شرم الشیخ
نشست «شرمالشیخ» که روز دوشنبه، سیزدهم اکتبر در مصر برگزار شد، پس از سفر «دونالد ترامپ» به سرزمینهای اشغالی صورت گرفت. این سفر در پی آزادی آخرین گروه از اسرای زنده اسراییلی در غزه صورت گرفت؛ رویدادی که ترامپ آن را لغو نکرد و به عنوان دستاوردی نمادین و پیروزی سیاسی برای خود و متحدانش به نمایش گذاشت. در جریان این نشست رهبران کشورهای عربی و اسلامی حضور داشتند، اما «بنیامین نتانیاهو» از شرکت در آن امتناع کرد؛ زیرا برخی از همین رهبران تهدید کرده بودند که در صورت حضور او، نشست را تحریم خواهند کرد. این خود نشاندهنده شکافهای درونساختاری در جهان عرب و حساسیت نسبت به نوع رابطه با رژیم صهیونیستی بود. ولی همانطور که از پیش نیز پیشبینی میشد، به احتمال زیاد روند عادیسازی روابط اسراییل با کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی، مجدد از سر گرفته خواهد شد. در این اجلاس ترامپ به همراه ترکیه، قطر و مصر در قالب کشورهای «ضامن آتشبس» ظاهر شدند و توافقی را با هدف اعلام پایان جنگ امضا کردند. ترامپ در این فرآیند کوشید تا از بحران غزه به عنوان فرصتی برای خود استفاده کرده و کارزاری دیپلماتیک را سامان دهد تا خود را به عنوان «رییسجمهور صلح» معرفی کند و اینچنین وانمود سازد که فردی است که قادر است بحرانهای ژئوپلیتیکی در خاورمیانه را مهار کرده، اجماع جهان اسلام را با خود همراه سازد و اسراییل را در جایگاه مشروع و ثابت حفظ کند. هدف اصلی این تلاش، بهرهگیری از فضای رسانهای جهانی و تاثیرگذاری بر افکار عمومی داخلی امریکا بود تا در آستانه انتخابات، چهرهای صلحطلب از دولت واشنگتن ترسیم شود.
دونالد ترامپ در مجموعه سخنرانیهای خود، چه در کنست اسراییل و چه در نشست شرمالشیخ، ایران را به عنوان عنصری کلیدی در معادلات جدید خاورمیانه مطرح کرد. او در ظاهر با زبانی دیپلماتیک، اما در باطن با رویکردی کاملا راهبردی سعی داشت تهران را در چارچوب نظم مورد نظر خود بازتعریف کند. ترامپ ابتدا از ایران بابت آنچه «نقش سازنده در فرآیند صلح غزه» خواند، تشکر کرد و سپس با تاکید بر اینکه «گام بعدی صلح در خاورمیانه، صلح با ایران» است، عملا نقشه ژئوپلیتیکی جدیدی را در ذهن مخاطبان خود ترسیم کرد؛ نقشهای که در آن ایران از یک بازیگر مستقل و مقاوم، به عضوی از ساختار ادغامشده و کنترلشده منطقه بدل میشود. این بیانِ ظاهرا صلحجویانه، در واقع حامل تهدید برای ایران بود؛ ترامپ تلویحا اعلام کرد که پس از تثبیت شرایط در غزه و تحکیم موقعیت اسراییل، هدف بعدی واشنگتن ایجاد تغییر رفتار در ایران و «پایان دادن به پرونده تهران» خواهد بود. او در نشست مطبوعاتی شرمالشیخ با لحنی آمیخته به تاسف گفت که «جای ایران در این نشست خالی است» و روزی را میبیند که ایران نیز در کنار سایر کشورهای منطقه برای تثبیت صلح حضور خواهد داشت. اما این عبارت دارای بار معنایی در نگاه ترامپ، صلح نه بر پایه احترام متقابل، بلکه بر محور همسویی با طرح نظم امریکایی معنا مییابد. او تلاش کرد تهران را از موقعیت کنونی خود، به عنوان بازیگر مستقل و ضدسیستم، به سمت حضور نمادین در نظام جدید امنیتی سوق دهد؛ نظامی که اساس آن بر پیمان ابراهیم و برچیدن بنیان مقاومت استوار است. در بخش دوم گفتار و رفتار ترامپ ابعاد اجرایی این طرح آشکارتر شد. او از یک سو در قامت معمار صلح جهانی ظاهر شد، اما از سوی دیگر با نشانهگذاریهای سیاسی دقیق، مسیر فشار بر ایران را به وضوح ترسیم کرد. هنگامی که رییس کنست اسراییل، ترامپ را «کوروش زمانه» خواند، این تعبیر چیزی فراتر از مدیحهسرایی بود؛ بیانگر انتظاری تاریخی برای ایفای نقش «منجی یهودیان» و در واقع تضمین برخورد قاطع با ایران بود!. ترامپ نیز در پاسخ این تشبیه را پذیرفت و در ادامه سخنانش ایران را محور بحران خواند که باید به صلح و تعامل با غرب هدایت شود. در جای دیگری از سخنرانی او با اشاره به دامادش «جرارد کوشنر» گفت که «کوشنر ماموریت تازهای درباره ایران دارد»، عبارتی که به روشنی دلالت بر انتقال پرونده ایران از سطح سیاسی به سطح امنیتی داشت.
انتخاب عاقلانه و واقع گرایانه ایران
تصمیم ایران مبنی بر عدم حضور در نشست شرمالشیخ، انتخابی راهبردی بود که بر پایه تحلیل دقیق منافع ملی اتخاذ شد. شرکت در چنین نشستی که عملا به عنوان سکوی تبلیغاتی برای ترامپ عمل میکرد، نه تنها مابهازای سیاسی یا اقتصادی قابل توجهی برای ایران نداشت، بلکه به معنای ورود داوطلبانه به زمین بازی امریکا و اعطای امتیاز یکجانبه محسوب میشد. در واقع حضور ایران در چنین چارچوبی میتوانست به مشروعیتبخشی به طرحی منجر شود که ذاتا ماهیت ضدایرانی و ضدمقاومتی دارد. از اینرو هرگونه مشارکت در هر سطحی، فاقد منافع راهبردی بوده و از منطق سیاست خارجی واقعگرایانه ایران خارج است. افزون بر این مساله، نباید حمله چند ماه پیش امریکا به تاسیسات هستهای ایران را فراموش کرد؛ اقدامی که بدون عذرخواهی، جبران خسارت یا پاسخگویی حقوقی از سوی واشنگتن صورت گرفت. این رفتار به وضوح نقض حاکمیت ملی ایران بود و در ادامه، دولت امریکا با بیاعتنایی به مسوولیت خود، آن حمله را به تکرار در گفتمان تبلیغاتی خود بازتولید کرد. در چنین شرایطی ورود ایران به کارزار دیپلماتیکی که هدایت آن در دست همان دولت متجاوز است، خلاف منطق استقلال ژئوپلیتیکی کشور تلقی میشود. موافقت با طرح صلحی که هیچگونه عنصر بازدارندگی نسبت به تجاوز ندارد، در عمل به معنای پذیرش روایت امریکا از نظم منطقهای و فروکاهش نقش ایران به یک بازیگر تابع خواهد بود. ترامپ و مشاوران امنیت ملی او تلاش کردند نشست شرمالشیخ را به عنوان نقطه عطفی در تکوین نظم جدید خاورمیانه معرفی کنند؛ نظمی که در آن، بازتعریف منافع بازیگران منطقه بر پایه مهار مقاومت و تثبیت برتری رژیم صهیونیستی صورت میگیرد. این نظمسازی از منظر ژئوپلیتیکی به معنای بازطراحی ساختار قدرت در غرب آسیاست، بهگونهای که بحران غزه به «فرصت بازمهندسی امنیتی» بدل شده و زمینه بازتعریف نقش کشورها فراهم شود. در این نظم جدید، غزه دیگر نمیتواند میزبان محور مقاومت باشد؛ لبنان، یمن و سایر مناطق تاثیرگذار منطقه نیز ناگزیر خواهند بود در قبال محور مقاومت موضعی شفاف اتخاذ کنند. بدینترتیب ساختار نیروهای مسلح و ترتیبات امنیتی داخلی این کشورها نیز بهطور غیرمستقیم تحت فشار نظم جدید امریکایی قرار میگیرد. از این منظر نشست شرمالشیخ صرفا یک رویداد سیاسی نیست، بلکه حلقهای از پروژه کلان تغییر معماری امنیتی خاورمیانه به دست واشنگتن است؛ پروژهای که هدف آن نه «صلح»، بلکه «مدیریت بحران» و «مهار نیروهای مستقل» است. در چنین چارچوبی ایران نمیتواند وارد بازیای شود که طراحی و هدف نهایی آن، تضعیف موقعیت ژئوپلیتیکی جمهوری اسلامی و محور مقاومت است. ازاینرو تهران با اتخاذ موضعی ضدسیستم، بر حفظ رویکرد تجدیدنظرطلبانه خود تاکید دارد. این رویکرد فرصتی فراهم میآورد تا در آینده، با تغییر معادلات قدرت در کاخ سفید و دگرگونی سیاسی در تلآویو، بار دیگر امکان بازتعریف نظم منطقهای از منظر مقاومت فراهم شود.
چشمانداز پیش روی ایران
در شرایط فعلی، ایران در تلاش است تا مانع از شکلگیری نظمی شود که از سوی بازیگران غربی و با تکیه بر قدرت نظامی اسراییل تحمیل شده است. تحقق این هدف مستلزم دگرگونی در ترتیبات سیاسی بینالمللی، تغییر در ترکیب قدرت در امریکا و جابهجایی دولت در سرزمینهای اشغالی است. تجربه تاریخی سه دهه اخیر خاورمیانه نشان میدهد که نظمهای تحمیلی همواره ناپایدار بودهاند؛ زیرا مبتنی بر حذف بازیگران واقعی امنیت منطقه و بیتوجهی به منافع بومی کشورهای مستقل بودهاند. همانگونه که در بحرانهای گذشته، چرخه پیروزی و شکست میان امریکا و مقاومت در نوسان بوده است، در این دوره نیز به احتمال فراوان همان منطق تکرار خواهد شد. در نهایت پرسش اساسی این است که ایران چگونه میتواند در دوران جدید، منافع ژئوپلیتیکی خود را در دل نظمی حفظ کند که هدف اصلی آن تضعیف محور مقاومت و بازتعریف قدرت منطقهای به سود امریکا و اسراییل است. پاسخ به این پرسش وابسته به توان تهران برای حفظ استقلال راهبردی و تداوم مقاومت فعال در برابر روندهای تحمیلی نظمسازی است تا حداقل مانع از شکلگیری نظم مطلوب غربیها شود. به نظر میرسد راهبرد ایران همچنان بر حفظ موقعیت به عنوان بازیگر مستقل، ضدسیستم و تجدیدنظرطلب در نظام بینالملل استوار خواهد ماند تا بتواند در لحظه مناسب، با استفاده از فرصتهای سیاسی و شکافهای درونی نظم غربی، مسیر تحولات آینده منطقه را بار دیگر به سوی مقاومت و استقلال سوق دهد.