EN
به روز شده در
کد خبر: ۴۷۴۲۴

جای خالی نوبل سیاست

یک پیشنهاد از این منظر، می‌تواند آن باشد که جایزه نوبل صلح در شکل فعلی بایگانی شود و جای خود را به «نوبل حقوق‌بشر» دهد تا همچنان تلاش‌های فعالان و کنشگران این حوزه، پاس داشته شود. اما در کنار آن، جایی هم برای «نوبل سیاست» باید در نظر گرفت.

جای خالی نوبل سیاست
هم میهن
محمدجواد روح سردبیر روزنامه هم میهن در یادداشتی در این روزنامه نوشت:

ترامپ دست خالی ماند. این جمله‌ای بود که دیروز بر ذهن و زبان بسیاری جاری شد. شاید تا چند روز قبل، بسیاری اعطای جایزه صلح نوبل به دونالد ترامپ را ناشی از زیاده‌خواهی و خودشیفتگی او می‌دانستند. اما پس از توافق حماس و اسرائیل که جنگی دوساله با هزاران کشته و‌ نابودی غزه را متوقف کرد، دیگر چنین داوری آسان نبود.

 

گرچه پیش از آن نیز، حتی سیاستمدارانی چون شهباز شریف، نخست‌وزیر پاکستان، ترامپ را به جهت پایان دادن جنگ میان این کشور اتمی با همسایه اتمی‌اش، هند، شایسته نوبل صلح دانسته بودند.

 

ترامپ هم خود گفت که هشت جنگ را طی ۹ماه دوره ریاست‌جمهوری اخیرش پایان داده است و از این جهت، لایق این جایزه است؛ ولی کاری ندارد که کمیته نوبل چه می‌کند. حتی تلویزیون رسمی روسیه (راشاتودی) اعطای جایزه به فعال اپوزیسیون ونزوئلایی را زیر سؤال برد و کنایه زد که او صرفاً چند سخنرانی کرده است و تاثیری حتی در حد معادلات داخلی ونزوئلا هم نداشته است.

 

بااین‌حال، کمیته نوبل کار خودش را کرد. طبق اخبار غیررسمی، این کمیته برنده جایزه را از قبل تعیین کرده بود و به همین جهت، اصلاً ترامپ گزینه مدنظر آنها نبوده است و در نتیجه، حتی برقراری صلح غزه هم این تصمیم را تغییر نداد. در واقع، کمیته تصمیم‌گیرنده درباره نوبل صلح، کار خاصی متفاوت با تصمیمات همیشگی خود نکرد. 

این کمیته در اغلب سال‌های فعالیت خود به‌ویژه دهه‌های اخیر و پس از جنگ سرد، با رویکردی مبتنی بر ارزش‌های لیبرال یعنی دموکراسی‌خواهی و حقوق‌بشرخواهی، برندگان خود را انتخاب می‌کند. ازاین‌روست که دولت‌های اقتدارگرا که مخالفان سیاسی خود را در فهرست برندگان این جایزه می‌بینند، سعی در زیر سؤال بردن اعتبار و مشروعیت آن دارند و حتی آن را همچون بسیاری دیگر از نهادها و نمادهای جهان‌شمول، ساخته و پرداخته و مبتنی بر هدایت و حمایت قدرت‌های غربی معرفی می‌کنند.

بی‌توجهی به ترامپ، از این منظر برای تعیین‌کنندگان جایزه صلح نوبل اعتبارآفرین بود و نوعی نمایش استقلال را برای آنان شکل داد. اما این استقلال عمل، در راستای رویکرد عمومی جایزه‌دهندگان بود؛ رویکردی که در آن، نیروهای اپوزیسیون در کشورهای اقتدارگرا و نیز زندانیان سیاسی و فعالان حقوق‌بشر شانس‌های اصلی کسب نوبل صلح هستند.

این نیروها و فعالان، حتی اگر در کشور خود چهره‌هایی ملی و متکی بر پشتوانه داخلی باشند، اما جایزه را نه به جهت گرایش‌های ملی‌گرایانه و یا توجه به منافع‌ملی و امنیت‌ملی کشور خود، بلکه عموماً به‌خاطر پیگیری ارزش‌های جهانی لیبرالیسم (آزادی، دموکراسی و حقوق‌بشر) کسب می‌کنند. به بیان دیگر، صلح نوبل در ذات خود دچار نوعی پارادوکس میان جهان‌گرایی و میهن‌دوستی است. ازاین‌روست که بسیاری از فعالان دموکراسی و حقوق‌بشر، در کشور خود به اقدام علیه امنیت‌ملی و حتی وابستگی به قدرت‌های خارجی متهم می‌شوند.

اما واقعیت آن است که این افراد و نیروها، نه علیه امنیت‌ملی اقدام می‌کنند و نه به قدرت‌های بیگانه وابسته‌اند؛ اما درعین‌حال، مطالبه‌گر و پیش‌برنده ارزش‌ها و نگرش‌هایی جهانی هستند که مدعیان و منادیان آن، دولت‌ها و قدرت‌ها و نهادهای لیبرال (و به بیان دیگر: غربی) هستند. اتفاقاً، از این منظر ترامپ هم شایستگی کسب نوبل صلح را نداشت؛ چراکه او آشکارا از سیاست‌ها و ارزش‌هایی دفاع می‌کند که نه‌تنها نسبتی با لیبرالیسم ندارد، بلکه بسیاری از منادیان لیبرالیسم را به وحشت انداخته است؛ چنان‌که مدتی قبل، امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، هشدار داد آزادی و دموکراسی هیچ‌گاه همچون امروز در خطر نبوده است.

بااین‌حال، جای این پرسش هست که آیا واقعاً فعالان دموکراسی و حقوق‌بشر در کشورهای اقتدارگرا، گزینه‌های مناسبی برای معرفی به‌عنوان «برنده نوبل صلح» هستند؟ آیا صرف مخالفت یا کنشگری یا گفتمان‌سازی در جهت پیشبرد ارزش‌های لیبرال، دلیل مناسبی برای کسب این جایزه است؟ فراتر از این، آیا آزادی‌خواهی، دموکراسی‌خواهی و حقوق‌بشرخواهی الزاماً نسبت و‌ تناسبی با صلح‌خواهی پیدا می‌کند؟ آیا یک نیروی اپوزیسیون که می‌کوشد جبهه‌ای سیاسی را علیه حکومت اقتدارگرا شکل دهد و با آن به ستیز روی آورد و در این جهت، حتی از تجویز خشونت هم ابایی ندارد، مصداق و نماد صلح‌طلبی است؟

آیا یک زندانی سیاسی که با تاکید بر مواضع خود حاضر به کوتاه آمدن مقابل حکومت اقتدارگرا نمی‌شود و به جهت همین ایستادگی و پایمردی هم، به نوبل صلح می‌رسد؛ واقعاً صلح‌طلب است؟ آیا صلح‌طلبی صرفاً میان دو  کشور در حال جنگ معنا دارد؛ یا میان پوزیسیون و اپوزیسیون، میان کنشگران و حاکمان نیز می‌توان انتظار صلح‌طلبی داشت؟ اگر گزاره دوم را بپذیریم، عملاً نوبل صلح زیر سؤال می‌رود؛ چراکه جایزه دادن به نیروهای اپوزیسیون حکومت‌های اقتدارگرا، پاداشی است به مبارزه‌جویی آنان و نه صلح‌خواهی‌شان.

 البته، اشتباه نشود نه در پی تطهیر اقتدارگرایی هستم و نه زیر سؤال بردن کنشگران اپوزیسیون و مطالبه‌گران دموکراسی و حقوق‌بشر. سخن این است که پیگیری این ارزش‌ها و مطالبات در برابر دولت‌های اقتدارگرا، فی‌نفسه متکی و مبتنی بر ستیزه‌گری و مبارزه‌جویی سیاسی است و نه صلح‌طلبی (جز در موارد استثناء). از سوی دیگر، کنشگران حوزه حقوق‌بشر و دموکراسی در کشورهای اقتدارگرا عموماً در سطحی از قدرت قرار دارند که حداکثر می‌توانند نیرویی گفتمانی با سطح محدودی از بسیج‌گری را سامان دهند و جز در پاره‌ای انقلاب‌های رنگی آن‌هم در کشورهایی ضعیف‌تر (همچون آسیای میانه و قفقاز یا اروپای شرقی یا کشورهای کوچک آسیایی و آفریقایی) نتوانسته‌اند موقعیت سیاسی جدی کسب کنند.

حتی اگر اپوزیسیون لیبرال در چنین کشورهایی هم فرضاً بتوانند قدرت حاکم را کسب کنند و نیز فرضاً، پس از استقرار در قدرت نیز همچنان به ارزش‌های لیبرال پایبند بمانند؛ باز، حاکمان لیبرال کشورهایی ضعیف‌، متوسط و حاشیه‌ای، در مناسبات جهانی قدرت هستند که عملاً نمی‌توانند تاثیری جدی بر صلح و امنیت جهانی بگذارند (حداکثر، چیزی در حد میانجی‌گری‌های محدود و منطقه‌ای عمان).

این درحالی است که سران قدرت‌های جهانی و حتی استراتژیست‌ها، نظریه‌پردازان و دیپلمات‌های کشورهای بزرگ می‌توانند اثر جدی و واقعی در برقراری صلح و امنیت جهانی ایفا کنند؛ اما عملاً (جز استثناهایی چون اوباما) این چهره‌ها سهمی از جوایز نوبل نبرده‌اند و نمی‌برند.

مجموعه چنین پارادوکس‌هایی است که معنا و مفهوم و حتی اعتبار جایزه نوبل صلح را به چالش کشیده است و به نظر می‌رسد جا دارد نوعی بازاندیشی در قبال آن صورت گیرد. یک پیشنهاد از این منظر، می‌تواند آن باشد که جایزه نوبل صلح در شکل فعلی بایگانی شود و جای خود را به «نوبل حقوق‌بشر» دهد تا همچنان تلاش‌های فعالان و کنشگران این حوزه، پاس داشته شود.

اما در کنار آن، جایی هم برای «نوبل سیاست» باید در نظر گرفت. جایزه‌ای مشابه نوبل اقتصاد، پزشکی، شیمی یا فیزیک که به دانشمندان و کنشگران این حوزه‌ها اهدا می‌شود. «نوبل سیاست» نیز می‌تواند هم به دانشمندان، نظریه‌پردازان و استراتژیست‌های حوزه سیاست اهدا شود و هم سیاستمدارانی که واقعاً در روند پیچیده مناسبات سیاسی (چه در حوزه داخلی و چه بین‌الملل) توانسته‌اند راهی بگشایند و مسئله‌ای حل کنند و بحرانی پایان دهند.

چراکه سیاست، علم ‌و کنش مبتنی بر حل مسائل و راه و روزنه‌گشایی ‌و تنش‌زدایی است؛ حتی اگر این کار با روش‌ها و ارزش‌هایی غیرلیبرال صورت گیرد. چنین نوبلی را حتی به ترامپ هم می‌توان اهدا کرد.

 

ارسال نظر

آخرین اخبار