پنج نکته کلیدی برای انسجام ملی
هیچ سرمایهای برای ملتها ارزشمندتر از همبستگی ملی نیست. این سرمایه اگر آسیب ببیند، نه ثروت انباشته و نه قدرت نظامی، توان جبرانش را نخواهند داشت.

قادر باستانیتبریزی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت:
هیچ سرمایهای برای ملتها ارزشمندتر از همبستگی ملی نیست. این سرمایه اگر آسیب ببیند، نه ثروت انباشته و نه قدرت نظامی، توان جبرانش را نخواهند داشت. انسجام ملی برای ایران مثل سپری پولادین است که در برابر بحرانها ایستادگی میآفریند و زمانی استوار خواهد ماند که بر اعتماد نهادی و سرمایه اجتماعی پایدار بنا شود، نه بر هیجانهای گذرا. تجربه جنگ 12 روزه نشان داد که هویت ملی ایرانیان زنده و ریشهدار است. لابد زمان آن رسیده است که این هویت به همبستگی اجتماعی پایدار تبدیل شود و این مهم جز با اصلاحات عمیق در سیاستگذاریها، نهادها و شیوه حکمرانی به دست نخواهد آمد. همبستگی ملی مجموعهای از پیوندهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است که افراد یک کشور را به هم متصل میکند و احساس تعلق به یک جامعه مشترک را برمیانگیزد. جامعهای که از این پیوند بیبهره باشد، همچون کالبدی بیروح، در برابر فشارهای بیرونی و درونی توان ایستادگی نخواهد داشت. با این حال، باید میان «هویت ملی» و «همبستگی اجتماعی» تفاوت قائل شد. هویت ملی، ریشهدارترین لایه احساس تعلق به ایران و تعهد به دفاع از سرزمین است؛ لایهای که حتی در شرایط اوج بیاعتمادی به حکومت نیز میتواند فعال شود، اما همبستگی اجتماعی به سطح اعتماد و همکاری میان مردم و میان مردم و حکومت اشاره دارد. این شاخص امروز در ایران چندان مطلوب نیست. گستردگی بیاعتمادی، کاهش مشارکت اجتماعی و شکاف میان ارزشهای رسمی با تجربه زیسته مردم، نشانههای آشکار این واقعیتند. جنگ 12 روزه نشان داد که جامعه ایران در لحظههای سرنوشتساز همچنان از نیروی هویت ملی بهرهمند است. با این همه، باید واقعبین بود. این همبستگی بیش از آنکه به مشارکت نهادی و سازمانیافته بینجامد، در سطحی ذهنی و احساسی باقی ماند. جامعه اگرچه در برابر دشمن ایستاد، اما اعتماد گستردهای به نهادهای رسمی نشان نداد و ساختارهای موجود نتوانستند این انرژی ملی را به سرمایه اجتماعی پایدار تبدیل کنند. این انسجام به محض پایان بحران، به سرعت رنگ میبازد و نارضایتیهای انباشته - بهویژه در عرصه اقتصادی - بار دیگر سر برمیآورند. از این رو، اگر کسی تصور کند ایستادگی مردم در برابر دشمن خارجی نشانه رضایت پایدار از وضع موجود است، دچار خطای محاسباتی خطرناکی شده است. نکته اساسی آن است که هویت ملی، هر چند در شرایط جنگی به سود حاکمیت عمل میکند، در دورههای عادی میتواند به نیرویی برای تغییرخواهی تبدیل شود. بسیاری از معترضان اجتماعی امروز همان کسانیاند که تعلقی عمیق به ایران دارند و دقیقا از همین زاویه، وضع موجود را ناکافی و ناعادلانه میدانند. این واقعیت نشان میدهد که ملیگرایی الزاما به معنای همراهی با حکومت نیست و در بزنگاههای تهدید خارجی میتواند عامل وحدت باشد، اما در روزگار آرامش اجتماعی به راحتی قادر است علیه ناکارآمدی و فساد بسیج شود. تجربه جنگ همچنین نشان داد که در لایههای عمیق میان ذهنیت ایرانی، ریشههایی از امید و مقاومت همچنان زنده است. سه عامل بیش از دیگر عوامل در این انسجام نقشآفرین بودند: نخست، دافعه تاریخی ایرانیان نسبت به خطر تجزیه که حتی در اوج بیاعتمادی به حکومت نیز اجازه نمیدهد سناریوی فروپاشی کشور پذیرفته شود. دوم، این باور عمومی که ساختار سیاسی - با همه نقدها و اعتراضها - هنوز فروپاشیده یا ناتوان نیست و سوم، نفرت گسترده از تصویر دشمن مهاجم، بهویژه رژیم صهیونیستی که ناخودآگاه روحیه مقاومت را تقویت میکند. این سه عامل نشان دادند که جامعه ایران در برابر تهدیدهای بیرونی همچنان ظرفیت انسجام و ایستادگی دارد. هر چند این همبستگی هنوز به سطح نهادی و پایدار ارتقا نیافته است، اما همین نشانهها امید میدهد که با اصلاح سیاستها و تقویت اعتماد عمومی، میتوان آن را به سرمایهای پایدار و پیونددهنده بدل کرد.
یکی از آسیبهای جدی در مسیر حفظ انسجام، اغراق در کلیدواژه «وحدت» است. اگر رسانهها و مسوولان تصویری کاملا یکپارچه و بینقص از جامعه ارایه دهند، در حالی که مردم در زندگی روزمره خود تضادها و دشواریها را تجربه میکنند، نتیجهای جز سستی اعتماد عمومی نخواهد داشت. انسجام واقعی زمانی شکل میگیرد که روایت رسمی با تجربه زیسته مردم هماهنگ باشد. بنابراین تقویت وحدت ملی نیازمند نگاهی واقعبینانه است؛ نگاهی که هم دشواریها را ببیند و هم توان جامعه برای غلبه بر آنها را برجسته کند. چنین رویکردی نهتنها از نتیجه معکوس جلوگیری میکند، بلکه میتواند اعتماد را عمق بخشد و وحدتی پایدارتر بیافریند.
برای حفظ و تقویت وحدت ملی، چند مسیر اساسی پیش روی جامعه و مسوولان قرار دارد. نخست، اعتمادسازی نهادی است؛ هیچ سرمایهای جایگزین اعتماد عمومی نمیشود و قوای سهگانه باید با شفافیت، پاسخگویی و مبارزه واقعی با فساد، این اعتماد را بازسازی کنند. دوم، تقویت سرمایه اجتماعی اهمیت دارد؛ مشارکت فعال مردم در تصمیمگیریها، توسعه نهادهای مدنی و تقویت انجمنهای صنفی میتواند پیوندهای اجتماعی را عمیقتر کند و زمینه همبستگی پایدار را فراهم آورد.
سوم، عدالت اقتصادی است که نباید از آن غفلت شود؛ بزرگترین تهدید برای انسجام ملی، شکاف طبقاتی است و سیاستهای اقتصادی باید به گونهای طراحی شوند که اقشار متوسط و فرودست احساس بیپناهی نکنند و در آینده کشور سهمدار باشند. چهارم، گفتوگوی ملی نقش اساسی دارد؛ جامعه ایرانی متکثر و چندصدایی است و شنیدن صدای گروههای مختلف و فراهم آوردن بستر گفتوگو نه تنها مانع واگرایی میشود، بلکه سرمایهای برای تقویت انسجام درازمدت به شمار میآید.
پنجم و آخر، واقعگرایی رسانهای است؛ رسانهها مخصوصا رسانه ملی باید با پرهیز از اغراق و تصویرسازی غیرواقعی، روایتی متوازن از وحدت و اختلافات طبیعی جامعه ارایه دهند. تنها در این صورت است که میتوان اعتماد عمومی را عمیقتر کرد و از ظرفیت رسانهها برای همگرایی ملی بهره برد.
حفظ وحدت وظیفهای ملی است. وحدت واقعی با واقعبینی، عدالت و اعتمادسازی ساخته میشود. تنها در این صورت است که «اتحاد مقدس» توصیه شده رهبر انقلاب، میتواند ضامن بقای ایران و آینده روشن آن باشد.