به روز شده در
کد خبر: ۳۱۰۰۰

برنامه ایران برای بازدارندگی چند لایه

پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر میان اسرائیل و محور مقاومت، برخی تحلیلگران معتقدند که دکترین امنیتی منطقه‌ای اسرائیل دچار تغییراتی شده و از اصول بنیادین دکترین «بگین» فاصله گرفته است؛ آیا این تغییر رویکرد اتفاق افتاده است؟

برنامه ایران برای بازدارندگی چند لایه
ایران

روزنامه ایران گفتگوئی را با هادی برهانی منتشر کرده است:

تنش‌های پرشتاب خاورمیانه در پی جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل، معادله بازدارندگی را در منطقه دستخوش تغییراتی جدی کرده است. هادی برهانی، استاد دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران در گفت‌وگو با «ایران» با نگاهی به تحولات پس از این درگیری، چشم‌انداز جدیدی از مواجهه تهران و تل‌آویو ترسیم می‌کند؛ چشم‌اندازی که در آن خطوط قدیمی بازدارندگی فرسوده شده و چهارچوب‌های تازه‌ای برآمده از واقعیت‌های نوین امنیتی جایگزین شده‌اند. این گفت و شنود، تصویری از تحولات پیچیده و پرشتاب خاورمیانه ارائه می‌دهد که هر لحظه می‌تواند سرنوشت آینده این منطقه را رقم زند.

پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر میان اسرائیل و محور مقاومت، برخی تحلیلگران معتقدند که دکترین امنیتی منطقه‌ای اسرائیل دچار تغییراتی شده و از اصول بنیادین دکترین «بگین» فاصله گرفته است؛  آیا این تغییر رویکرد اتفاق افتاده است؟ 

از منظر سیاست‌گذاری امنیتی اسرائیل، گرچه برخی تحلیلگران بر وجود نوعی گسست راهبردی میان الگوهای گذشته و کنش‌های نظامی اخیر این رژیم تأکید دارند، اما بررسی سیر تحولات امنیتی به ‌ویژه در دوره‌های ممتد نخست‌وزیری بنیامین نتانیاهو دلالت بر نوعی تداوم ساختاری در الگوی مواجهه تل‌آویو با جمهوری اسلامی ایران دارد.  رفتار امنیتی اسرائیل مبتنی بر خصیصه‌ای تدریجی، تصاعدی و ذاتاً تقابلی بوده است که در گذر زمان از فازهای پنهان و غیرمتعارف همچون ترور هدفمند، عملیات خرابکارانه، جنگ‌های سایبری و حملات محدود نقطه‌ای به ‌سوی اقداماتی با دامنه و سطح درگیری بالاتر تحول یافته است.  آنچه امروز در قالب حملات مستقیم و گسترده علیه بازیگران وابسته به محور مقاومت شاهد هستیم، نه گسستی راهبردی، بلکه امتداد منطقی همان روندی است که با مهار تدریجی ایران در لایه‌های پیرامونی آغاز شد و اکنون به بازتعریف توازن قوا در سطح راهبردی منطقه‌ای رسیده است.

تا چه میزان می‌توان گفت که تحولات راهبردی پس از عملیات «طوفان الاقصی» بیانگر گذار اسرائیل از سیاست مهار به سوی الگوی بازدارندگی تهاجمی است؟

بی ‌تردید نقطه عطف تعیین ‌کننده‌ای را می‌‌توان در مرحله‌ پس از عملیات «طوفان الاقصی» شناسایی کرد؛ مقطعی که نه ‌تنها موجب فروپاشی نمادین بخشی از سازوکارهای بازدارندگی امنیتی اسرائیل شد، بلکه تل‌آویو را به سمت بازبینی شتاب ‌زده و نسبتاً عمیق در اصول بنیادین راهبرد دفاعی‌ـ‌ تهاجمی‌اش سوق داد. این بازنگری راهبردی، بیش و پیش از هر چیز در قالب تشدید کم‌ سابقه‌ اقدامات نظامی و اطلاعاتی اسرائیل علیه گروه‌ مقاومت که به طور غیر مستقیم در پیوند با جمهوری اسلامی قرار دارد، پدیدار شد.

در این میان، تمرکز اسرائیل بر مهار و تضعیف حزب‌الله لبنان به ‌عنوان یکی از ستون‌های راهبردی مقاومت و مؤثرترین بازیگر نزدیک به ایران در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی (لبنان، سوریه و عراق) به ‌وضوح برجسته بود. حجم، شدت و استمرار حملات اسرائیل به مواضع و نیروهای حزب‌الله پس از هفتم اکتبر نشان‌دهنده تلاشی نظام‌‌مند از سوی تل‌آویو برای بی‌اثر ساختن ظرفیت بازدارندگی محور مقاومت در جبهه شمالی بود؛ جبهه‌ای که طی دو دهه گذشته، مهم‌ترین ابزار اعمال فشار ژئوپلیتیکی ایران بر اسرائیل محسوب می‌شد. در نتیجه‌ این فشار فزاینده به‌نظر می‌رسد بخشی از معادله‌ بازدارندگی ایران که مبتنی بر حضور و آمادگی شبکه متحدانش در محیط پیرامونی اسرائیل بود، دستخوش تحولاتی شده است.

با این ‌حال تفسیر این وضعیت به‌ مثابه شکنندگی ایران در برابر چشم‌‌انداز جنگ مستقیم، نوعی ساده‌‌سازی مفرط از یک موازنه‌ پیچیده است. آنچه در واقعیت رخ داده است، تغییر در مختصات میدانی و نوع بازی است که از مدل کلاسیک نیابتی به الگویی تلفیقی تغییر شکل داده است؛ یعنی در آن هم‌پوشانی نقش بازیگران اصلی و نیابتی افزایش یافته و میدان تنش به سطحی راهبردی‌‌تر ارتقا یافته است. به این ترتیب، آنچه اسرائیل در قالب «بی‌اثر ساختن» محور مقاومت دنبال می‌کند، بیش از آنکه بازگرداندن بازدارندگی سنتی باشد، تلاشی است برای بازتعریف نظم امنیتی منطقه‌ای و بازسازی موازنه در شرایطی است که قواعد بازی، دیگر همان قواعد پیش از هفتم اکتبر نیستند.

انگاره غلط ضعیف بودن ایران نسبت به گذشته  تا چه حد محصول عملیات روانی و محاسبات اسرائیل بود؟

در ارزیابی راهبردی اسرائیل نسبت به ایران پس از ۷ اکتبر، به‌نظر می‌رسد تصویری تقلیل‌‌گرایانه و تا حدی متأثر از مفروضات ذهنی دیرپای تل‌آویو شکل گرفته بود؛ مفروضاتی که در تحلیل شرایط داخلی ایران، بیش از آن‌که متکی بر واقعیت‌های میدانی و محاسبات دقیق اطلاعاتی باشد، بر تصورات تثبیت‌شده‌ای مبتنی بود که طی سال‌های متمادی در فضای راهبردی و رسانه‌ای اسرائیل بازتولید شده‌اند. در چهارچوب این تصور، ایران به‌عنوان کشوری معرفی می‌شد که تحت فشار اقتصادی ناشی از تحریم‌های گسترده، دچار فرسایش ساختاری شده و در حوزه سیاست داخلی با نارضایتی عمومی و شکاف‌های اجتماعی روبه‌‌روست. افزون بر این، تحولات میدانی پس از عملیات طوفان الاقصی، به‌ویژه فشارهای اسرائیل بر متحدان ایران در محور مقاومت نظیر حزب‌الله، سوریه و نیروهای هم‌راستا در عراق، این برداشت را تقویت کرده بود که ایران در شرایطی به ‌مراتب شکننده‌تر از گذشته قرار دارد و توان کنش متقابل آن محدود شده است. با این‌حال، واقعیت‌های میدانی جنگ ۱۲ روزه نشان دادند که این فرضیات، بیش از آن‌که کارکردی تحلیلی داشته باشند، به بروز خطای محاسباتی منجر شدند. اسرائیل در طراحی و اجرای این حمله، به ‌وضوح بر پایه درکی نادقیق از ظرفیت‌های ایران و تحولات اجتماعی درون آن عمل کرد. 

تصور اسرائیل مبنی بر اینکه نارضایتی اجتماعی موجود در ایران می‌تواند همچون یک بستر بالقوه برای شورش سیاسی در شرایط جنگی عمل کند، به ‌وضوح نادرست از آب درآمد. 

در واقع، حمله نظامی به ایران نه‌ تنها به بی‌ثباتی درونی منجر نشد، بلکه فضای عمومی را به سمت همدلی ملی و بازتعریف مفهوم تهدید سوق داد.

در بعد منطقه‌ای نیز یک اشتباه محاسباتی دیگر اسرائیل، اتکا به مفروضات فرهنگی و نژادی درباره افکار عمومی ایران بود. این تصور که ایرانیان به ‌دلیل پیشینه‌های ناسیونالیستی یا تفاوت‌های زبانی و قومی با اعراب، ممکن است نگرشی خنثی یا حتی مثبت نسبت به اسرائیل داشته باشند، در عمل با شکست مواجه شد. واقعیت آن است که خشونت‌های گسترده، حمله به مناطق مسکونی و کشته شدن غیرنظامیان  به‌ ویژه زنان و کودکان طی جنگ، نه ‌تنها نگاه عمومی ایرانیان نسبت به اسرائیل را به ‌شدت منفی‌تر کرد، بلکه سرمایه اجتماعی احتمالی اسرائیل در میان برخی اقشار را نیز به‌ شدت فرسوده ساخت؛ روندی که برای راهبردهای بلندمدت منطقه‌ای اسرائیل می‌تواند آسیب‌زا و برگشت‌ناپذیر تلقی شود.

آیا این جنگ توانسته است موازنه قدرت در جبهه ایران ـ اسرائیل را به ‌نفع یکی از طرفین تغییر دهد؟

در ارزیابی نهایی از پیامدهای جنگ ۱۲ روزه، نکته‌ای که نباید از نظر دور نگه داشت، تأثیر روانی و راهبردی حملات موشکی ایران بر ساختار امنیتی و پدافندی اسرائیل است. هرچند میزان تلفات و خسارات مادی ناشی از این حملات نسبت به آنچه اسرائیل در جریان عملیات خود علیه ایران وارد کرد، به ‌مراتب کمتر بود، اما همین حملات محدود نیز با توجه به وسعت جغرافیایی کوچک، تراکم جمعیتی بالا و آسیب‌پذیری زیرساخت‌های حیاتی اسرائیل، فشار قابل توجهی بر افکار عمومی، نهادهای امنیتی و محافل تصمیم‌گیری تل‌آویو وارد ساخت. از این منظر، هرچند ایران غافلگیر شد و در روزهای اول جنگ متحمل ضربات قابل توجهی شد، اما در روزهای پایانی با استفاده از ظرفیت موشکی خود توانست بخشی از این فشار را به اسرائیل بازگرداند. 

این روند نه ‌تنها بیانگر سازگاری و انعطاف عملیاتی ایران در میدان جنگ است، بلکه از منظر راهبردی نیز دلالت بر ضعف‌هایی در شبکه دفاعی اسرائیل دارد که تا پیش از آن در سطوح نظری و تبلیغاتی پنهان مانده بود.

با این حال، نکته‌ای که به‌طور ضمنی در رفتار اسرائیل پس از پایان جنگ قابل مشاهده است، امتناع این رژیم از پیگیری فوری اهداف نظامی بلندپروازانه‌اش است. اسرائیل اگر درصدد تحقق کامل اهدافش بود، می‌بایست از لحظه غافلگیری اولیه بهره‌برداری حداکثری می‌کرد، اما رهاسازی تهاجم در میانه راه می‌تواند نشانگر عدم توفیق در دستیابی به آن اهداف و همچنین مواجهه با محدودیت‌های عملیاتی و بازدارندگی متقابل باشد. 

از این منظر، بعید به نظر می‌رسد که در آینده نزدیک اسرائیل مجدداً توانایی و اراده لازم برای تکرار حمله‌ای مشابه را داشته باشد؛ چرا که چنین عملیاتی نیازمند ماه‌ها بلکه سال‌ها آمادگی، طراحی و هماهنگی است. حمله ۱۲ روزه نیز خود محصول سال‌ها برنامه‌ریزی و انباشت اطلاعاتی و فنی بود.

 

بــــرش

ترمیم خلأهای راهبردی و تقویت بازدارندگی

به ‌نظر می‌رسد حمله مستقیم، پرشدت و متقارن اسرائیل به خاک ایران کمتر در محاسبات عملیاتی مقام‌های کشورمان پیش‌بینی شده بود. عدم آمادگی کامل ذهنی و فیزیکی برای چنین سناریویی تا حدی در روزهای آغازین جنگ آشکار شد. اما آنچه اکنون در حال وقوع است، شکل‌گیری یک فاز جدید در سیاست دفاعی ایران است؛ فازی که در آن، اولویت به‌ روشنی بر ارتقای توان پدافند هوایی، تاب‌آوری زیرساخت‌های حیاتی و توسعه ظرفیت‌های پاسخ‌ متقابل در سطوح متنوع است.‌ از این منظر، می‌توان گفت که اگرچه حمله اسرائیل یک واقعیت جدید امنیتی را برای ایران آشکار ساخت، اما همزمان به فرصتی برای بازنگری در دکترین دفاعی، تشخیص آسیب‌پذیری‌ها و ترمیم خلأهای راهبردی بدل شد؛ مسیری که به‌تبع آن، احتمال موفقیت اسرائیل در حمله‌ای مشابه در آینده را با تردیدهای فزاینده مواجه می‌کند و بر ضرورت تقویت بازدارندگی چندلایه ایران در برابر تهدیدات آتی دلالت دارد.

برچسب ها

ارسال نظر

آخرین اخبار