دوری از ایران را تحمل نکردم
او از حضورش در تئاتر لالهزار و سینما صحبت کرد و اینکه در سال 1329در نخستین کلاسهای تئاتر حضور یافته است.

روزنامه همشهری گفتگوئی را با علی نصیریان منتشر کرده است:
شما از تئاترآمدید؛ تئاتر را از چه سالی شروع کردید؟
سال ۱۳۲۹ در نخستین کلاس تئاتر حضور یافتم. آنجا شروع به درس خواندن و یادگرفتن کردم. بعدها به تئاتر سعدی رفتم که تودهایها آنجا بودند و در حوادث کودتا به آتشکشیده شد. خوب بهخاطر دارم که «نوشین» کتاب «هنر تئاتر نوشین» را در زندان نوشت. او عضو کمیته مرکزی حزب توده بود و در زندان این کتاب نگاشته شد.
از زندگی خودتان بگویید.
پدرم زندگی فقیرانهای داشت. من تنها فرزند خانواده بودم و خواهر و برادر نداشتم. پدرم راننده کامیون بود و خانه و کامیونش را هم از دست داد. بهدلیل اینکه تکفرزند بودم، تنها بودم، اما خوب بهخاطر دارم که پدرم هیچگاه با کار هنریام مخالفت نکرد.
هیچوقت به رفتن فکر کردید؛ با توجه به اینکه بورسیه داشتید و فرزندان شما خارج از ایران زندگی میکنند؟
پس از بورسیه شدنم به آمریکا، حتی سال ۱۳۷۱ سعی کردم به آنجا بروم و زندگی کنم، اما نتوانستم. درواقع من بدون مردم نمیتوانم زندگی کنم. در آمریکا برای اجرای تئاتر باید بلیت تئاتر را
یکی دو هفته در بقالی و آن مغازه و این مغازه بفروشید تا بتوانید مبلغ را حاصل کنید. وضع یکسره با ایران متفاوت است. ما در ایران مردم خوبی داریم که هیچ جای دنیا نمیتوان آنها را سراغ گرفت. این شد که سال ۱۳۷۱ و ۱۳۷۲ قید مهاجرت را هم زدم و نتوانستم در خارج از ایران بمانم و زندگی کنم. خوب بهخاطر دارم که در آمریکا با فرهاد آئیش آشنا شدم. او از منتهیالیه شرق به منتهیالیه غرب آمریکا آمد و گفت که بهمدت ۳ماه به آلمان میرود و میخواهد نمایشی را اجرا کند. اتفاقا همان نمایش در تهران ۴۰شب اجرا شد و مردم بسیار خوب از آن استقبال کردند. جامعه ایران با من همدل و همزبان است و مردم، این سرمایههای اجتماعی همواره در صحنه هنری حضور دارند. کسی که ارتباط کاری با فرهنگ و هنر جامعه دارد، هیچجا جز مملکت خودش نمیتواند ریشه داشته باشد و کار جدی انجام دهد.
بازیگری مستقل است. بازیگر باید روی پای خودش باشد و بازی خودش را ارائه دهد؛ یعنی کارگردان نمیتواند همه موارد را به او گوشزد کند. کار کارگردان این است که سرنخها را به بازیگر میدهد و او باید با خلاقیت خود، کارها را انجام دهد.
اولین فیلم سینمایی شما فیلم «گاو» بود؛ از حضورتان در آن فیلم بگویید.
نخستین کار جدیام درتلویزیون«گاو» بود که براساس کار غلامحسین ساعدی، جعفر والی آن را آماده و مهیا کرد. خوب بهخاطر دارم که آن زمان یک تلویزیون خصوصی باز شده بود و حتی ارکستر و موسیقی را از هنرهای زیبا میگرفت و به جای وزارت ارشاد، درواقع کار وزارت ارشاد را انجام میداد. «گاو» و «هالو» ابتدا در آن تلویزیون نمایش داده شدند. زمان ریاستجمهوری کندی در آمریکا، بورسیه ۶ ماهه به آمریکا نصیبم شد که آقای هالو را نوشتم. ساعدی هم مرا معرفی کرد تا قصه تئاتر و فیلم بنویسم. ساعدی خودش سناریویی براساس همان نوشته یعنی گاو تهیه کرد که خیلی پر و پیمان بود. اشخاص همانها بودند، اما از حیث قصهپردازی بسیار زیباتر و عمیقتر از آب درآمد. اثر، اثری کامل به شمار میرفت. بهنظرم داریوش مهرجویی با نگاه تازهتر و هم به شکل حرفهای کار را انجام داد و به آن نگاه میکرد و همین شد که کار سینمایی، اثری بهمراتب متفاوتتر از آن کار تلویزیونی از آب درآمد. من از داریوش مهرجویی بسیار یاد گرفتم.
از همکاری خودتان با ناصر تقوایی بگویید و اینکه با کدام کارگردان دوست داشتید کار کنید، اما نشد؟
ناصر تقوایی یکی از منحصربهفردترین کارگردانان ایران است. «ناخدا خورشید» یکی از بهترین فیلمهای سینمایی دوران ماست. ما در بندری در کنار بندر لنگه به نام بندر «کنگ» فیلمبرداری کار را انجام دادیم. آنجا به لحاظ لوکیشن هم فوقالعاده بود. تقوایی به گمانم بهترین کارگردان ایرانی است. تقوایی سناریو را به من داد که بخوانم و گفت 2نقش پیشنهاد میدهم یا ناخدا خورشید یا مستر فرهان که خودش هم پیشنهاد بازی در نقش مستر فرهان را داد و من پذیرفتم. البته همواره دوست داشتم با بهرام بیضایی هم کاری مشترک انجام دهم و به کارگردانی او در فیلمی سینمایی بازی کنم که این موضوع متأسفانه هیچگاه رخ نداد؛ البته تعمد و قصدی در این کار نبود. با بیضایی البته سالهای دور تئاتری کار کردم که هیچگاه اجرا نشد. داریوش مهرجویی سر موضوعی که تعریفش مفصل است، از ۴۰ سال پیش سر فیلم «اجارهنشینها» با من قهر کرد. رضا درمیشیان گفته بود که میخواهد مرا به بازی بگیرد و ماجرایش برای شرح دادن طولانی است. متأسفم از بین رفت. او هم استعدادی درخشان بود که همواره میتوانست در هر شرایط و سنی در کارش پیشرفت کند.
مردم شما را دوست دارند و پیشنهاد شد که خیابانی هم به نام شما شود.
از ابتدا مخالف نامگذاری خیابانی به نام خودم بودم. معتقدم که اگر کار درستی انجام دهم، پاداشش را از خود مردم خواهم گرفت و این بزرگترین هدیه برای من است. مردم تشخیص میدهند و کار هنری من هم صادقانه است؛ به همین دلیل است که از سالها پیش تلاش کردم و میکنم که بهترین نوع اجرای نمایشی و سینمایی را به مردم ارائه دهم. من کارم را همانطور که ابتدا گفتم با سیاهبازی و نمایش شروع کردم. گاهی وقتها که خریدی در سطح شهر دارم یا میخواهم به جایی بروم، مردم عنوان میکنند که کاری از ۴۰ یا ۵۰ سال پیش من دیدهاند و چنان آن را تعریف میکنند که تعجب میکنم و میاندیشم که آن کار چه باورپذیریای در ذهن مخاطبان داشته و مردم ما چه مردم عجیبی هستند! همینطور است که بعضی نمایشها فوقالعاده اثرگذارند. البته سریال هم بهدلیل طولانیتر بودنش، تأثیر بلندمدت و بیشتری بر ذهن مردم میگذارد.
از زندگی شخصی خودتان بگویید؛ از همسرتان و اینکه چقدر با شما در مسیر زندگی کاری همراه بودند.
کسی که بیشترین حمایت را از من کرد، همسرم بود. او درک کرد که من چه وابستگیای به کارم دارم. صدالبته در کار هنر ارتباط هنرمند با هموطنانش مهم است. خوب بهخاطر دارم که فستیوال بزرگی در آتن اجرا میشد که برای شرکت در آن در همان مقطع زمانی پول زیادی میخواستم. همسرم گفت که برای این کار میتوانیم فرشی را که جهیزیه من است، بفروشیم. قرار بود از استانبول با قطار بروم و غیر ازکمک هزینه، پولی نداشتم. همسرم به همین دلیل این پیشنهاد را به من داد. فرش زیر پایمان، فرش کاشان و دستباف بود و به قیمت بالایی هم آن را میخریدند؛ به همین دلیل است که پس از فوتش 3 روز اشک چشمم خشک نشد. حتی وقتی که بورسیه ۶ماهه مطالعاتی به من دادند یک بچه ۲ساله و یک ۲ماهه داشتیم که همسرم گفت تو برو ، من بچهها را بزرگ میکنم. اینگونه فداکاریها هیچگاه از خاطرم نمیرود. به گمانم زنان ایرانی، نجیبترین و بامحبتترین زنان جهان هستند. زنان ایرانی بهترین زنانند و اگر به آنها محبت کنید، چندین برابر پاسخش را به شما میدهند. پس از فوت همسرم، من تنها شدم و از آن پس هم تنها زندگی میکنم. البته همانطور که قبلا اشاره کردم، تکفرزند بودم و چون از ابتدا تنها بودم، تحمل این تنهایی برایم چندان دشوار نیست.
آخرین فیلمی که بازی کردید
«هفت بهار نارنج» بود.
از حضورتان در این فیلم بگویید.
یکی از آخرین کارهایم«هفت بهار نارنج» نخستین کار فرشاد گلسفیدی است. کمالیپور، تهیهکننده، نخستین جرقه این اثر را در زمان فوت همسرم زد؛ در ضمن همینجا باید بگویم که قصه این فیلم را دوست داشتم. فرشاد توانست خوب این مسیر را برود و ادامه دهد. محل کار و لوکیشن هم منحصر بهفرد بود. کار آئیش، دیگران و هومن حاجیعبداللهی هم خوب بود، اما افسوس آنگونه که باید و شاید دیده نشد، ولی فیلم محتوای خوبی دارد که میتواند به متن زندگی مردم کمک کند.
شما به همراه عزتالله انتظامی، داوود رشیدی ، محمدعلی کشاورز و جمشید مشایخی 5بزرگ بازیگریسینمای ایران هستید، از همکاریتان با آنها بگویید.
من و جمشید مشایخی، داوود رشیدی، عزتالله انتظامی و محمدعلی کشاورز با هم انس و الفت ویژهای داشتیم. خدا رحمتشان کند. خیلی خوب با هم کنار میآمدیم. اتفاقات شیرین بسیاری هم بین مان رخ داد. آنها آن احساس و الهام را در کار حرفهایشان درک میکردند و طبیعی و با خلاقیت کار را انجام میدادند، اما در عین حال وداع با آنها مرا تکان داد.
از میان بازیگران ایرانی کدام بازیگران جوان را در این عرصه موفق میدانید؟
میان هنرپیشههای ایرانی، بازیگران متعددی داریم که کارشان حرف ندارد. پرویز پرستویی بیمانند است. میان جوانها، نوید محمدزاده، پیمان معادی و شهاب حسینی بینظیرند. نوید محمدزاده در ۳۰۰ به خوبی نقش فردوسی را بازی کرد که حظ بردم. شهاب حسینی هم استعداد خوبی دارد و هم هنرپیشه خوبی است. اپیزود اول شهرزاد را او کامل کرد؛ بهقدری استایل خوبی دارد که همین سریال تا ۴ فصل ادامه یافت؛ البته فراموش نکنیم که خانم نغمه ثمینی هم یکی از بهترین نویسندگان سینماست.
آیا دوست دارید باز هم بازی کنید؟
حقیقت این است که به لحاظ روحی و روانی بازی کردن را دوست دارم، اما دیگر جسمم یاری نمیکند! بازی کردن از من انرژی میبرد و با تمام توان باید نقش بیافرینم، اما مثلا در فیلمی که این اواخر کار کردم، نقشم طوری بود که روبه دوربین نشسته بودم و انرژی کمتری از من صرف شد. دیگر طاقتم اجازه نمیدهد و نیرویی که باید داشته باشم برای بیان مطلب و بازی کردن انرژی میبرد و من دیگر توان بازی را به لحاظ جسمی ندارم.