تاثیر جنگ بر رشد اقتصادی
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تصور میشد که جنگهای بزرگ منسوخ شدهاند و شاید بتوان منازعات منطقهای را تحت کنترل درآورد. اما، در حالی که سطح خشونت کاهش یافت، به نظر میرسد تعداد جنگها در جهان به یک وضعیت پایدار جدید رسیده است.

جهانی که زمانی بر اساس رقابت شرق و غرب سازماندهی میشد، اکنون با منازعات قومی-مذهبی و همچنین سازمانهای تروریستی فراملی و باندهای جنایتکار که خود به خود ظهور میکنند، مشخص میشود. به دلایل مختلف، اقتصاددانان به بررسی علل و اثرات جنگ و سایر درگیریهای مسلحانه علاقهمند شدهاند؛
تاریخچه جنگهای اخیر
از پایان جنگ جهانی دوم تا اوایل دهه ۱۹۹۰، روند صعودی درگیریهای مسلحانه در جهان وجود داشت. بسیاری از این درگیریهای مسلحانه، جنگهای استقلال بودند که برخی از آنها تحت تأثیر مبارزه بین کمونیسم و دموکراسی که مشخصه دوره جنگ سرد بود، قرار گرفتند. نمونههایی از چنین جنگهایی شامل جنگ فرانسه و هندوچین از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۴ و جنگ سازمان ملل و کره شمالی از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ میشود.
از دیگر جنگهای این چنینی در طول دوره جنگ سرد میتوان به تهاجم شوروی به مجارستان در سال ۱۹۵۶ و چکسلواکی در سال ۱۹۶۸، انقلاب رومانی در سال ۱۹۸۹ و جنگها و سایر درگیریهای مسلحانه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی اشاره کرد. در آسیا، تهاجم چین به تبت در سال ۱۹۵۰، انقلاب فرهنگی از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۶ و شورشهای کمونیستی در کشورهای مختلف جنوب شرقی آسیا، دوره جنگ سرد را رقم زدند.
در آفریقا، استقلال بسیاری از کشورها تنها پس از جنگ یا مقاومت خشونتآمیز در برابر ادامه حکومت استعماری به دست آمد. در آنگولا، جنگ استقلال از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۴ ادامه داشت. این جنگ و جنگهای مشابه در موزامبیک و گینه بیسائو تنها پس از کودتای نظامی در پرتغال پایان یافت.
متعاقباً، یک جنگ داخلی در آنگولا آغاز شد که تا سال ۲۰۰۲ ادامه یافت و جناحهای درگیر در این جنگ داخلی توسط کشورهای خارجی از بلوک شرق یا غرب حمایت میشدند. در الجزایر، جنگ استقلال از سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲ ادامه یافت.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تعداد جنگهای جاری از ۴۹ به ۲۴ جنگ کاهش یافت. از آن زمان، تعداد جنگهای جاری در حدود ۲۰ مورد نوسان داشته است. علاوه بر این، انواع غالب جنگها به درگیریهای مربوط به اختلافات قومی و مذهبی تغییر یافته است. از جمله این موارد میتوان به جنگهای داخلی، شورشها و سایر خشونتها شامل گروههای بنیادگرای مذهبی مانند القاعده و داعش و... اشاره کرد. در طول چند سال گذشته، درگیریهای مهمتر شامل افغانستان، کلمبیا، جمهوری دموکراتیک کنگو، عراق، مکزیک، میانمار، نیجریه، پاکستان، سومالی، سودان و سوریه بودهاند.
کمیسازی جنگ
تا همین اواخر، جنگها به عنوان رویدادهای اپیزودیک در نظر گرفته میشدند. اما با توسعه مجموعه دادههایی که جزئیات تاریخها، طرفین درگیر و بزرگی جنگ و سایر درگیریهای مسلحانه را شرح میدهند، علل و پیامدهای جنگ قابل تجزیه و تحلیل کمی شدند.
یکی از اولین مجموعه دادههای این چنینی، «همبستگیهای جنگ» است. با این مجموعه دادهها، جنگها به عنوان دوگانگی در نظر گرفته میشوند که معیار تعیینکننده حداقل ۱۰۰۰ کشته در نبرد در یک دوره ۱۲ ماهه است. این مجموعه دادهها به صورت دورهای بهروزرسانی شده است.
مجموعه دادههای دوم که توسط برنامه دادههای درگیری اوپسالا (UCDP) و موسسه تحقیقات صلح اسلو (PRIO) گردآوری شده است، آستانه تعریف جنگ را به ۲۵ مرگ در نبرد در طول یک سال کاهش داد. این مجموعه دادهها در ابتدا جنگها را به صورت پیدرپی از سال ۱۹۸۹ مورد بررسی قرار میدهد. این مجموعه دادهها نیز به طور دورهای بهروزرسانی شده است
هر دوی این مجموعه دادهها، جنگ را به عنوان یک رویداد دوگانه در نظر میگیرند، اولی با آستانه نسبتاً بالا و دومی با آستانه نسبتاً پایین. این آستانهها میتوانند بسته به اندازه کشورها، معانی بسیار متفاوتی برای آنها داشته باشند. علاوه بر این، پیشرفت در درمان پزشکی سربازان زخمی، نسبت مرگ و میر در نبرد به مجروحان را برای ارتشهای پیشرفتهتر به طور قابل توجهی کاهش داده است. تعریف جنگ به عنوان یک رویداد دوگانه بر اساس تعداد مرگ و میر در نبرد کمی سخت است. مجموعه دادههایی که شامل قضاوت در مورد بزرگی یک جنگ است، توسط مرکز صلح سیستمی (Marshall and Elzinga-Marshall 2017) تهیه شده است که دوره ۱۹۴۶ تا ۲۰۱۷ را پوشش میدهد.
در این دادههای بزرگی جنگها را با اعداد ۱ تا ۷ میسنجند و ۱ کوچکترین و ۷ بزرگترین جنگها را شامل میشود. در میان جنگهای با بزرگی 7، جنگ ایالات متحده و ویتنام از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۳ قرار دارد و در میان جنگها و سایر درگیریهای مسلحانه با بزرگی کمتر، درگیری فرقهای در ایرلند شمالی از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۹۴ و شورش در هندوراس از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ قرار دارند.
جنگ و تولید ناخالص داخلی سرانه
در حالی که جنگها مخرب سرمایه فیزیکی و انسانی هستند، تأثیر جنگ بر سرانه تولید ناخالص داخلی GDP مشخص نیست. این ابهام اساساً به دلیل نحوه برخورد حسابداری درآمد ملی با کشتار مردم و تخریب اشیا در طول جنگ است. تولید سلاح و مهمات در این محاسبات به طور مثبت محاسبه میشود، در حالی که کشتن مردم و تخریب اشیا اصلاً محاسبه نمیشود.
از یک سو، جنگ میتواند با کاهش بیکاری و با تغییر جهت مردم از تشکیل خانواده و سایر فعالیتهای غیربازاری به تولید در زمان جنگ، سرانه تولید ناخالص داخلی را افزایش دهد. از سوی دیگر، حتی با عدم احتساب تخریب سرمایه فیزیکی و انسانی یا از دست دادن فعالیتهای غیربازاری، جنگ میتواند با کاهش بهرهوری نیروی کار و کل عوامل از طریق تخریب سرمایه فیزیکی و انسانی موجود و با کاهش سرمایهگذاری در سرمایه فیزیکی و انسانی جدید، GDP را کاهش دهد. جنگ همچنین میتواند با کاهش سود حاصل از تجارت داخلی و خارجی، GDP را کاهش دهد.
از نظر مفهومی، کل هزینه جنگ شامل سه بخش است:
۱. هزینه فرصت منابع مورد استفاده برای ادامه جنگ؛
۲. تلفات جانی و تخریب سرمایههای فیزیکی و انسانی در طول جنگ؛
۳. کاهش سرانه تولید ناخالص داخلی GDP که در طول و پس از جنگ اندازهگیری شده است.
تمرکز این مطالعه بر بخش سوم است.
در واقع، یافتههای تجربی در مورد تأثیر جنگ بر تولید ناخالص داخلی متناقض بودهاند. برخی معتقدند کودتاها و ترورها نرخ رشد GDP را کاهش میدهند و برخی یافتههای مربوط به بیثباتی سیاسی را تأیید میکنند، اما دریافتهاند که جنگ تأثیر ناچیزی بر رشد دارد. برخی دیگر در بررسی ادبیات، دریافت که بیثباتی سیاسی بر رشد تأثیر میگذارد اما جنگ تأثیری ندارد. با این حال، عدهای دیگر دریافتند که جنگهای داخلی بر نرخ رشد GDP تأثیر منفی میگذارند.
با توجه به متغیرهای نهادی، مشخص شده است که آزادی اقتصادی تأثیر مثبت و معنیداری بر سرانه تولید ناخالص داخلی GDP دارد، در حالی که آزادی سیاسی معنیدار نیست. تأثیر مثبت آزادی اقتصادی بر رشد اقتصادی یک یافته رایج است. آزادی سیاسی در تحلیل رشد اقتصادی نتایج متفاوتی داشته است.
نتیجهگیری
هزینه جنگ تا حد زیادی توسط حسابداری درآمد ملی پوشانده شده است که از دست دادن جان انسانها و تخریب سرمایه فیزیکی و انسانی مرتبط با جنگ را نادیده میگیرد. علاوه بر این، منابع اختصاص داده شده به جنگ به عنوان کالاها یا خدمات نهایی به جای هزینههای تولید در نظر گرفته میشوند. این مقاله هیچ گونه تعدیلی در مورد این جنبههای حسابداری درآمد ملی انجام نمیدهد و فقط به تأثیر جنگ بر تولید ناخالص داخلی سرانه به صورت اندازهگیری شده میپردازد. همچنین فرض بسیاری افراد مبنی براینکه جنگ برای تجارت خوب است را زیر سوال میبرد.
بررسی دقیق جنگ در چارچوب یک مجموعه داده بزرگ نشان میدهد که جنگ برای تجارت خوب نیست. علاوه بر تلفات جانی و تخریب سرمایههای فیزیکی و انسانی که توسط حسابداری درآمد ملی نادیده گرفته میشود. در نظر گرفتن هزینه جنگ به عنوان یک ارزش مثبت توسط حسابداری درآمد ملی، ناشی از گرایش به جنگ برای کاهش سرانه تولید ناخالص داخلی GDP به صورت اندازهگیری شده است. کشورهایی که از جنگ رنج میبرند، از نظر تولید و همچنین از نظر مصرف عملکرد ضعیفی دارند.
سرانه تولید ناخالص داخلی به دلیل کاهش بهرهوری نیروی کار و کل عوامل تولید، احتمالاً به دلیل تخریب سرمایه فیزیکی و انسانی موجود، عدم سرمایهگذاری در سرمایه فیزیکی و انسانی جدید و به دلیل کاهش سود حاصل از تجارت داخلی و خارجی، کاهش مییابد.
جنگ و سایر اشکال درگیری مسلحانه را باید مانع اصلی توسعه اقتصادی کشورهای کمدرآمد دانست که بسیاری از آنها درگیر نزاعهای قومی و مذهبی هستند. از جمله گزینههای سیاستی میتوان به حفاظت از استقلال اخلاقی در سطح فردی در جوامع کثرتگرا و کوچکسازی دولت اشاره کرد. کوچکسازی دولت و ترتیبات فدرال میتوانند مزایای تخصص و تجارت، صرفهجویی به مقیاس، جریان نیروی کار و سرمایه و رقابت و نوآوری قوی را حتی برای مکانهای کوچک تضمین کنند. فرآیندهای دموکراتیک میتوانند تغییرات مسالمتآمیز در دولت را فراهم کنند. اقتصادهای بازار میتوانند فرصتهای معناداری را برای افراد عادی و با استعداد فراهم کنند. تعامل سازنده میتواند گزینههای سیاستی بهتری را در آینده به ارمغان بیاورد.
منبع: Cato Journal
نوشته کلیفورد اف. تیز و کریستوفر اف. باوم