علی اصغر پورمحمدی: صداوسیما تحلیل صادقانه از زبان چهرههای معتمد ارائه کند
علی اصغر پورمحمدی از مدیران باسابقه صداوسیما در تحلیل عملکرد رسانه ملی در جنگ ۱۲روزه، با قدردانی از پوشش خستگیناپذیر خبری و نمایش انسجام ملی، در عین حال هشدار میدهد که «روایت تقلیلیافته از جنگ»، «سردرگمی در مخاطبشناسی» و «تبدیل شدن به رسانه جناحی» سه خطای راهبردی است که میتواند شکاف میان واقعیت میدان و روایت رسانهای را عمیق کند.

پورمحمدی تأکید میکند: نجات صداوسیما نیازمند بازطراحی بنیادین، پالایش مدیریتی و بازگشت به روایت صادقانه با زبان چهرههای معتمد است.
به باور این مدیر باسابقه صداوسیما که در گذشته منصبهایی چون معاونت سیما، مدیریت شبکه سه و همچنین شبکه تهران را در کارنامه دارد، این ضعفها ریشه در ریلگذاری اشتباه سالهای اخیر دارد که رسانه ملی را از صدای ایران متحد به تریبون طیف خاصی تبدیل کرده است.
متن تفصیلی یادداشت علیاصغرپورمحمدی ـ که اختصاصی در اختیار ایسنا قرار گرفته، به شرح زیر است:
«در میانهٔ یکی از پیچیدهترین مواجهات نظامی تاریخ معاصر جمهوری اسلامی ایران، رسانه ملی در موقعیتی قرار گرفت که میتوانست، و باید، نقش خود را بهعنوان «صدای رسمی روایت ملی» ایفا کند.
به نظر من جنگ ۱۲روزه با رژیم صهیونیستی فرصتی بود تا رسانه ملی، پس از سالها نقد بر بیتحرکی در بحرانها، قدرت، عمق، و بلوغ خود را اثبات کند. اما آنچه رخ داد، نمایانگر شکافی جدی میان «تلاشهای عملیاتی بدنه رسانه» و «اشتباهات راهبردی در سطوح تصمیمگیری و سیاستگذاری» بود.
ابتـدا خوب است بـه اقدامات مثبـت و ارزشمنـد رسانه ملـی در این اتفـاق اشـارهای داشته باشم. پوشش منظم اخبار و بیانیهها یکی از اقدامات بسیار خوب بود.
شبکه خبر و بخشهای خبری با وجود موانع بسیار، مجاهدانانه تلاش کردند پوشش لحظهای از تحولات داشته باشند. اطلاعرسانی از پرتاب موشکها، حملات تلافیجویانه ایران، انتشار اطلاعیههای سپاه، و مواضع رسمی، با سرعت خوبی انجام شد.
تداوم خبررسانی پس از انفجارهای تهران نیز از نقاط مثبت عملکرد رسانه ملی بود. به ویژه تداوم پخش آنتن بعد از بمباران ساختمان شیشهای واقعاً یک کاربزرگ و ارزشمند و جهادگونه بود.
رسانه ملی نتوانست به صورت کامل و اثرگذار معنای تاریخی و ژئوپلیتیک این جنگ تحمیلی را برای مردم بازخوانی کند. نه از «جنگ روایتها» به درستی سخن گفت، نه از «نظم منطقهای» که ایران در حال تثبیت آن بود
در برخی برنامههای تحلیلی، از چهرههای جدید دعوت به همکاری شد و این باعث شد سطح گفتمان و تبیین نسبتاً حرفهایتر باشد. همچنین، گفتوگو با تحلیلگران منطقهای هرچند محدود، توانست تا حدی اعتبار رسانهای را حفظ کند که البته این قالب برنامهای هم ضعفهای بسیاری داشت و دارد که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد.
تلاش برای نمایش «انسجام ملی»، وفاق اجتماعی و پررنگ شدن هویت ملی قابل تحسین بود.
پخش همزمان پیامها و تصاویر از نیروهای نظامی، مسئولان، و حضور مردم در مراسم، بخشی از اقدامات خوب رسانه ملی محسوب می شود.
اما ضعفهایی هم بود که بنده وظیفه خودم میدانم آنها را مطرح کنم. در این دوره از عملکرد رادیو و تلویزیون آنچه نتوانست پنهان بماند، فاصلهٔ عمیق میان واقعیت جنگ و روایت رسانهای آن بود. رسانه ملی، علیرغم تلاش پرسنل، در سه سطح اصلی دچار خطا شد:
یک خطای راهبردی روایت تقلیلیافته از جنگ تحمیلی بود. رسانه ملی نتوانست به صورت کامل و اثرگذار معنای تاریخی و ژئوپلیتیک این جنگ تحمیلی را برای مردم بازخوانی کند. نه از «جنگ روایتها» به درستی سخن گفت، نه از «نظم منطقهای» که ایران در حال تثبیت آن بود. به عبارتی عمدتاً موشکها دیده شدند، نه گفتمان پشت آنها.
در حالی که رهبرعظیم الشان انقلاب اسلامی تأکید کردند «هر کنش منطقهای ایران باید در امتداد جبهه مقاومت تبیین شود»، رسانه ملی از بازنمایی پیوند مقاومت فلسطین، لبنان و یمن با کنش ایران غفلت کرد و اگر هم به این مسئله پرداخت، موضوع صرفاً شعاری و هیجانی و از زبان افراد و چهرههایی بود که مقبولیت بالایی بین تودههای مردم نداشتند ضعف عمده دیگر خطای هویتی یا به نوعی سردرگمی در مخاطبشناسی بود.
رسانه ملی در کشاکش میان «فرمانبرداری از نهادهای بالادستی» و «تلاش برای بازسازی اعتماد عمومی»، مخاطب خود را تا حدودی سردرگم کرد. درحالیکه مردم منتظر گفتوگوی صریح، تحلیل راهبردی، و حتی پوشش میدانی بودند. فراموش نکنیم یک رسانه پویا و ملی اگر چه بایستی در چارچوب تصمیمات نهادهای عالی به ویژه در شرایط بحران حرکت کند ولی این بدین معنا نیست که از مسئولیت جریانسازی و جهتدهی به مدیران و مسئولان غفلت کند.
همچنین پویش محتوایی اثرگذاری برای جذب جوانان، زنان، یا مخاطبان خاکستری طراحی نشد. حتی پلتفرمهای مکمل (مانند تلوبیون) نیز از ظرفیت خود برای پوشش ویژه یا تحلیل چندرسانهای استفاده نکردند.
چرا این ضعفها در این ۱۲ روز عیان شد، دلیلاش برمیگردد به ریلگذاریهای اشتباه دراین چند سال.
متاسفانه در سالهای اخیر، رادیو و تلویزیون در افکار عمومی از جایگاه «رسانه ملی» فاصله گرفته و بیشتر به چشم «رسانه بخشی از حاکمیت» دیده شده است؛ نه بهدلیل اصل وابستگی ساختاری به حاکمیت، بلکه بهدلیل نحوهٔ عملکرد، چینش نیروها، و شیوهٔ روایتگری.
در فقدان گفتوگو با مردم و بازنمایی مشکلات واقعی آنها، مشروعیت اجتماعی رسانه ملی در لایههای خاکستری و حتی وفادار جامعه فرسایش یافته است.
سازمان صداوسیما در یک برآیند کلی بهجای صدای ایران انقلابی ایران همدل؛ ایران متحد در مقابل دشمن، بیشتر به صدای طیف خاصی از نهادهای سیاسی و حزبی تبدیل شده است که این مسأله هم از نگاه نخبگان محل اشکال است، هم از دید عامه مردم.
همانگونه که مستحضرید در دههٔ گذشته، فناوری و رفتار رسانه دگرگون شده است. و به تبع آن نقش انحصاری رسانه ملی در تولید و توزیع خبر بهشدت کاهش یافته و با رشد پلتفرمها و شبکههای اجتماعی، ساختار ارتباطی جامعه ایرانی از عمودی به افقی و شبکهای تغییر کرده است. مخاطب امروز، منتقد، کنشگر و گزینشگر است؛ دیگر نمیپذیرد که همهچیز از بالا برایش گفته شود. و این نیازمند تغییر در زبان، ساختار تولید محتوا، سیاستگذاری، و حتی معماری سازمانی رسانه ملی است.
صداوسیما باید جایگاه خودش را بازیافت کند. اینکه ما میلیاردها تومان به یک برنامه پول بدهیم تا در تلویزیون برای ما پیامها و توییتهای شبکههای اجتماعی که مردم خیلی زودتر به آن دسترسی دارند را بازگو کند، برنامهسازی و تولید محتوا نیست بلکه پول هدر دادن است.
واقعیت این است که مهمترین آزمونهای رسانهها، همیشه در بحرانهاست. ما نباید در ریلگذاری و برنامهریزیها و راهبردهای خود کاری کنیم که در بحرانها، مردم ابتدا به رسانههای بیگانه یا شبکههای اجتماعی رجوع کنند نه رسانه رسمی و ملی. این پدیده صرفاً یک نقص حرفهای نیست؛ بلکه یک خطر امنیتی است. چون از دلِ بیاعتمادی به روایتهای ملی و رسمی، روایت دشمن مشروعیت میگیرد.
در حال حاضر اکثر چهرههایی که پیامرسان مفاهیم ارزشمند جمهوری اسلامی ایران هستند اعم از مجریان و کارشناسان، با اینکه حرفشان صحیح و دلسوزانه است، چون ضریب نفوذبالایی بین تودههای مردمی ندارند، حرفشان پذیرفته نمیشود و حتی بعضی از مردم او را پس میزنند. تندگویی، نداشتن تأثیرگذاری در کلام و تصویر، هیجان افراطی، سن و ظاهر گوینده، آیتمهای یکنواخت و خستهکننده و تکراری، مسائلی است که موجب ریزش و ترد مخاطب میشوند.
متاسفانه در این چند سال در بدنه مدیریتی سازمان شاهد کم کارآمدی از جهات گوناگون بودهایم. به عبارتی مشکل رسانه ملی فقط در خروجی نیست، بلکه در ورودی است:
سیستم فعلی انتصاب بعضی از مدیران، مبتنی بر رفاقت نسبتهای جناحی و ملاحظات بیرونی است تا صلاحیت حرفهای و رسانهای.
اتاق فکر رسانه ملی از مدیران باسابقه، مستقل و متخصص رسانهای خالی شده و با چهرههایی جایگزین شده که خروجی تفکر آنها در ابعاد رسانه ملی نیست.
متاسفانه خروجی تفکر غالب در رسانه ملی نهتنها در حال از دست دادن مخاطب است، بلکه در اکثر موارد برای کل نظام هزینهسازی میکند.
ما با یک مسأله شخصی یا دورهای روبهرو نیستیم، با یک ضعف حکمرانی رسانهای مواجهیم که نیازمند بازطراحی بنیادین در ساختار، فرهنگ سازمانی، سیستم انتصابات، ارتباط با جامعه، و زبان روایتگری است.
این تحول، اگر امروز بهدست خودمان و با درایت خودمان انجام نشود، فردا با فشارهای خارجی، بحرانهای غیرقابل مدیریت، و تخریب سرمایه اجتماعی، به ما تحمیل خواهد شد.
در حال حاضر اکثر چهرههایی که پیامرسان مفاهیم ارزشمند جمهوری اسلامی ایران هستند اعم از مجریان و کارشناسان، با اینکه حرفشان صحیح و دلسوزانه است، چون ضریب نفوذبالایی بین تودههای مردمی ندارند، حرفشان پذیرفته نمیشودمن معتقدم در چند سال اخیر رسانه ملی از مسیر مأموریت ذاتی خود یعنی بازتاب آینهوار واقعیتهای جامعه، تقویت سرمایه اجتماعی و تعمیق انسجام ملی، منحرف شده و بهتدریج در حال تبدیل شدن به قرارگاهی رسانهای برای اقلیت سیاسی و فکری خاص است.
این وضعیت، نهتنها مغایر با فلسفه وجودی رسانه ملی، بلکه عامل ایجاد هزینههای اجتماعی، امنیتی و سیاسی برای کلیت نظام شده است. رسانه ملی با حفظ اصول انقلاب اسلامی و مصالح ملی بایستی یک رفتار متعادل داشته باشد. افراط در استفاده ابزاری از مفاهیم دینی و انقلابی برای انتقال پیام در واقع یک نوع ضدتبلیغ است.
مفاهیمی چون جهاد، شهادت، استکبارستیزی و بصیرت که از ارزشمندترین مفاهیم گفتمان انقلاب اسلامیاند، در رسانه ملی بهجای آنکه تربیتگرا، تمدنساز و معرفتی باشند، تبدیل به شعارهایی مصرفی و ابزاری شده است. این مفاهیم در برنامههای سیاسی رسانه، نه در قالب تحلیل عمیق و جامعنگر، بلکه صرفاً بهعنوان ابزار روانی علیه منتقدان و مخالفان سیاسی استفاده میشوند. نتیجه آن است که مخاطب خاکستری و حتی بخش اعظمی از قشر مذهبی احساس میکند که دین و انقلاب، ابزار چهرههای افراطی شدهاند، نه منبع وحدت و پیشرفت و معنویت.
یک ایراد دیگر رسانه ملی این است که بهسمت تریبونداری برای چهرههای خاص گام برداشته است. در بسیاری از برنامهها و میزگردها، بهجای تحلیلگران متنوع و صاحبنظر، شاهد چهرههایی با مواضع تکسویه هستیم. حالا ممکن است در شرایط خاص از چهرههای متنوع دعوت به همکاری شود ولی مهم این است که در کلیت عملکرد رسانه ملی باید این موضوع جدی گرفته شود.
بنابراین رسانه ملی برای برونرفت از این شرایط، دیگر نمیتواند در دایرهٔ بستهٔ گذشته عمل کند. همافزایی اطلاعاتی، درک تحولات نوین، مخاطبشناسی هوشمندانه و قدرت روایتسازی ملی الزاماتی است که ساختارهای فعلی و اتاق فکر های فعلی پاسخگوی آن نیست.
لذا از نظر من ضروری است گامهای جدید و تازهای برداشته شود.
بایستی با روایت صادقانه، هوشمندانه و هنرمندانه بازسازی اعتماد اجتماعی صورت پذیرد. مردم امروز به اطلاعات خام و مونولوگهای ایدئولوژیک نیازی ندارند؛ نیاز آنها «تحلیل صادقانه و درست از زبان چهرههای قابلاعتماد» است. این مهم اتفاق نخواهد افتاد مگر اینکه ریلگذاری رسانه ملی با رویکردی جدید و حرفهای به طور اساسی تغییر پیدا کند.
در نگاه مخاطب عـام، رسانه ملی در حال حاضر از نظر سیاسی و اجتماعی برای کشور هزینهساز است نه هزینه کم کن. این احساس در بلندمدت، سرمایه دینی و اعتقادی نظام را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.
تبدیل رسانه به سنگر سیاسی یک جناح، موجب کاهش مشروعیت کل نظام میشود، چون افکار عمومی، این دو را از هم جدا نمیداند. الزام شرعی، عقلی و انقلابی آن است که رسانه ملی صدای کل ملت باشد، رسانه اهداف ارزشمند نظام باشد رسانه رهبری باشد نه اردوگاه یک طیف خاص.
ما الآن یک فرصت طلایی داریم؛ آن هم در دورانی که رسانههای معاند، بهخاطر گافها، اغراقها و دروغها و وابستگی به دشمنان ایران، اعتبارشان را از دست دادند، مردم دوباره برگشتند به رسانه داخلی و این یک فرصت است که نباید از دست برودبنابراین اگر رسانه ملی بخواهد «رسانه مردم» شود، باید:
تریبون افراطیون را بسیار محـدود کنـد؛ مفاهیم دینی را بـا حکمـت و مـردم فهمـی بازخوانی کنـد؛ به تنوع فکری در جامعه احترام بگذارد؛ و روایت خود را مبتنی بر صداقت، تحلیل و شجاعت اخلاقی بازتعریف کند.
از طرفی رسانه باید در این مقطع حساس آرامشبخش باشد. انتشار مواضع جنگجویانه و دادن فرصت به کارشناسان و افرادی که آتش جنگافروزی را به شکلهای گوناگون بیشتر میکنند موجب آزار مردم می شود. برای ایجاد آرامش در مردم بایستی مستندها یا گزارشهایی از آمادگی پدافند هوایی، سیستمهای دفاعی و قدرت بازدارندگی پخش بشود.
پخش برنامههای کوتاه و پرانرژی با محور همبستگی ملی، همدلی اقوام، و روحیه ایستادگی موجب تقویت روحیه مردم خواهد شد.
لازم است بیانیهها و پیامهای اطمینانبخش رهبران سیاسی، نظامی و مذهبی منتشر شود نه زبان تهدید و این جهتدهی را باید رسانه ملی ایجاد کند.
دعوت از کارشناسان روانشناسی و جامعهشناسی برای تحلیل روانی جامعه و آموزش مدیریت اضطراب و تحلیل و پاسخ رسمی به برخی شایعات برجسته در فضای مجازی و راهانـدازی بخش «شایعهشکن» در تلویزیون با لحن علمی و مطمئن از کارهایی است که میتواند اعتماد اجتماعی را بیشتر کند.
لذا در شرایط بحرانی، رسانه ملی نباید مروج اضطراب شود، بلکه وظیفهاش بازگرداندن آرامش، انسجام و امید به مردم است. اگر مردم احساس کنند که رسانه ملی همراه آنان است، نه بالای سرشان، اعتماد ملی و انسجام اجتماعی احیا خواهد شد.
ما الآن یک فرصت طلایی داریم؛ آن هم در دورانی که رسانههای معاند، بهخاطر گافها، اغراقها و دروغها و وابستگی به دشمنان ایران، اعتبارشان را از دست دادند، مردم دوباره برگشتند به رسانه داخلی و این یک فرصت است که نباید از دست برود. اگر در روایتسازی، حرف تازه، تصویر تازه، و اعتماد واقعی نباشد، این فرصت دوباره از دست میرود. ما باید آدمهایی را بیاریم که مردم از آنها حرفشنوی دارند.
ما باید ساختار محتوایی و روایی را اصلاح کنیم فقط دکور و مجری عوض نکنیم، بلکه زاویه نگاه را اصلاح کنیم.
رسانه باید چند کیلومتر جلوتر از اتفاقات حرکت کند، نه صرفاً بازتابدهندهی رویدادها باشد.
و مهمتر از همه، پالایش حرفهای بدنهی مدیریتی و اجرایی رسانه ملی است.
کسانی که حضور افراد مستقل و باتجربه را برنمیتابند، خودبهخود رسانه را از نفس میاندازند.
مردم، امروز آگاهتر از همیشهاند. اگر احساس کنند رسانه متعلق به خودشان است، پشتش میایستند اما اگر حس کنند دارد برایشان «تعیین تکلیف» میکند، نه «تبیین»، آن وقت همان فرصت تازهشکلگرفته، از دست میرود، امیدوارم مسئولان نظام و رییس رسانه ملی که شخصاً انسانی شریف و مأخوذ به حیا هستند، این موضوعات را جدی بگیرند و اقدامات جسورانه ای را انجام دهند.»
منبع: ایسنا