جای خالی هنر در خط مقدم بحران
شاید بیراه نباشد اگر بگوئیم نهادهای فرهنگی ایران اساساً برای مواجهه با وضعیتهای بحرانی طراحی نشدهاند؛ در ساختار رسمی این نهادها، حتی نشانی از مکانیزم واکنش فرهنگی فوری وجود ندارد؛ نه بودجهای برای تولید مستند یا نمایش در شرایط بحرانی، نه تیمهایی برای مستندسازی یا روایت میدانی و نه حمایتهای حقوقی یا امنیتی از هنرمندان مستقل.

تا چندی پیش، جنگ برای بسیاری از ما پدیدهای دور و بعید بود. اما در روزهای اخیر، شاهد صحنههایی بودیم که پیشتر در فیلمهای هالیوودی تصورشان میکردیم. امروز، جنگ و تبعات آن، به اصلیترین چالش و شاید فاجعه زندگی روزمرهی ما بدل شده است.
در این مدت، شماری از هنرمندان و نهادهای فرهنگی با انتشار پست، استوری یا توییتی، حمله اسرائیل به خاک ایران را محکوم کردند و حتی برای کشورشان گریستند اما پرسشی جدیتر و اساسیتر در این میان مطرح میشود: «جایگاه فرهنگ و هنر در شرایط اضطراری کجاست؟»
آیا هنرمندان و نهادهای فرهنگی ایران آمادگی دارند تا در لحظاتی چون حمله نظامی مستقیم، بازتاب صدای جامعه باشند؟ یا هنر نیز، چون بسیاری دیگر از عرصهها، غافلگیر، سردرگم و منفعل مانده است؟
چشمانتظاری میان موشکها و استوریها
بامداد بیست و سوم خرداد ماه، وقتی موشکها، آسمان چندین شهر ایران را شکافتند، جامعه در بهتی عمیق فرو رفت. اما در همان لحظات، بسیاری چشم به واکنش چهرههای فرهنگی، هنرمندان و نهادهای هنری دوختند.
آنچه در روزهای بعد دیده شد اما، بیشتر سکوت بود یا در بهترین حالت، واکنشهایی پراکنده و احساسی؛ چند استوری، چند شعر، یا نقاشی قدیمی و نه چیزی فراتر.
در شرایطی که انتظار میرفت نهادهایی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد، حوزه هنری، سازمان سینمایی، خانه هنرمندان و انجمنهای هنری، دستکم موضعی صریح اتخاذ کنند، بیانیهای قدرتمند صادر کرده یا فراخوانی برای تولید اثر منتشر کنند، تنها شاهد پیامهای رسمی، کلیشهای و بیرمق بودیم؛ پیامهایی که تفاوت چندانی با اطلاعیههای اداری نداشتند.
هنرمند تنها، نهاد بیصدا
شاید بیراه نباشد اگر بگوئیم نهادهای فرهنگی ایران اساساً برای مواجهه با وضعیتهای بحرانی طراحی نشدهاند؛ در ساختار رسمی این نهادها، حتی نشانی از مکانیزم واکنش فرهنگی فوری وجود ندارد؛ نه بودجهای برای تولید مستند یا نمایش در شرایط بحرانی، نه تیمهایی برای مستندسازی یا روایت میدانی، و نه حمایتهای حقوقی یا امنیتی از هنرمندان مستقل.
در سوی دیگر ماجرا، هنرمندان نیز در برزخی مبهم بهسر میبرند؛ فضای محدود آزادی بیان، فشارهای امنیتی و نبود حمایتهای صنفی و مدنی، بسیاری از آنها را وادار کرده است که سکوت پیشه کنند یا واکنشی محتاط و بیخطر نشان دهند.
اما این سکوت، جامعه را با خلائی جدی و خطرناک مواجه کرده است: فقدان زبان روایت، فقدان همدلی و فقدان تصویر و صدا.
تجربهی جهان چه میگوید؟
برخلاف وضعیت امروز ما، در بسیاری از کشورهای دیگر، هنر و رسانههای فرهنگی در لحظات بحرانی نقش مؤثر و فعالی ایفا میکنند.
در اوکراین، تنها یک هفته پس از حمله روسیه، پروژههای فیلمسازی مستند، گالریهای خیابانی، اجراهای اعتراضی و آثار تصویری، با حمایت دولت و نهادهای مستقل شکل گرفت. در غزه، هنرمندان فلسطینی در میانه بمباران، با نقاشیها و اجراهای خیابانی، اسناد مقاومت را ثبت کردند.
حتی در جنگ جهانی دوم، نهادهایی چون وزارت اطلاعات بریتانیا یا دفتر خدمات استراتژیک آمریکا، تولید فیلمها، پوسترها، گزارشهای ادبی و صوتی را بخشی از پروژهی فرهنگی مقاومت ملی میدانستند.
بهگفته یونسکو در گزارش سال ۲۰۲۳ خود، «هنر در بحرانهای انسانی، همزمان ابزاری برای تابآوری روانی، تقویت همبستگی اجتماعی و مستندسازی واقعیتهای تاریخی است».
در ایران اما، نهتنها چنین ساختارهایی تعریف نشده، بلکه هنرمندان مستقلی که بخواهند روایت متفاوتی از وضعیت ارائه دهند، با سانسور، نبود امکانات و فشارهای متعددی روبهرو هستند.
روایت، ضرورت است نه تجم
ما با جامعهای روبهرو هستیم که در لحظات بحران، بیش از همیشه به روایت، تحلیل و همدلی نیاز دارد. جامعهای که باید صدای خود را در واژهها، تصویرها و صداها بازتاب دهد.
اما اگر فرهنگ و هنر نتواند چنین نقشی ایفا کند، چه نهادی باید این وظیفه را بر عهده بگیرد؟
سکوت این روزهای نهادهای فرهنگی و بسیاری از هنرمندان، نهتنها محصول بیبرنامگی، بلکه نشانه بحرانی عمیقتر در تعریف نقش اجتماعی هنر است: بحران در زبان روایت در روزگار بحران.
این زبان، نه با بیانیه و بخشنامه، بلکه با آزادی، امنیت، امکان بیان و شبکهای از همکاریهای مستقل شکل میگیرد.
بحران، آینهای است که ضعف ساختارها را عیان میکند. و امروز، آنچه در آینه جنگ دیده میشود، فقدان آمادگی فرهنگی، غیبت زبان هنری و ترس از روایت است.
آیا وقت آن نرسیده که نهادهای فرهنگی، بخشی از بودجههای جشنوارهای و تبلیغاتی خود را به ایجاد پلتفرمهای روایت بحران، حمایت از پروژههای مستقل و شکل دادن به آرشیوهای فرهنگی در لحظات بحرانی اختصاص دهند؟
اگر قرار است هنر، نه فقط بازتاب زیبایی، که صدای درد، اضطراب، امید و مقاومت باشد، زمان آن رسیده که پوسته سکوت خویش را بشکند، حتی اگر صدایش لرزان، خام یا پراکنده باشد.