مجلس راه همکاری ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را نبسته است/ اگر در زنگزور صرفاً تماشاگر باشیم دیگران باهم به تفاهم میرسند
مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) گفت: همکاری با آژانس و موضوعات مرتبط با مذاکره یا عدم مذاکره و مباحث پیرامون موضوع هستهای ایران، همه تصمیمگیریها در سطح کلان در شورای عالی امنیت ملی انجام و با تأیید رهبر انقلاب اجرا میشود؛ در نتیجه مصوبه مجلس راه را نبسته و مسیر همچنان باز است اما نوع همکاری، درجه همکاری و حوزههای همکاری، همگی تابع مصالح ملی ایران و میزان پایبندی آژانس به وظیفه حرفهای و فنی خود است.

مذاکره آری یا خیر؟ پاسخِ این پرسش از نگاه حسین جابری انصاری که زمانی سخنگوی وزارت امور خارجه بود، یک عبارت کوتاه است. او میگوید: «مذاکره کردن از بدیهیات است و مسئلهای نیست که تبدیل به محل اختلاف میان جناحهای سیاسی شود چراکه تصمیمگیری در عرصه سیاست خارجی طبق منافع ملی انجام میشود.»
در ادامه متن گفتوگوی تفصیلی حسین جابری انصاری، مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) و سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه، را میخوانید:
*در شرایط پس از جنگ برخی از لزوم مذاکره میگویند و تعدادی هم با مذاکره مخالفت میکنند. ارزیابی شما چیست؟
جای تأسف دارد که ما هنوز در ایران درحالی که شرایط بحرانی و چالشهای داخلی و خارجی داریم، در فضای سیاسی و رسانه همچنان بر سر موضوعات بدیهی ستیزه میکنیم. یکی از این ستیزهها مرتبط با بحث مذاکره است اینکه آیا مذاکره کنیم یا خیر. همیشه در بزنگاهها شاهد این بحثها هستیم. انجام یا عدم انجام مذاکره تابع مصالح و منافع ملی کشور است، مذاکره بهتنهایی معنا ندارد بلکه یک ابزار و وسیله برای تحقق اهداف ملی به شمار میرود، ابزاری که کارکرد غالب و رایجی دارد.
مذاکره نه خوب است و نه بد، بلکه ابزار است
اساس فعالیت سیاست چه در عرصه داخلی و چه خارجی مدیریت تضادها و تنظیم منافع بازیگران با کمترین هزینههاست. بنابراین سیاست به صورت کلی تلاش میکند هزینهها را کاهش دهد. همه دولتها در عرصه بینالملل به دنبال حفظ منافع ملی خود هستند و روشهایی اتخاذ میکنند که کمترین بار مالی یا خسارت ممکن را داشته باشد، مذاکره نیز یکی از این روشها برای تحقق منافع ملی است. حال اینکه مذاکره باید انجام شود یا خیر، اینکه با چه طرفهایی، تحت چه چارچوبهایی و با چه اهدافی و دستورالعملهایی مذاکره کنیم، تحت تأثیر منافع ملی قرار دارد. مذاکره نه خوب است و نه بد بلکه ابزاری برای تحقق اهداف ملی است.
*به نظر شما ریشه برخی مخالفتها با مذاکره را باید در کجا جستجو کرد؟
بخشی از این فرار و گریز به دلیل تجربههای تلخ تاریخی ایران در قرون اخیر با ساختارهای بینالمللی است. آن دسته که با مذاکره مخالفت میکنند معمولاً این دیدگاه را دارند که تجربههای تلخ تاریخی ایران اِلمان اصلی این تفکر است. اگر بخواهیم ریشههای این نگاه را تاریخی بررسی کنیم، باید به ضعف قدرت ملی ایران طی قرون اخیر اشاره کنیم؛ از حذف نادرشاه افشار گرفته تا دوران زندیه و قاجار که در آن قدرت ایران بهشدت کاهش پیدا کرد. اینجا نقطه افول قدرت ایران است که در دوره قاجار مداخله قدرتهای خارجی اوج میگیرد و حتی طبقه سیاسی کشور دچار دوگانگی شده و گروههایی وابسته به روسیه یا بریتانیا موسوم به انگلوفیل و روسفیل شکل گرفتند. این روند تا دوران پهلوی ادامه داشت و نفوذ خارجیها در امور کشور به اوج خود رسید. اساساً انقلاب اسلامی به عنوان خواسته عمومی بخش گسترده نخبگان به دنبال پایان دادن به این دخالتها بود.
بعد از حمله آمریکا نیروهای سیاسی با نگرانی مذاکره را دنبال کردند
*مداخله و مذاکره به یک معنی هستند؟
فرار از مذاکره به دلیل تجربه تلخ تاریخی است که ایران نسبت به قدرتهای خارجی داشته است. اگر بخواهیم پاسخی کوتاه بدهیم، میتوان گفت درحالیکه ایران در حال مذاکره با ایالات متحده آمریکا بود، پنج دور مذاکره انجام شد و زمانبندی دور ششم نیز تعیین و توافق شده بود، اسرائیل با هماهنگی آمریکا به ایران حمله کرد و سپس خود آمریکا علاوه بر اینکه غیرمستقیم مشارکت داشت، بهطور مستقیم نیز وارد عملیات شد. بهطور طبیعی، حمله آمریکا این حس را ایجاد میکند که نیروهای سیاسی برداشت مثبتی ندارند. یک نوع نگرانی در همه نیروهای سیاسی و ساختارهای کشور وجود دارد و این نگرانی را از زبان وزیر امور خارجه، جناب آقای رئیسجمهور و تقریباً همه مقامات کشور در سطوح مختلف میشنویم بنابراین مختص به یک جریان سیاسی نیست.
کسی نمیتواند دلبخواهی در مسائل کلان سیاست خارجی کشور تصمیمگیری کند
اینکه ما موضوعی که واقعی و حقیقت است را تبدیل به ستیزه بر سر این کنیم که «مذاکره آری یا نه»، درست نیست. مذاکره یک ابزار تابع مصالح ملی است، تصمیمگیری در این امور در قالب شورای عالی امنیت ملی انجام میشود و مصوبات شورای عالی امنیت ملی با تأیید رهبر انقلاب اسلامی اجرا شود. بنابراین عملاً از نظر ساختاری به این صورت نیست که کسی خودبهخود و دلبخواهی در مسائل بزرگ و کلان سیاست خارجی کشور تصمیمگیری یا اقدام کند.
وقتی چنین ساختاری داریم، تبدیل موضوعات سیاسی به مسائل مناقشه روزمره و چنگ و دندان نشان دادن و تبدیل مسائل عادی به مسائل غیرعادی در عرصه سیاسی فقط برای کشور هزینه ایجاد میکند.
* اکنون صدای مخالفت با مذاکره بیشتر از سوی جریانهای موسوم به تندرو شنیده میشود. منظور شما این است که این طیف باتوجه به تجربه تلخ تاریخی نه به مذاکره میگوید؟
سابقه تاریخی قطعاً مؤثر است اما این سابقه جدید نیز بیتأثیر نیست.
* پس در مخالفت با مذاکره دیدگاههای جناحی دخالت ندارد؟
من تلاش میکنم نیروهای سیاسی را با عناوین تحریککننده نامگذاری نکنم. چون طرف مقابل به بخش مهم دیگری از نیروهای سیاسی ما مثلاً میگوید «لیبرال».
بدیهیترین موضوعات سیاسی را به دعواهای روزمره تبدیل میکنیم
* البته در حال حاضر اصولگراهای معتدل هم ساز مخالفت با مذاکره را نمیزنند؟
من در پاسخها از ادبیات خودم استفاده میکنم. شما هرگونه که مایل هستید پرسش خود را مطرح کنید. عرض من این است مسائل ملی را نباید به موضوع دعواهای روزمره سیاسی تبدیل کرد. با کمال تأسف باید بگویم حکمرانی ما بسیار پرهزینه است، یکی از دلایل آن این است که بدیهیترین موضوعات سیاسی را به دعواهای روزمره تبدیل و به یکدیگر چنگ و دندان نشان میدهیم و بیاعتمادی عمومی ایجاد میکنیم.
واقعیت این است که ایران درحالیکه مذاکرات در جریان بود با یک عملیات ضدایرانی گسترده مواجه شده است. آیا بعد از این مذاکره انجام نخواهد شد؟ حتماً انجام خواهد شد زیرا مذاکره یک ابزار رایج در سیاست بینالملل است. اما آیا مذاکره همیشه در همه اوقات، با همه طرفها و با هر دستور کاری انجام میشود؟ خیر. زمانبندی، محتوا، دستورکار و طرفهای مذاکره همگی تابع مصالح و منافع ملی ایران هستند.
ما به جای اینکه دعوا را بر سر «مذاکره یا عدم مذاکره» بگذاریم، باید بحث را ارتقا دهیم. مباحثه ملی بر سر این باشد که چگونه مذاکره کنیم، با چه دستور کاری، با چه طرفهایی، در چه زمانبندی و در چه قالبهایی یعنی سطح مباحث ملی را باید ارتقا دهیم. رسانهها نیز باید دستورکار مباحث ملی را تغییر دهند یعنی رسانه را از مناقشات روزمره و چنگ و دندان کشیدن خارج کرده و در مجرایی قرار دهند که تأمینکننده منافع ایران باشد.
* اما همانطور که آقای مصطفی پورمحمدی در مناظرات اشاره کردند، تصمیمگیران هنگام تصمیمگیری و سیاستگذاری براساس منافع حزبی و جناحی اقدام میکنند نه منافع ملی، نظر شما چیست؟
این از آفتهای حکمرانی است.
*به استناد صحبتهای شما در مورد ارتقای جهانبینی این پرسش مطرح میشود آیا ما با فردی مانند دونالد ترامپ میتوانیم به توافق برسیم؟
پاسخ به این پرسش دشوار است زیرا در اختیار ما نیست. مذاکره یک امر دوطرفه است؛ یک طرف با ویژگیهای خاص روانشناسی، ساختاری و سیاستهای خاص ایالات متحده آمریکا که تعریفهای خودش را دارد، خواهد بود و طرف دیگر جمهوری اسلامی ایران با چارچوبهای سیاستی و منافع ملی موارد را دنبال میکند.
در پنج دور مذاکرات گذشته در فضای رسانهای و رسمی این بحث مطرح بود اگر مذاکرات بتواند تاحدی اهداف طرفین را محقق کند، یعنی زمینه یک توافق بُرد-بُرد فراهم شود در این صورت مذاکره میتواند به نتیجه برسد اما اگر یک طرف فقط دستورکار و نتیجه موردنظر خودش را تحمیل کند، عملاً دیگر مذاکره نیست.
امکان توافق با ترامپ وجود دارد
اگر طرف مقابل بپذیرد مذاکرهای مبتنی بر مفهوم «بُرد-بُرد» انجام شود به این معنا که ایران مصالح ملی و کلان خود را بهطور نسبی تأمین کند، راه برای توافق باز خواهد شد. در غیر این صورت دیگر این توافق نیست و نام دیگری خواهد داشت بنابراین بستگی به نوع نگاه طرف مقابل دارد. اگر طرف مقابل آمادگی چنین توافقی را داشته باشد، امکان تحقق آن حتماً وجود دارد. ایران خواستهای غیرقاعدهای مطرح نکرده و صرفاً در پی تحقق حقوق حداقلی خود است، نه حداکثری. اگر طرف مقابل هم بپذیرد که بخشی از منافع خود را در این مذاکرات تأمین کند و نه همه را و مذاکره یکطرفه نباشد، امکان توافق فراهم میشود.
برداشت من این است که طرف ایرانی خواستههای غیرقاعده و بلندی مطرح نمیکند بلکه صرفاً میخواهد کفِ خواستههای خود را محقق کند. حال اگر طرف مقابل بپذیرد که درجهای از این منافع را برای طرف دیگر مذاکرات تأمین کند، عملاً راه برای گفتوگو و تفاهم باز میشود. اگر بنا باشد شروط یکجانبه تحمیل شود از طریق مذاکره چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
*ایران در حال حاضر حُسن نیت خود را نشان میدهد کمااینکه ماسیمو آپارو، معاون گروسی، به ایران آمد. سوال این است که این رفتوآمدها با قانون مجلس مبنی بر تعلیق همکاری ایران و آژانس در تعارض است یا خیر؟
من هیچ تعارضی نمیبینم. از همان لحظهای که این مصوبه در مجلس تصویب شد، سخنگویان مجلس اعلام کردند که به معنای قطع همکاری با آژانس نیست بلکه به معنای مقید کردن یا چارچوبدادن به همکاریهاست. ضمن اینکه این مصوبه صراحت دارد که در هماهنگی و ذیل مدیریت شورای عالی امنیت ملی اعمال میشود.
مصوبه مجلس راه همکاری ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را نبسته است
بنابراین در این موضوع خاص همکاری با آژانس و موضوعات مرتبط با مذاکره یا عدم مذاکره و مباحث پیرامون موضوع هستهای ایران، همه تصمیمگیریها در سطح کلان در شورای عالی امنیت ملی انجام و با تأیید رهبر انقلاب اجرا میشود. در نتیجه مصوبه مجلس راه را نبسته و مسیر همچنان باز است اما نوع همکاری، درجه همکاری و حوزههای همکاری، همگی تابع مصالح ملی ایران و میزان پایبندی آژانس به وظیفه حرفهای و فنی خود است.
اگر آژانس یا مدیرکل به سمت بازیگری سیاسی و خروج از نقش حرفهای حرکت کنند، طبیعی است که مجال همکاری ایران محدودتر خواهد شد. راه بسته نیست اما همچنان منوط به نوع عملکرد طرف مقابل است. در این مسیر تنها نیستیم. همکاری ما با آژانس دو طرف دارد یک طرف جمهوری اسلامی ایران است و طرف دیگر نوع مدیریت و تدبیر امور در آژانس است که میتواند راه را برای همکاریهای گسترده باز کند یا ببندد.
* ما در شرایط پس از جنگ قرار داریم و علاوه بر بحث مذاکره، موضوعات دیگری نیز مطرح است که در مرزهای ما اتفاق میافتد؛ از جمله توافق زنگزور که این روزها بازتاب گستردهای در رسانهها داشته است. گفته میشود آنچه توافق شده با آنچه در رسانهها بازتاب پیدا کرده تفاوتهایی دارد. به نظر شما بهترین استراتژی که جمهوری اسلامی ایران میتواند در برابر این توافق داشته باشد، چیست؟
زنگزور و همه موضوعات و پروندههای فرعی دیگر سیاستخارجی بهطور مستقیم با نوع نگاه و رویکرد کلان ما در سیاست خارجی و سیاست بینالملل مرتبط است. نیاز داریم نوع نگاه خود را به بازی سیاست بینالملل تدقیق کنیم و بررسی عمیقی انجام دهیم؛ امکانات و محدودیتهای خود را بشناسیم و سیاستهای بازیگران دیگر را نیز در کنار آن بگذاریم.
سخن گفتن در سیاست خارجی آسان است
عرصه سیاستخارجی، عرصه بسیار دشواری است، سخن گفتن در سیاستخارجی آسان است. بسیاری از منتقدان بهویژه در دعواهای داخلی ایران سیاستخارجی را به شکل افراطی سادهسازی میکنند. این درحالی است که سیاست خارجی بهدلیل مواجهه با بازیگران دیگر و ساختارهای قدرت بینالمللی امری نیست که بهطور کامل در اختیار ما باشد. صحنه سیاست بینالملل، پیچیده و چندلایه است.
زنگزور یکی از پروندههایی است که بازیگران منطقهای در حوزه همسایگان و بازیگران بینالمللی دارد. ما در خلأ زندگی نمیکنیم و تنها نیستیم. توافقی که حاصل شد، برای ما یک درس مهم دارد به این ترتیبکه پروندههای سیاستخارجی و روندهای بینالمللی ثابت نمیمانند، چه ما در آنها مشارکت داشته باشیم و چه نداشته باشیم. وقتی روندی شکل گرفت بازیگران دیگر آن را پیش خواهند برد.
برای مدیریت بهینه پرونده زنگزور و بسیاری از پروندههای سیاست خارجی، نیازمند رویکردی متوازن و عمیق هستیم، رویکردی که بر شناخت دقیق سیاست بینالملل، امکانات و تواناییها، محدودیتها و مشکلات خودمان استوار باشد. طبیعی است همه ملتها از جمله ملت ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی رؤیاهای بلندی دارند و آرزوهای بزرگی را دنبال میکنند. هیچ ملتی بدون رؤیا و هدف بلند نمیتواند در عرصه سیاست بینالملل فعالیت کند.
در مرحله اجرای سیاستخارجی باید بتوانیم پل ارتباطی میان آسمان رؤیاها و زمین واقعیت بزنیم. این کارویژه اصلی سیاست خارجی است. نوع نگاههای ما معمولاً از این مسئله غافل مانده است. اغلب در فضای رؤیایی تحولات بینالمللی را تحلیل میکنیم اما به محض ورود به عرصه عمل، باید بتوانیم میان آرزوها و واقعیتها پیوند برقرار کنیم.
زنگزور مشکل اساسی سیاستخارجی ایران را نشان داد
ایران و هر کشوری اگر بتواند میان اهداف بلندمدت و واقعیتهای موجود نقطه پیوندی ایجاد کند همان نقطه، نقطه موفقیت خواهد بود. ما در بسیاری از پروندهها گمان میکنیم اگر در رؤیا بمانیم، دیگران تماشاگر خواهند بود و رؤیای ما محقق میشود؛ درحالیکه تحقق رؤیاها منوط به این است که بخشی از آنها را با واقعیتها گره بزنیم.
ما تاحدی در این زمینه دچار عقبماندگی هستیم. به بیان دیگر با مشکل ادراکی اساسی در سیاستخارجی روبهرو هستیم که در این پرونده و بسیاری از پروندههای دیگر خود را نشان میدهد. از یک سو ستیزهای داریم که میگوید رؤیا نباید داشت و باید صرفاً به واقعیتها پرداخت؛ درحالی که اگر فقط واقعیت را بپذیریم، کارویژه ما صرفاً تسلیم در برابر واقعیت خواهد بود.
از سوی دیگر گروهی وجود دارد که در رؤیا باقی میماند و هیچ توجهی به واقعیتها ندارد و صرفاً شعار میدهد. پیروزی ایران چه در پرونده زنگزور و چه در دیگر پروندهها در این است که میان رؤیاها و اهداف بلند خود با زمین واقعیت، نقطه وصلی پیدا کند. یک نقطه میانه باید پیدا شود.
اگر ما در پروندههای مختلف کم میآوریم یا گاهی عقب میمانیم به نظر من ریشه اصلی آن این است که مسئله ادراکی را حل نکردهایم. دو سویه ستیزه در عرصه سیاست خارجی ما یکی ماندن صرف در رؤیا و دیگری تسلیم کامل در برابر واقعیت دیپلماسی است. نتیجه این وضعیت آن است که در تحقق منافع ملی دچار عقبگرد و مشکل میشویم.
اگر در زنگزور صرفاً تماشاگر باشیم دیگران باهم به تفاهم میرسند
دنیای بینالملل و عرصه سیاست ایستا نیست و منتظر ما نمیماند. بازیگران دیگر منافع خود را دارند، پیوندهایی ایجاد میکنند و اهدافشان را پیش میبرند. درحالیکه در پروندههایی مانند زنگزور چند ضلع دیگر در منطقه و جهان نیز صاحب منافع و اهداف مشخص هستند و اقدامات خود را پیش میبرند. اگر ما صرفاً تماشاگر باشیم، چه با تسلیم شدن در برابر واقعیت و چه با غرق شدن در رؤیاها امور واقعی به سمتی پیش میرود که ما را جا میگذارد، بیآنکه منافع در نظر گرفته شود. در این شرایط دیگران با هم به تفاهم میرسند.
* فقط درباره زنگزور نیست. عربستان و پاکستان رسماً شرکای نظامی آمریکا هستند. ترکیه عضو ناتو است. از سوی دیگر آمریکا در عراق پایگاههایی دارد. به نوعی میتوان گفت تلاش میشود ایران منزوی شود. آیا شما هم به همین نکته اشاره دارید؟
آمریکا، اسرائیل و البته برخی بازیگران دیگر در سطوح ضعیفتر و در سطح بینالمللی بیش و پیش از همه آمریکا سالهاست به دنبال این هستند که ایران را در گوشه انزوا قرار دهند تا امکان مانور، حرکت، تحقق اهداف و پیگیری منافع ملی برای آن محدود شود. آنها در طول دهههای گذشته انواع تکنیکها و تاکتیکها را به کار بستهاند. یکی از روشهایی که اسرائیلیها بهشدت دنبال کردهاند، ایجاد درگیری مستقیم میان ایران و آمریکا است. چنین درگیریای بهطور طبیعی باعث اصطکاک تواناییها و فرسایش قدرت میشود. هرچند این فرسایش متقابل است. هدف اسرائیل این بود که از مسیر انزوای ایران و امنیتیسازی آن تا رسیدن به درگیری مستقیم با آمریکا این روند را پیش ببرد.
سؤال این است ما چه باید کنیم؟ باید در برابر واقعیتهای سخت سیاست بینالملل تسلیم شویم و دستها را بالا ببریم؟ قطعاً اینگونه نیست. ایران بر بستر انقلاب اسلامی، خواستهها و مطالبات تاریخی ملت و نخبگان خود باید منافع و اهداف ملیاش را محقق و پیگیری کند.
برای تحقق این اهداف باید بیحرکت بمانیم یا کارهایی انجام دهیم که به خودانزوایی منجر شود؟ در بدیهیات سیاست بینالملل باید با یکدیگر مجادله کنیم که مذاکره آری یا مذاکره نه؟
اگر مذاکره منافع ملی را تأمین کند، انجام میشود و اگر نکند موقتاً متوقف میشود تا زمانیکه دریچهای برای منافع ملی گشوده شود. ما همچنان در بدیهیات با یکدیگر ستیزه میکنیم و این فرصتها را از ما میگیرد.
در منطقه کارهای بزرگی انجام دادهایم. در طول دو یا سه دهه گذشته مجموعه عملیات، قدرت و اقدامات خارجی ما برای نخستین بار بعد از جنگ چالدران، یعنی پس از ۵۰۰ سال، مانند ققنوس به پرواز درآمد و در منطقه غربی تا مدیترانه و در جنوب تا بابالمندب زمینهها و بسترهایی از نفوذ برای ایران فراهم شد. آیا توانستیم این قدرت و بسترهای فراهمشده را حفظ کنیم؟ متأسفانه خیر، ما دچار فرسایش شدیم.
برای تثبیت نفوذ دائمی و مستمر علاوه بر ضلع قدرت نظامی باید قدرت سیاسی و دیپلماسی در بالاترین حد ممکن باشد. همچنین قدرت فرهنگی و رسانهای باید در اوج باشد و قدرت بازرگانی و اقتصاد خارجی نیز در مسیر حمایت قرار گیرد. عملاً به یک مثلث و در مرحله نهایی به یک مربع از ابزارهای قدرت برای تثبیت نفوذ و نقشآفرینی ایران نیاز است. ما بخشی از راه را رفتیم اما چون عِده و تمهیدات لازم برای تثبیت آن را فراهم نکردیم، خود را در چاه ویل انداختیم.
شکاف بخشهای بزرگی از جامعه ایران با حکومت تشدید شده است
حکمرانی ایران را با دو نوع فرسایش مواجه کردهایم؛ فرسایش درونی و بیرونی. فرسایش درونی ناشی از کارهایی است که میان بخشهای بزرگی از جامعه ایران با حکومت تشدید و تعمیق داده شد. این وضعیت عملاً قدرت ملی ما را محدود و قدرت مانورمان را با مشکل مواجه کرد. همواره در همه گفتوگوها تکرار میکنم از نان شب واجبتر برای همه کسانیکه دلشان برای ایران میسوزد، از نخبگان رسمی تا نخبگان غیررسمی و تودههای مردم این است که شکافها ترمیم و کوچکتر شود.
جنگ میهنی دوازدهروزه بالاترین فرصت را برای همدلی و همراهی ایجاد کرد. وظیفه ما در جایگاه حاکمیت و حکمرانی است که این فرصت را دریابیم چراکه همچون ابری گذرا خواهد گذشت. باید بیشترین درجه پیوند با ملت و بخشهای مختلف جامعه ایران ایجاد کرد.
*به نظر شما با انجام برخی تغییرات مانند حضور آقای لاریجانی در شورای عالی امنیت ملی، حاکمیت در حال استفاده از فرصتها برای ایجاد همبستگی است؟
برخی اقدامات میتواند کمککننده این مسیر ترمیمی باشد اما صرفاً تغییرات و انتصابات کافی نیست؛ اشخاص مهم هستند ولی ارادهها، خواستهها، پیگیریها، جدیتها و تصمیمات ساختاری اهمیت دارند. منظور ترکیبی از واقعیتهای ساختاری و نقشآفرینی کارگزاران است. در علوم سیاسی همیشه نقش نهادها و کارگزاران مطرح است؛ این دو واقعیت با هم ترکیب میشوند. افراد مؤثرند اما اثرگذاریشان در بستر نهادها تکمیل میشود. به نظر من ضرورت دارد تا این اقدامات در بستر سیاست خارجی هم دنبال شود.
ما بیش از اندازه خود را دچار درگیری و فرسایش کردهایم. در حالت فرسایش دائمی و درگیری نمیتوان عملیات بزرگ سیاستخارجی را تثبیت و از دو بُعد «تثبیت» و «تداوم» برخوردار بود. در این حوزه کاستیها و کوتاهیهایی داشتهایم که مانع شد تا قدرت ایجادشده را تثبیت و آن را بهعنوان یک عنصر مداوم در قدرت ملی ایران حفظ کنیم. یک ضربالمثل میگوید: «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.» هم در عرصه سیاست داخلی و هم در عرصه سیاست خارجی باید به سرعت مشکلات ادراکی خود را رفع کنیم و به عملیاتی مبتنی بر تقسیم کار ملی، بدون فرسایش نیروهای داخلی دست بزنیم. عرصه سیاست، عرصهای بسیار سخت و پیچیده، پر از رقابت، اصطکاک و منافع متناقض است. هنرمندی سیاستمداران در این است که کشتیهای منافع ملی را در این دریای پرطوفان با کمترین هزینه به ساحل مقصود برسانند.
*در پایان سؤال رسانهای از شما دارم. شما بهعنوان یک دیپلمات، معاون پیشین وزارت امور خارجه و سخنگوی وزارت امور خارجه، در رسانه حاضر شدید. این فضا چقدر متفاوت از دیپلماسی است؟
سالها و دهههاست که بین دیپلماسی و رسانه پیوند وجود دارد. خبرگزاری جمهوری اسلامی که امروز در ۹۱سالگیاش فرصت خدمت در آن را پیدا کردم، در قالب آژانس پارس، ۹۰ یا ۹۱ سال پیش و در دل وزارت امور خارجه ایران در سال ۱۳۱۳ تأسیس شد. این دو دنیا آنقدرها با هم متفاوت نیستند. البته هرچه تقسیم کارها جدیتر شده، ویژگیهای حرفهای خاص خود را پیدا کردهاند.
در عرصه اقدام خارجی، سه ضلع نظامی-امنیتی، سیاسی-دیپلماتیک، و فرهنگی-رسانهای در کنار هم ابزار قدرت را تکمیل و فراهم میکنند. بنابراین تفاوت هست اما تناقضی وجود ندارد و همسویی و همراهی جدی میان آنها برقرار است. اینگونه نیست که یک سو آب باشد و سوی دیگر خشکی.
ضمن اینکه من همیشه با رسانهها و مطبوعات زندگی کردهام. از زمانی که شبکههای بینالمللی راه افتاد، روزنامهخوان و روزنامهخوار حرفهای بودهام، همچنین مجلهخوان و مجلهخوار حرفهای بودم. از وقتی خودم را شناختهام، ارتباطی وسیع با رسانهها و روزنامهنگاران داشتهام. بنابراین فرصت فعالیت و مدیریت در خبرگزاری جمهوری اسلامی برای من کاملاً در امتداد این مسیر است. ما در این خبرگزاری، برنامه تحولی و همهجانبه را دنبال میکنیم و امیدوارم با همراهی همکاران و همچنین دوستانمان در فضای رسانهای بزرگتر کشور از جمله آوش بتوانیم همپای یکدیگر حرکتی جدید در فضای رسانهای کشور ایجاد کنیم.
رسانههای ما بسیار سنتی باقی ماندهاند و همچنان در مفاهیم پایه گرفتاریم. علاوه بر این دچار همان چالشهای ادراکی پیشین هستیم. این درحالی است که ایران و جهان دستخوش تحولات اساسی شدهاند؛ تحول نسلی، تحول ارتباطی و تحولات گسترده رسانهای اتفاق افتاده است. همچنان در گذشته ماندهایم. بسیار مهم است که باتوجه به تحولات بزرگ در عرصه رسانه و در ایران و جهان، رسانههای خود را ارتقاء دهیم.
اگر به عقب برگردم باز هم مدیرعامل ایرنا میشوم
* اگر به سال گذشته برگردید دوباره مسئولیتی در رسانه به شما پیشنهاد شود، آن را قبول میکنید؟
هیچگاه خودم به سمت چنین مسئولیتهایی نرفتهام. وقتی پیشنهادی مطرح شده، ملاک من این بوده که چند روزی بررسی کنم و ببینم آیا میتوانم مفید باشم یا نه. بر اساس مجموعه اهداف مشخصشده که بناست محقق شود، ارزیابی کردم که اگر توان خدمت داشته باشم، بپذیرم و پذیرفتهام. کمتر از یک هفته پس از بررسی این مأموریت با توکل به خدا آن را قبول کردم.
این مأموریت بسیار سخت است؛ زیرا ما همزمان با تحولات جهان و ایران پیش نرفتهایم. فاصله عمیقی بین رسانههای ما، ملت ایران، نخبگان ایرانی یعنی مخاطبان ما ایجاد شده است. ابزارها و نگاههای ما سنتی است حتی آموزش نیروهایمان براساس نگاههای سنتی انجام میشود. اجرای یک برنامه تحولی در چنین بستری و با این امکانات بسیار دشوار است. با این حال خوشحالم و خداوند را شکر میکنم که فرصت به من داده شد تا شاید بتوانم در این لحظه تحول رسانهای در ایران به همه رسانههایی که در مسیر تحول رسانههای رسمی تلاش میکنند، کمک کنم.
* پس دوباره مدیریت خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران را میپذیرید؟
پاسخ من مثبت است زیرا فکر میکنم برنامه تحولی ما کمابیش در حال پیشرفت است. البته این کار یک «خم رنگرزی» نیست؛ کار رسانه کاری عمیق و زمانبر است. سالهای طولانی از کار جدی و زنده رسانهای بهویژه در رسانههای رسمی عقب ماندیم. فاصله با مخاطبان ایجاد شده و بازسازی ارتباط زمان میبرد. بهعنوان بندگان خدا ما برای اجرای این تحول در حال تدبیر هستیم و امیدواریم در تقدیر الهی همراهی لازم وجود داشته باشد تا عملیات تحولی را پیش ببریم و تکمیل کنیم و وارد یک فضای جدید رسانهای شویم.
طبیعی است مجموعهای از رسانههای خصوصی نیز در بستر عمومی برای این تحول تلاش میکنند. فکر میکنم رسانههای رسمی و غیررسمی که به ایران باور دارند و میخواهند به ایران و جمهوری اسلامی ایران خدمت کنند، در یک نقطه به هم خواهند رسید، نقطهای که همان تحول مثبت در فضای رسانهای ایران است.