یهودیان در مواجهه با صهیونیسم
این مواضع که برخی ریشه در باورهای مذهبی داشتند، نمایانگر جریان روشنفکری یهودی مخالف صهیونیسم بودند. این گروه باور داشتند که نجات یهودیان در اصلاحات اجتماعی و سیاسی در جوامع اروپایی که در آن زندگی میکنند نهفته است، نه در پروژهای ملی و جداگانه در فلسطین که ممکن است به انزوای بیشتر و مخاطرات جدیتر بینجامد.

جنبش صهیونیستی از آغاز شکلگیری خود، جنجال گستردهای در میان چهرهها، خانوادهها و روشنفکران یهودی در اروپا و آمریکا به راه انداخت، کسانی که آن را تهدیدی علیه خود یهودیان میدانستند. آنها معتقد بودند پایههای این جنبش بر جدایی از سرزمینهای محل زندگیشان استوار است و اصل ادغام را که برای دههها ضمانتی برای بقای آنان در جوامعشان بود، تضعیف میکند.
صداهای یهودی متعددی ظاهر شدند که نگرانی خود را از پروژه صهیونیستی اعلام کردند و بر این باور بودند که ایدئولوژی صهیونیسم، وجود یهودیان را به خطر میاندازد؛ ایجاد یک سرزمین ملی در فلسطین، وفاداری یهودیان ساکن جوامع مختلف را زیر سوال میبرد و احساسات ضد یهودی را تشدید میکند.
این مواضع که برخی ریشه در باورهای مذهبی داشتند، نمایانگر جریان روشنفکری یهودی مخالف صهیونیسم بودند. این گروه باور داشتند که نجات یهودیان در اصلاحات اجتماعی و سیاسی در جوامع اروپایی که در آن زندگی میکنند نهفته است، نه در پروژهای ملی و جداگانه در فلسطین که ممکن است به انزوای بیشتر و مخاطرات جدیتر بینجامد.
خانواده مونتاگو
خانواده بریتانیایی مونتاگو، نمونه بارزی از یهودیان سفاردی بودند که رویکردی ادغامگرا نسبت به پروژه صهیونیستی داشتند. این خانواده که از قرن نوزدهم حضور اقتصادی و سیاسی مهمی در بریتانیا داشتند، بر جدایی دین از ملیت تأکید و ایده تشکیل یک گروه سیاسی مستقل یهودی از سرزمین مادری را رد کردند و موضعی انتقادی نسبت به جنبش صهیونیستی اتخاذ کردند.
ساموئل مونتاگو (۱۸۳۲–۱۹۱۱)، مؤسس بانک ساموئل مونتاگو و شرکا، نقش مهمی در تبدیل لندن به مرکز مالی جهانی داشت و مشاور وزارت خزانهداری بریتانیا بود.
با وجود علاقهاش به مسائل یهودیان و سفرهای متعدد به فلسطین، روسیه و آمریکا، او صهیونیسم را پروژهای متضاد با اصل ادغام یهودیان در جوامع ملی خود میدانست. دکتر عبدالوهاب المسیری در دایرهالمعارف خود «یهودیان، یهودیت و صهیونیسم» اشاره میکند که این موضع در خانواده نیز پایدار بود؛ زیرا دو پسرش، لوئیس ساموئل مونتاگو (۱۸۶۹–۱۹۲۷) و ادوین ساموئل مونتاگو (۱۸۷۹–۱۹۲۴)، همین رویکرد را دنبال کردند.
اقلیت بیگانه
ادوین مونتاگو، که مناصب مهمی در دولت بریتانیا از جمله وزیر امور هند داشت، مخالفت خود با اعلامیه بالفور را پیش از صدور آن در سال ۱۹۱۷ علناً بیان کرد. او هشدار داد که ایجاد یک خانه ملی برای یهودیان، حقوق شهروندی یهودیان بریتانیا را سلب کرده و تصویری از یهودیان به عنوان اقلیت بیگانهای محدود به «گتوی ملی» ایجاد میکند که از سایر جوامع جدا شدهاند.
ادوین مونتاگو فراتر از مخالفت سیاسی رفت و پروژه صهیونیستی را بر اساس دیدگاهی مذهبی نادرست میدانست که یهودیان را به درگیری ملی بیپایه میکشاند. او با طعنه نوشت: «بالفور و وارث روچیلد را نمیتوان ناجیانی که پیشگوییهای مذهبی را محقق میکنند، دانست.»
او پیشنهاد داد به جای سلب تابعیت از یهودیان غیرصهیونیست، حق رأی صهیونیستها در بریتانیا لغو شود. او سازمان صهیونیستی را نهادی میدانست که علیه منافع بریتانیا عمل کرده و وحدت ملی کشور را تهدید میکند.
مواضع خانواده مونتاگو شکاف اولیهای را در میان جوامع یهودی درباره صهیونیسم نشان میدهد؛ بین جریانی ادغامگرا که پروژه صهیونیستی را انحراف از سنتهای مذهبی و انزوای ملی میدانست، و جریانی ملیگرای جداییطلب که هویت دوگانه مذهبی و سیاسی را پذیرفت و به دنبال تشکیل نهادی یهودی به بهای تغییر جمعیتی و تاریخی فلسطین بود.
موریتز گودمن
موریتز گودمن (۱۸۳۵–۱۹۱۸)، یکی از برجستهترین متفکران یهودی آلمانی قرن نوزدهم، نقش مهمی در بحثهای فکری درباره هویت و جایگاه یهودیان در جوامع غربی ایفا کرد. او از سال ۱۸۹۴ به عنوان خاخام ارشد وین خدمت کرد و بر تعامل فرهنگی جوامع یهودی با محیطهای غیر یهودی تأکید داشت.
همانطور که والتر لاکوئر در کتاب «تاریخ صهیونیسم» اشاره میکند، گودمن مدافع ادغام یهودیان در جوامع بود و بهطور قاطع با پروژه صهیونیستی تئودور هرتزل مخالفت کرد.
او در سال ۱۸۹۷ جزوهای به نام «یهودیت ملی» منتشر کرد که در آن به مبانی صهیونیسم حمله و ایده «قوم یهود» را مفهومی غیرتاریخی و غیرواقعی دانست.
گودمن پرسید: چه کسی یهودی است که به هویت خود وفادارتر است؟ کسی که به آئین دینی خود پایبند است و در جامعه ادغام میشود یا کسی که دین را کنار گذاشته اما صرفاً به تعلق قومی پایبند است؟
او معتقد بود صهیونیسم ذهنیت گتو را معکوس میکند و یهودیان را دوباره منزوی میسازد؛ این دیدگاه موجب خشم هرتزل و مکس نوردو شد که یهودیت را هویتی فرهنگی یا ملی میدانستند نه دینی.
گودمن نماینده جریان عقلانی در اندیشه یهودیان اروپایی بود که آینده یهودیان را در تعمیق وابستگی به ملتهای محل زندگی خود میدید، نه در پروژه ملی جداییطلبانه.
هرمان کوهن
هرمان کوهن (۱۸۴۲–۱۹۱۸)، یکی از متفکران برجسته نئوکانتی و فلسفه آلمان، از مدافعان ادغام یهودیت در جوامع مدرن بود. او در ابتدا در مسیر خاخامی تحصیل کرد، اما پس از ترک این مسیر به فلسفه پرداخت و از بنیانگذاران مکتب ماربورگ شد.
کوهن در پاسخ به انتقادات ضدیهودی، به ویژه از سوی هاینریش ترایچکه که یهودیت را «دینی نژادی خصمانه» میدانست، در کتاب «یهودیت: یک اعتراف» بر شهروندی کامل یهودیان آلمانی تأکید کرد و نشان داد که دین و وفاداری مدنی در دولت مدرن قابل جمعاند.
او ادعاهای نادرست علیه یهودیان را در کتابچه «عشق برادرانه در تلمود» رد کرد و مفهوم «قوم برگزیده» را به اصلاح اخلاقی جهانی مرتبط دانست. کوهن یهودیت را دینی عقلانی و اخلاقی میدانست که انزوای ملی را رد و بر وحدت بشریت تأکید داشت.
از نظر او، پروژه صهیونیستی نوعی ملیگرایی جداییطلبانه است که یهودیان را از جوامع اروپایی تهدید میکند. او معتقد بود که رستگاری یهودیان تنها در چارچوب دولتهای مدرن و پایبندی به ارزشهای اخلاقی جهانی ممکن است.
هانس کوهن
هانس کوهن، متفکر یهودی دیگری بود که دیدگاهی انتقادی نسبت به ناسیونالیسم داشت و آن را با رویکرد صهیونیستی که هویت یهودی را محدود به پروژه ملی میکرد، متفاوت میدید.
کوهن در پراگ متولد شد، در سال ۱۹۲۵ به فلسطین مهاجرت کرد، اما پس از کمتر از یک دهه به آمریکا رفت و در آنجا به تدریس تاریخ پرداخت.
او ناسیونالیسم را پدیدهای چندبعدی میدانست و در آثارش از جمله «ایده ناسیونالیسم» (۱۹۴۴) و «عصر ناسیونالیسم» (۱۹۶۲) به بررسی آن پرداخت. کوهن با مطالعه چهرههای برجسته یهودی مانند هاینه و مارکس، تأکید کرد که رشد فرهنگی یهودیان زمانی امکانپذیر شد که با تمدنهای دیگر تعامل کردند، نه با انزوا.
او انتقاد کرد که بازگشت صرف به «ریشهها» فضیلت نیست و تعامل فرهنگی و تمدنی، زمینهساز تمایز و خلاقیت است.
کوهن به تنش تاریخی بین دو جریان مذهبی اشاره کرد: جریان جهانی که به پیام اخلاقی همهگیر باور داشت و جریان ملیگرا که به دنبال ایجاد نهاد سیاسی جداگانه بود. او به داستان بنیاسرائیل و درخواستشان برای پادشاه اشاره کرد که پیامبران بعدی مفاهیم «قوم برگزیده» و «سرزمین موعود» را تأویل کرده و بر مسئولیت اخلاقی تأکید کردند.
کوهن همچنین دیدگاه صهیونیسم را درباره یهودستیزی نقد کرد. برخلاف صهیونیسم که یهودستیزی را امری ذاتی و دائمی میدانست، او آن را پدیدهای اجتماعی و قابل تغییر ارزیابی کرد که با پیشرفت عقلانی و اجتماعی جوامع، امکان کاهش و ریشهکنی دارد.
او معتقد بود که درخواست صهیونیسم برای استقلال جمعی با سنتهای لیبرال حقوق فردی و زندگی یهودیان به عنوان شهروندان کامل در کشورهای خود تعارض دارد و این رویکرد باعث تردید در وفاداری آنان میشود.
با وجود اهمیت این دیدگاه، بسیاری از دایرهالمعارفهای یهودی به موضع کوهن درباره صهیونیسم توجه نکردند و بیشتر به فعالیتهای او در زمینه ناسیونالیسم پرداختند. این جنبه در زندگینامه خودنوشت او «زندگی در یک انقلاب جهانی» (۱۹۶۴) برجسته شده است.
کوهن بر این باور بود که یاری الهی محدود به جامعه اسرائیل نیست و خداوند، بر اساس مفهوم نبوی کتاب مقدس، به همه مردم از جمله مصر و آشور کمک میکند.
منبع: الجزیره