فصل مشارکت مردم
محمدجواد حقشناس از ضرورت تغییرات در شیوه حکمرانی میگوید در بطن سیستم هستند جریاناتی که به اهمیت مشارکت مردم واقف نیستند
روزنامه اعتماد گفتگوئی را با محمدجواد حق شناس منتشر کرده است:
«تناقضات درون سیستمی» ترجیعبندی است که محمدجواد حقشناس، تحلیلگر سیاسی و فرهنگی از آن استفاده میکند تا تصویری از ایران پس از جنگ 12 روزه ارایه کند. جنگی که به اعتقاد این تحلیلگر بدل به یکی از قلههای مهم تاریخی ایران شد و شرایط متفاوتی ایجاد کرد. به اعتقاد این تحلیلگر هر چند حاکمیت پس از این رخداد به درک تازهتری از ضرورت مشارکتهای مردمی دست پیدا کرد و متوجه شد باید رضایتمندی مردم را افزایش دهد، اما در بطن سیستم هنوز هستند افراد و جریاناتی که به اهمیت مشارکت مردم واقف نشده و بر همان طبل تندروها و افراطگریها میکوبند. او از این تفاوتها ذیل عنوان «تناقضات درون سیستمی» یاد میکند و معتقد است برای ایجاد یک رابطه شفاف و پایدار میان مردم و نظام حکمرانی این تناقضات باید رفع شود. حقشناس در ادامه این گفتوگو تلاش میکند با نگاهی رئالیستی آنچه در عرصه عمومی و نظام حکمرانی میگذرد را پیش روی مخاطب قرار دهد. مخاطبان «اعتماد» میتوانند متن کامل ویدیو و نسخه مکتوب این گفتوگو را از طریق سایت «اعتمادآنلاین» و سایر اپلیکیشنهای ارتباطی مجموعه رسانهای «اعتماد» دنبال کنند.
به نظر میرسد ایران پس از جنگ ۱۲ روزه به اتمسفر متفاوتی پرتاب شده است. بسیاری از گزارههای سیاسی و اجتماعی، شکل و شمایل متفاوتی پیدا کردند و واقعیت به شکل عریانتری، پیش روی حاکمان ایران نمایان شده. اینکه سیستم نیازمند مردم و رضایت مردم است. شما چه تحلیلی از این تحولات دارید؟
قبل از اینکه تیغه تیز اخراج از دانشگاه سراغ من بیاید حدود یک دهه پیش در دانشگاه در حوزه سیاست و روابط بینالملل تدریس میکردم، یکی از درسهایی که تدریس میکردم تاریخ سیاسی ایران معاصر بود که به برهههای مختلف تقسیم میشد. در حوزه علوم سیاسی، تاریخ معاصر به چهار بخش تقسیم میشد: اول) از قاجار تا شهریور ۲۰، دوم) از شهریور سال ۲۰ تا سال ۳۲، سوم) از سال ۳۲ تا انقلاب 57 و نهایتا هم از بعد از انقلاب سال57. در این کلاس من از عنوانی بهره میگرفتم تحت عنوان قلههای تاریخی. سوال اولم این بود که چرا این قلهها در برهههای مختلف از جمله 1300 تا 1320، سال 32، بهمن 57 و... ثبت شدند؟ مبنای این تقسیمبندی چیست؟
ویژگیهای این قلههای تاریخی چیست و چه نسبتی با ایران امروز دارند؟
تاریخ انقلاب اسلامی هم اگر ادامه همان رشته کوه تحولات ایران باشد در ادامه خودش در این بخش هم با برخی قلههای تاریخی روبهرو میشود. دوم خرداد هم میشود یک قله تاریخی! اگر از این منظر به مساله نگاه کنیم پدیده جنگ ۱۲ روزه هم به هر حال یکی از این قلههای مهم تاریخی است. بر این گمانم به خاطر اهمیتی که این جنگ داشت باید از آن تحت عنوان قله تاریخی یاد کرد که زمان را و وقایع را و همینطور فضای تحلیل را به قبل از خودش و بعد از خودش تقسیم میکند. اساسا پارادایم حاکم بر کشور قبل از جنگ داستان خودش را دارد و بعد از جنگ نیز داستان خودش را. مهمترین اتفاقی که در جنگ 12 روزه رخ میدهد، توازنی است که بین حاکمیت و مردم ایجاد میشود. اینجا یک توازن جدید شکل میگیرد و نقش مردم به شدت پررنگ میشود. در واقع پس از این رخداد ایران وارد یک فضای گفتمانی جدید شد.
هدف اصلی دشمنان در جنگ 12 روزه، سقوط جمهوری اسلامی بود. اما در عمل شاهد بودیم به مهمترین هدف نرسیدند. اگر این پدیده را مبتنی بر مجموعهای از اهداف در نظر بگیریم، اسراییل و امریکا در برخی اهداف به اهداف مورد نظرشان رسیدند. مثلا حملهای که به تاسیسات اتمی ایران شد در نطنز و فردو به هر حال باعث شد خسارات جدی به این تاسیسات وارد شود یا هدف قرار دادن فرماندهان ارشد نظامی اتفاقی غیرقابل باور بود. نمیتوان از این موفقیت دشمن به سادگی گذشت! اما همه این حملات مقدمه یک هدف بزرگ (سقوط جمهوری اسلامی) بودند که رخ نداد.
اما این جنگ روی دیگری هم داشت و آن شکل و شمایل جدید جنگ (استفاده از فناوری و...) بود. مهمترین نگرانی شما در پس این جنگ چه بود؟
شخصا این نگرانی را داشتم که به خاطر نبودن یک برآورد دقیق از دشمن و همینطور از قدرت خود ضربهپذیر شویم که این اتفاق هم رخ داد. البته ما دسترسی به اطلاعاتی خاص نداریم، اما از اطلاعات آشکار شده میتوان اینطور گفت اینکه بیش از 85 الی 90 درصد از فرماندهان جنگ شهید شدند کشور یک ضایعه بزرگی را متحمل شد. اما به هر حال این فرماندهان عموما بر این باور بودند که اسراییل به ایران حمله نخواهد کرد. با همین تحلیل به نظر میرسید که ما به راهبرد نه جنگ نه مذاکره در قبل از جنگ رسیده بودیم. دیدگاهی که به نظر میرسید ناشی از همین اطلاعات و تحلیلهایی بود که این فرماندهان داشتند. در حالی که در جهان امروز، جنگ تنها در حوزه نظامی نیست. (مانند ماجرای پیجرها و...) در واقع ذهنیت نظامیان ما مبتنی بر جنگهای جدید شکل نگرفته بود. اما شگفتی اصلی که به نظر من برای خود دشمنان ما و حتی حملهکنندگان ما هم خیلی شاید غیرقابل باور بود (و هست) این بود که محاسبهای که برای همراهی مردم ایران با این حمله کرده بودند با شکست روبهرو شد. این اتفاق مهمی بود که به نظر من پارادایم مهم و دستاورد بعد از جنگ ماست.
در واقع تصوری شکل گرفته بود که با نخستین شرارههای حمله مردم به خیاباهان میریزند و علیه نظام سیاسی اقدام میکنند .
نباید دشمن را دستکم بگیریم، ضمن اینکه نباید بزرگنمایی هم کنیم. اما واقعیت این است که امریکاییها اعلام کردند که از سالها قبل حمله به ایران را، حمله به فردو را و حمله به سایر سایتهای ایران را شبیهسازی و این را تمرین کرده بودند. نتانیاهو از روزی که سر کار آمده بود همیشه این نگاه را داشت که باید سر اژدها را کوبید و به دنبال برخورد نهایی با ایران بود. از سوی دیگر ایران هم میگفت اسراییل باید نابود شود! اما فرق ما با اسراییل این بود که اسراییل شعار مرگ بر اسراییل یا نابودی اسراییل در ایران را باور کرد و جدی گرفت. در حالی که ما خودمان آنقدر که اسراییل موضوع را جدی گرفت، این شعارها را جدی نگرفتیم. اسراییل توانست بعد از آمدن ترامپ در اولین گام کاخ سفید را متقاعد کند که با این حمله همراه شود. فکر میکنم بابت این حمله و اهدافشان انواع مطالعات انجام داده بودند، روی نیروهای داخلی خودشان، نیروهای نفوذیشان، بسیاری از مباحثی که در ایران بود، توان نظامیشان، توان مالیشان، حتی توان رسانههایی که در بیرون داشتند، اما شاید با روانشناسی و مردمشناسی و تاریخ و فرهنگ مردم ایران، آن اندازه که باید آشنا باشند، نبودند، یعنی حساب میکردند که 85درصد مردم ایران ناراضیاند. بله این درست بود! اما نمیدانستند که این نارضایتی از دولت یا از جمهوری اسلامی یا از حکومت معنیاش همراهی با اسراییل برای سقوط کشور نیست.
در این بخش به نظرم میرسد که نتوانستند تشخیص دهند. مهمترین و تنها نقطه ضعف تحلیلی اسراییل در این بخش بود . به همین دلیل میبینید اسراییل حتی به زندان حمله میکند یا به مراکز پلیس (تصور میکردند اینها نقاطی بودند که در گذشته در شورشهای شهری مشارکت داشتند) و فکر میکرد اگر اینجا را بزند دیگر مردم خیالشان راحت میشود که برخورد قهری با آنها وجود نخواهد داشت. در واقع میخواستند مسیر را هموار کنند!
مردم به خوبی توانستند تفکیک قائل بشوند و بدانند که اینبار ایران در معرض خطر است و این مساله اجازه نداد که یک اشتباه راهبردی را مرتکب شوند. مردم گفتند به هر قیمتی این وضعیت حتی سختتر شدن وضعیت معیشتی (آب، برق، تورم و...) بعد از جنگ را تحمل میکنیم، اما برنمیتابیم که دشمن از بیرون به ما حمله کند و کشور دچار وضعیت غیرقابل پیشبینی شود.
هوش جمعی مردم، خرد جمعی مردم که ریشه در تاریخ کشور دارد به خوبی مسیر را نشان داد. بعد از جنگ ما به یک توازن جدید رسیدیم حتی بین حکومت و مردم! قبل از جنگ حکومتی را میدیدیم که بیهیچ ارتباطی با مردم کار خودش را میکرد، انتخابات برگزار میکرد و حتی اگر در انتخابات تهران، ۱۵ درصد رای مردم هم نباشد یا مشارکت در کل انتخابات به 40درصد برسد یا رای باطله در انتخابات ریاستجمهوری (که آقای رییسی پیروز شد) دومین رای انتخابات باشد، (حاکمیت) باز هم توجهی نشان نمیداد. این روند بیانگر آن بود که حکومت اساسا در حکمرانی سهم مردم را بسیار ناچیز میبیند و سهم اصلی قدرت را برای خودش قائل است. بعد از جنگ مردم حداقل برای بخشی از حکومت بیدارباش زدند که آقا ما هم هستیم . در برخی بخشها شاید موجب بیداری حاکمیت هم شد. اگر این بیداری تداوم داشته باشد و دوباره به تنظیمات کارخانه بازنگردد.
در دوران پساجنگ هر قدر از جنگ ۱۲ روزه گذشت به نظر رسید سیستم در حال بازگشت به تنظیمات قبلی است. محدودیتها برای رسانهها بیشتر شد. برخی تحلیلگران، استادان دانشگاهی و جامعهشناسان بازداشت شدند و طیفهای رادیکال در تریبونهای رسمی مردم را تهدید میکنند. آیا حاکمیت امروز که خرش از پل گذشته، در حال بازگشت به وضعیت قبلی است؟
بخشی از حکمرانی به این نقطه رسید که نمیتوان به مردم بیتوجه بود. اما بخشی از حکمرانی هم به هر حال همچنان بر نگاه سابقند و به باورهای قبلی یا شعارهایی که بیان میکردند همچنان اعتقاد دارند . من فکر میکنم که ما به هر حال دچار یک تناقض در درون سیستم هستیم هم به لحاظ فکری و هم به لحاظ عملکردی . یک جنگ درونی در درون این ساختار وجود دارد و نتوانسته به یک جهت مناسب ختم شود . بخشی از سیستم، تکلیفش را با خودش روشن نکرده و این بخش و این معضل همچنان لاینحل باقی مانده.
یکی از مباحث مهم دیگر در جنگ ۱۲ روزه، ضرورت تلفیق نهادهای امنیتی و ادغام آنها در هم بود یا در حوزه مباحث اجرایی اشاره میشد دولت باید برای تصمیمگیریها اختیارات بیشتری داشته باشد تا بتواند در بزنگاه ورود کند. آیا سیستم آماده ورود به این اصلاحات هست یا نه؟
مردم پزشکیان را راستگو میدانند . به لحاظ فردی و زندگی و لایف استایل او را آدمی سالم ارزیابی میکنند. انتظار هم این بود که این شخصیت با چنین گذشته و با توجه به مجموعهای که به کمک ایشان آمد (احزاب اصلاحطلب و جریان اعتدال و بسیاری از نخبگان فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کشور) در انتخاب نیروهایی که وارد دولت میشود، پایداری بیشتری نشان بدهد. متاسفانه بهرغم اینکه ایشان شعار وفاق را دادند، اما جریان مقابل به نظر میرسد از این شعار سوءاستفاده و سعی کرد حداقل با قدرتی که این جریان در مجلس دارد، برخی نگاهها و نیروها را به ایشان تحمیل کند. عملا در جنگ از همین نواحی آسیبهایی متوجه کشور شد. بخشی که باید کارش را درست انجام میداد ...در بحث نفوذ هنوز مردم برایشان سوال است که چه اتفاقی افتاد که کشور اینقدر آسیبپذیر شد؟ اما هنوز پاسخ مناسب خود را نگرفتهاند! افرادی که در این حوزه مسوولیت گرفتند باید پاسخ دهند. در این بخشها ما با یک کمکاری جدی از طرف بخشهایی از دولت روبهرو بودیم که برای خود دولت مشکل درست کرد. قطعا اگر نیروهای توانمندتر پا به کارتر با سابقهتر که متاسفانه در پشت دیوار استعلامات ماندند در کار بودند، نتیجه متفاوت میشد.
دولت درباره بخشی از مشکلاتی هم که از گذشته انباشته شده بود، سکوت کرد. در حوزه نظام سیاسی هم میبینیم که متاسفانه آقای پزشکیان از جهات عدیدهای برآمده از همین نظام سیاسی است و با تایید آنها آمده باز هم دچار مشکلاتی میشود. انتظار این است حالا که چنین فردی راهی پاستور شده، حداقل صدا و سیما مراقبت شود که ساز ناکوک نزند یا بهارستان گرفتاری ایجاد نکند و سرنا را از سر گشادش ننوازد. این تناقضات در درون ساختار همچنان وجود دارند. گرچه در حوزههایی اتفاقات مثبتی هم رخ داده، تغییر رویکردهایی محسوس است. مثلا مهمترین مورد همراهی که با پزشکیان در مساله حجاب شد به شدت ارزنده و قابل تقدیر است. اما به نظر من این حمایتها آنگونه که باید و شاید کافی نبود تا دولت بتواند بر تمام مشکلاتی که پیش رویش است، فائق آید. حداقل دولت در حوزه خارجی و بحث مذاکره یا در حوزه اقتصادی با تمام مشکلاتی که تحریمها ایجاد کرده باید حمایت شود.
تهدیدات امریکا و اسراییل علیه ایران همچنان ادامه دارد. فکر میکنید جنگ و تهدیدات پیرامونیاش تمام شده یا همچنان ادامه دارد؟
ما در این فاصله برای اینکه کشور را از یک جنگ دوم که ممکن است مهیبتر باشد، برهانیم باید در بسیاری از حوزهها تجدیدنظر کنیم. باید به مردم برگردیم، فضا و فرصت بیشتری را برای جامعه فراهم کنیم، باید از مداخله در زندگی خصوصی مردم دست برداریم. باید سراغ اصلاح و به نظر من تغییرات در بخشی از بدنه اجرایی و حتی تکمیل کابینه برویم. لازم است در بخشهایی افراد جدیدتری را به خدمت بگیریم و تغییراتی را در حوزههایی که مردم را ناراضی میکند، عصبانی میکند، اعمال کنیم. زمان هم به سرعت میگذرد. اگر مراقبت نکنیم ظرفیت بزرگ مردم که پشت سر نظام و کشور قرار گرفت را از دست میدهیم.