سنگ بزرگ ترامپ در مسیر دیپلماسی
رئیس جمهوری آمریکا از هر تریبونی به دروغ ادعا میکند ایران به شدت دنبال توافق با اوست اما آیا در تهران کسی به فکر مذاکره با کاخ سفید ترامپ است؟ پاسخ منفی است چون از نقطه نظر مقامات کشورمان و همچنین واقعیات میدان، واشنگتن در شرایط مذاکراه قرار ندارد.
روزنامه ایران در گزارشی نوشت:
رئیس جمهوری آمریکا از هر تریبونی به دروغ ادعا میکند ایران به شدت دنبال توافق با اوست اما آیا در تهران کسی به فکر مذاکره با کاخ سفید ترامپ است؟ پاسخ منفی است چون از نقطه نظر مقامات کشورمان و همچنین واقعیات میدان، واشنگتن در شرایط مذاکراه قرار ندارد. موضوعی که در گمانهزنیهای بینالمللی و موجهای رسانهای که در پی سفر سران کشورها به آمریکا یا مقامات منطقهای به تهران مبنی بر رد و بدل کردن پیغام میان واشنگتن-تهران ایجاد میشود، چیزی بیشتر از یک هیاهو نیست؛ درست است که کانالهای غیررسمی برای تبادل پیام با دیپلماسی «بک چنل» گشوده است اما در واشنگتن دیسی همچنان در بر همان پاشنه میچرخد: دونالد ترامپ و تیمش خواهان امضای تسلیمنامه ایران هستند نه یک توافق گفتوگو شده و برپایه عرف داده و ستانده در میز مذاکره. این همان چیزی است که در ایران متفقالقول از آن تحت عنوان دیکتهنویسی آمریکا یاد کرده و شرایط را حتی برای گفتوگو مناسب نمیبینند. رئیس جمهوری آمریکا به خاطر عجلهاش در کسب دستاوردهای زودهنگام، در طرحریزی یک دیپلماسی منسجم ناتوان است. او میخواهد تمام مشکلات را یکجا و با هم حل کند و سیاست خارجی را نه یک پروسه و میدان شطرنج بلکه امر سادهسازی شده و معادلهای تک مجهولی میبیند؛ در نتیجه با یک ذهنیت سادهساز به سراغ حل مسأله میرود. ترامپ به زعم خود خواهان حل همه آنچه که مشکلات ایران مینامد در یک مرحله است؛ چه زمانی که سال ۲۰۱۸ به امید یک توافق جامعتر، برجام را کنار گذاشت، چه در خرداد با حمله به تأسیسات هستهای ایران، برنامه اتمی ایران را در جعبه ابهام هستهای قرار داد. در حقیقت غیر از خودش هیچ کس حتی نتانیاهو باور نکرده است که برنامه ایران در عملیات موسوم به چکش نیمه شب نابود شد. حالا همه چیز پیچیدهتر شده است همان طور که با خروج از برجام تاریخ به سمت دیگری تغییر جهت داد. در ۳ ماه طوفانی، طرف غربی هرچه در توان داشت از حمله نظامی تا چکاندن ماشه در شورای امنیت سازمان ملل، برای انهدام ایران به کار گرفتند. بنابراین ۲ طرف یکدیگر را در چنین موقعیتی میبینند؛ آمریکا و اروپاییها در ادراک خود یک ایران تضعیف شده را ترسیم کرده که بدون مذاکره میشود به تسلیم کشاندش و در ایران هم این منطق جاری است که وقتی طرف مقابل برای انهدام آمده، حداقل در مقطع کنونی فضایی برای تنفس دیپلماسی وجود ندارد. تکاپوی ترامپ و اروپاییها برای گفتوگوی جدید با ایران از عدم اطمینان آنها از نتایج حملات ژوئن است، همه چیزی که اسرائیل و آمریکا از حمله به تأسیسات هستهای ایران کسب کردند پارامترهایی مشمول زمان هستند که با گذشت زمان از بین خواهند رفت. دالیا داساکی پژوهشگر ارشد در دانشگاه UCLA، مدیر «ابتکار معماریهای امنیت منطقهای» و نویسنده کتاب «خصومت ماندگار: شکلگیری سیاست آمریکا در قبال ایران» طی یادداشتی در اکونومیست وضعیت جاری را تحلیل کرده است.
سال 2025 با وعده گفتوگو آغاز شد. با این حال، پس از پنج دور مذاکره بین ایالاتمتحده و ایران با میانجیگری عمان، رئیسجمهوری دونالد ترامپ به نیروهای مسلح کشورش دستور داد تا در ماه ژوئن به حمله اسرائیل به ایران بپیوندند. بمبافکنهای2-B آمریکایی به مستحکمترین تأسیسات هستهای جمهوری اسلامی حمله کردند و ترامپ آنها را نابودشده اعلام کرد. اکنون او ادعا میکند که به قطار صلح بازگشته است و در ماه اکتبر به کنست اسرائیل گفت که «دست دوستی و همکاری به روی ایران باز است». در ماه نوامبر، در حالی که در کاخ سفید کنار محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی نشسته بود، اصرار داشت که ایرانیها «به شدت خواهان توافق هستند» و علاوه بر این، ترامپ تأکید کرد «کاملاً پذیرای آن است و ما با آنها صحبت میکنیم.»
آیا توافقی در راه است؟ احتمالات خلاف این گزاره است. تفکر جادویی برای دستیابی به پیشرفتهای واقعی کافی نیست، به خصوص وقتی که طرفین این رویارویی، سابقه آمریکا و ایران را دارند.
در واقع، علاقه فعلی ترامپ به توافق، پس از سابقه طولانی تلاشهای مشابه، که هر کدام نتوانستهاند الگوی خصومت میان دو کشور را بشکنند، حاصل شده است. از زمان انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹، لحظات متعددی وجود داشته است که شرایط ژئوپلیتیکی به نفع گشایش بوده و رؤسایجمهوری آمریکا - از رونالد ریگان گرفته تا جو بایدن - وسوسه شدهاند که چنین گشایشی را دنبال کنند. چنین گشایشهایی در نهایت به بنبست و گاهی اوقات به درگیری نظامی مستقیم، از جنگ نفتکشها در دهه ۱۹۸۰ گرفته تا حملات ژوئن گذشته، منجر شده است. حتی توافق هستهای برجام در سال ۲۰۱۵، تحت ریاست جمهوری باراک اوباما، که او نیز «دست یاری به سوی ایران» دراز کرد، آنطور که برخی امیدوار بودند، تحولآفرین نبود.
علیرغم دیدگاه متعارف گیجکننده در میان تحلیلگران سیاست خارجی مبنی بر اینکه ترامپ توانایی انجام همه کارهایی را دارد که دیگران نمیتوانند، دلایلی وجود دارد که شک کنیم این بار متفاوت خواهد بود. اعتماد همیشه بین آمریکا و ایران کم بوده است، اما با توجه به سابقه ترامپ شامل خروج او از توافق هستهای؛ سیاستهای «فشار حداکثری» او؛ حمله و ترور سردار قاسم سلیمانی یک فرمانده ارشد نظامی ایران، در دوره اول ریاست جمهوریاش و حمایت تمامعیار او از حمله اسرائیل و مشارکت در آن، غیرقابل پیشبینی بودن او فقط دیپلماسی را دشوارتر میکند.
البته یک استدلال مخالف نیز وجود دارد: این ادعا که ایران چارهای جز بازگشت به میز مذاکره با دستی ضعیفتر نخواهد داشت. این ادعا که رهبران این کشور میخواهند از حمله مجدد جلوگیری کنند و بقا دغدغه اصلی آنهاست؛ وضعیتی که ممکن است ایران را به سمت امتیازدهی هستهای در تلاش برای کاهش تحریمها سوق دهد. همچنین رهبران ایران نمیخواهند روند رو به بهبود روابط با کشورهای عربی خلیج فارس را به خطر بیندازند. عربستان سعودی از بازگشت به دیپلماسی حمایت میکند و به دنبال تسهیل آن است. اما ممکن است ایران مشتاق توافق نباشد. پس از حمله ژوئن، ایران همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را کاهش داد. این کشور در حال بازسازی و تقویت برنامه موشکی خود است و همچنان بر حق غنیسازی اورانیوم خود اصرار دارد. حملات ژوئن ممکن است استدلالها برای گزینه هستهای را در بحثهای داخلی ایران تقویت کرده باشد. رهبران ایران مرتباً هشدار میدهند که در صورت هدف قرار گرفتن مجدد ایران، حمله ویرانگرتری به اسرائیل انجام خواهند داد و این نشان میدهد که آنها برای جلوگیری از جنگ دیگری، به همان اندازه که روی گفتوگو حساب میکنند، روی بازدارندگی نظامی نیز حساب میکنند. با توجه به اینکه حمله ژوئن درست زمانی رخ داد که طرفین درگیر گفتوگو بودند، جای تعجب نیست که مزایای دیپلماسی در حکمرانی ایران مورد بحث و بازنگری قرار گیرد.
در هر صورت، تعهد ترامپ به دیپلماسی ضعیف است. او پیامهای ضد و نقیضی میفرستد، از توافق صحبت میکند اما از تحریمهای شدیدتر، از جمله حمایت از اعمال مجدد تحریمهای سازمان ملل توسط اروپا علیه ایران حمایت میکند. او از تمایل به اجتناب از جنگ صحبت میکند اما حمله نظامی بیسابقهای را آغاز کرده است. مواضع دولت او در مورد شرایط هستهای از زمان جنگ ژوئن تنها سختتر شده است و از تمایل اولیه برای پذیرش سطح پایین غنیسازی اورانیوم به موضع حداکثری «غنیسازی صفر» تغییر یافته که خط قرمزی برای ایران و مانعی در مذاکرات قبلی است. ترامپ ممکن است مشتاق یک «پیروزی» دیگر در صلح باشد، اما اگر توافقی عملی به نظر نرسد، میتواند بهراحتی به زور و اجبار روی آورد.
تلاشها برای بیثبات کردن دولت ایران تا امروز شکست خورده، اما بعید است که چنین جاهطلبیهایی از بین رفته باشند در واقع، «جنگ سایه» اسرائیل و ایران، از جمله اقدامات متقابل خرابکارانه و حملات سایبری، ادامه داشته است. ایران با وجود آسیبپذیریهایش، مقاوم بوده است.
خلاصه اینکه، به نظر نمیرسد وضعیت به نفع یک توافق بزرگتر و بهتر برای تنظیم مجدد روابط آمریکا و ایران باشد. در بهترین حالت، توافقهای جزئی - محدودیتهای محدود هستهای در ازای کاهش محدود تحریمها - ممکن است از درگیری نظامی بیشتر جلوگیری کند. با این حال آیا تغییرات دگرگونکنندهای که بتواند ایران و آمریکا را از مسیر تقابل خارج کند در راه خواهد بود؟ این همان تفکر جادویی است.