جنگ از نگاه یقه بسته های مسئول امروز
به راستی چرا از نظر آقازادهها و یقه بستههای مسئول امروز جنگ هشت ساله نکوهیده است؟ به یک دلیل ساده؛ جنگ همه را مثل هم میکند.

سید مصطفی کاظمی در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت:
هیچ جنگی در هیچ دورهای و در هیچ زمان و مکانی مورد اقبال نیست و همه آن را نکوهش میکنند و از وقوع آن پرهیز دارند. چرا؟ چون جنگ، کشتار و نابودی را با خود به همراه دارد، اما چرا هشت سال جنگ و دفاع ایران را مقدس مینامند؟ واقعیت این است که وقتی جنگ صدامیان علیه ایران آغاز شد، کشور تازه از وضعیت انقلاب رها شده بود و حاکمیت به دنبال تثبیت موقعیت سیاسی و سروسامان دادن به شرایط پس از دگرگونی مهم بود. طبعاً نظام سیاسی ساقط شده و بقایایی از آن مانده بود که نیاز بود پاکسازی شود و تغییر یابد.
از کادر اداری و نظامی و سیاسی بگیرید تا نوع برنامهریزیها و طراحی سازوکار اجرای روشهای کارآمد برای تحقق شعارهای انقلاب. در چنین وضعی که دوران تثبیت نامیده میشود و کشور همچنان در شور انقلاب است و در این میان آن جناحها و گروههای سیاسی که خود را در تغییر نظام سیاسی دخیل میدانند سهم میخواهند، طبیعی است که کشور در حالت بیتعادلی است و مانند ساختمان تازه بنیادی که زلزلهای سنگین آن را ویران خواهد کرد؛ به ویژه اگر جنگی سهمگین درگیرد، کاری که صدام در ۳۱ شهریور ۵۹ علیه ایران انجام داد.
این تجاوز آشکار به خاک یک کشور پیش چشم جهانیان که دو جنگ خونبار و عظیم در سالهای ۱۹۱۸ و ۱۹۴۵ را تجربه کردند چندان عجیب نیست؛ شگفتآور آن است که نهاد سازمان ملل و شورای امنیت پس از آن دو جنگ جهانی که میلیونها انسان را به خاک و خون کشید از آن رو تأسیس شد تا جلو تجاوز و جنگ را بگیرد. پس از چه روی با آن تجربه و این دستاورد، جنگی بزرگ از سوی یک کشور علیه کشور دیگری درگرفت که ۸ سال به طول انجامید؟ پاسخ به این پرسش بعدها در اتفاقات رخ داده در صحنه بینالملل و در جایجای این جهان داده شد، آنجا که قدرتها به واسطه نفوذ در نهادهای بینالمللی هرجا که مطامع آنها ایجاب کرد قوانین و مقررات را به سود خویش زیر پا گذاشتند یا تغییر دادند که جنگهای خلیجفارس و مسائل بالکان و آفریقا و ماجرای تهاجم به فلسطین و ایران از آن نمونههاست.
با این نگاه گذرا موضوع جنگ تحمیلی یا دفاع مقدس را از زاویهای دیگر نگاه میکنیم؛ اینکه جنگ شروع شد مسئولان کجا بودند چه کردند و مردم چگونه با این پدیده کنار آمدند؟ اگر به این دو مقوله مهم بپردازیم و آن را بهتر واکاوی کنیم به نتیجهای که دلخواه هست یعنی پاسخ پرسش بالا که چرا دفاع ما مقدس بوده است، میرسیم. واقعیت این است که وقتی جنگ شروع شد نه از عنوان سردار خبری بود و نه از تیمسار. از رئیس و وزیر و دکتر و مهندس و کارشناس و... هم خبری نبود. جنگ که شد فرمانده «حاجی» خطاب میشد و رزمنده «برادر».
درجه و عنوان اهمیتی نداشت، مهم ایمان و اعتقاد و دفع متجاوز بود. از حقوق و دستمزد و اتاق کار لوکس و ماشینهای ضد گلوله فرماندهان خبری نبود. اتاق فرماندهی شامل چندتا بلوک سیمانی و سقف ایرانیت و محصور در کیسههای سنگ و خاک برای محافظت از تیرها و ترکشهای دشمن بود و سنگر رزمندگان هم ایضاً. نه کولری بود و نه تخت و تشکی برای فرماندهان و وقتی غذا توزیع میشد در ظرف معروف جنگی و لیوان پلاستیکی قرمز رنگ با همان فلاسک آبی که بارها و بارها حضوری در جبهه یا در عکس و فیلمها دیدهایم، بود. غذا همان به اصطلاح رزمندگان، ساچمه پلویی بود که با هم میخوردند یا کمپوت و کنسروی بود که به دستشان میرسید. لباسهای همه خاکی و یک رنگ و بیاتو و بیدرجه بود. هرچه بود رنگ و صفایی داشت که از آن یکرنگی میبارید.
نمازشان اگر چه به جماعت بود، اما قیامتی بود شب زنده داریهای تنهاییشان. چنان در اوج عبودیت بودند که گوییا دهها سال جز به معصیت نزیستهاند! مگر چند سالشان بود که بسان زاهدان نام آور به سجده مینشستند و از گریهشان خاک گل آلود میشدو بر پیشانیشان مینشست؟ و چه جانها و روانها در این عبادتهای خالصانه و دور از نمایش و ریا صیقل داده میشد.
چگونه می توان در وصف این زاهدان سخن گفت و از آن فرمانده ارشد دوره دیده آمریکا حرف نزد که در سرمای زمستان از مأموریت بر میگردد وقتی میبیند در خوابگاه رزمندهها بسته است از ترس بیدارنشدن شان بیرون خوابگاه گوشهای کز میکند و میخوابد و صبحگاهان به گمان این که نیروی دشمن است نگهبانها بازجویی و استنطاقش میکنند و عاقبت که او را میشناسند، اجازه نمیدهد از او عذر بخواهند و نگهبانان را تشویق هم میکند.
از این گونه وقایع بسیار دیده شده و شنیدهایم. بسیار شنیدهایم یا دیده شد که در زمان عملیات فرمانده و رزمنده دوشادوش هم بودهاند و ای بسا فرمانده زودتر از رزمنده به فیض شهادت رسید و بسیار بودهاند کسانی که روی مینها دراز کشیدهاند تا برادران از روی آن رد شوند و به هدف نهایی عملیات دست یابند. هشت سال جنگ همه جانبه صدام با پشتیبانی کشورهای مختلف از او با ایران، با این گونه رشادتها و شهامتها و از خود گذشتگیها طی شد؛ وقتی رنگ و ریا و پست و سمت و پول و مقام و درجه جایگاهی نداشت. اگر در آن سوی میدان ژنرالها و سرهنگها و سرگردها و... نیروهای زبده اما ترسو مراقب جان و جایگاه خود بودند این سوی میدان مسابقه برای جانبازی و شهادت بود و شوق حفظ آب و خاک، چون آن مقام مسئول که در تهران مینشست با آنکه در شیارهای یخ بسته کوههای کردستان و خاک تفتیده خوزستان دست به اسلحه چشم به سوی دشمن داشت مانند هم فکر میکردند و شاید باید گفت یک روح در چند بدن بودند.
حضور در جبهه فضیلت بود و غنیمتی گرانبها و برای همین کمتر مقام مسئولی پایش به جبهه نرسیده بود از عدهای قلیل که همواره نگران جان و مال و مقام خویش بودند در گذریم که متأسفانه امروز شمار آنان از حد فزون است. رزمندگان دلشان از پشت جبهه هم از سوی مسئولان و هم از سوی مردم قرص و محکم بود؛ زیرا نه از اختلاس و غارت بیتالمال خبری بود نه در نبود آنان مدرکسازی و کسب موقعیتهای شغلی و زمینخواری و کوهخواری و دریاخواری بود. هر چه بود همه مانند هم بودند. نه آقازادهای بود نه آقازادگی.
آقازادگی در جبههها بود، اما آنکه بیشتر از بقیه نور بالا میزد و در شب عملیات زودتر از بقیه خود را به خط اول دشمن میرساند و اول از همه جانش به جان آفرین تسلیم میشد و قابهای بینظیر از این تجلی خداوند در سیمای رزمندگان شهید دیدهایم. آری، آن کس آقازاده جبههها بود که بیشتر در نبردها حضور داشت و جسم و جان رنجورش محل گذر گلوله و مأمن ترکشها و تکههای سنگ و آهن بود. جالب این که اینان هر چه بیشتر به چشم میآمدند کمتر خود را نشان میدادند، به عکس آن که امروز آنکه سری به اطراف شهرهای جنگزده نزده چنان از جبهه و دشمن و مبارزه سخن میگوید که گویی فرمانده چند عملیات بوده و دهها ژنرال دشمن را به اسارت گرفته یا نابود کرده است. اوضاع به گونهای پیش رفته است که امروز کمتر کسی یا از آن دوران یاد میکند یا آنانکه سالها خاک جبهه و جنگ را خوردهاند علاقهای به بیان واقعه دارند.
به راستی چرا از نظر آقازادهها و یقه بستههای مسئول امروز جنگ هشت ساله نکوهیده است؟ به یک دلیل ساده؛ جنگ همه را مثل هم میکند. یعنی باید همه مثل هم باشند. این خصلت جنگ و دفاع مقدس ما بوده و هست این پرده از جنگ و دفاع مقدس سهم مردمی است که از آغاز تا پایان این جنگ از جان و مال و همه داراییهای خود گذشتند و امروز شوربختانه نظارهگر غارت بیتالمال توسط برخی آقازادگان و مفسدان هستند که گویی سرمایه مملکت فقط از آن اینان است.
مردم جنگ دیده و رزمنده حق دارند بپرسند چطور در دوران جنگ آن پیرزن و پیرمرد همه دارایی خود را که یک فرزند بود به جبهه میفرستادند و پیکر غرق در خونش را تحویل میگرفتند یا همچنان به انتظار یک تکه استخوان باقی مانده از اویند و فلان مسئول مدعی انقلابی فرزندانش در غرب عالم سیر و سیاحت میکند؟
آن پیرزن و پیرمرد حق دارند بپرسند چطور در جنگ همه داراییشان را تبدیل به قند و شکر و لباس و کنسرو میکردند و به جبهه میفرستادند اما امروز آقایان مسئول دلار و یورو برای فرزندانشان در کانادا و آمریکا و انگلیس و فرانسه و... میفرستند؟ امروز آن رزمنده حق دارد بپرسد چطور در زمان جنگ روی خاک و سنگ و برف و یخ شبهای داغ و زمستانهای استخوان سوز را به صبح سر میکردند و گلایهای از کمبود امکانات نداشتند اما امروزه فرزندان آن مسئول دفتر کارشان با پول این مردم با هزینههای گزاف تزئین میشود و خود رئیس و عضو هیات مدیرههای فلان سازمان و نهاد و شرکت و سهامداران فلان بخش اقتصادیاند؟
چطور در زمان جنگ از طبریها و نعمت زادهها، خاوریها و زنجانیها و جزایریها و... خبری نبود، اما اکنون به وفور از این پروندهها میبینیم و میشنویم و از پرونده چای دبش و دکل نفتی و... نگوییم.
از زمانی که به آن فرمانده زمان جنگ میگفتند حقوق چقدر میخواهید میگفت هیچ برایم حقوق تعیین نکنید، زیاد نگذشته است، اما امروز کسی آماری از نجومی بگیران دارد؟
همچنین چندان دور نبوده است آن رزمنده دلاور فرماندهی که با قطار عمومی از جبههها به خانه برمیگشت و با موتور معروف هوندا به میان مردم میرفت، ولی امروز آنها که از ۸ سال دفاع مقدس هیچ نمیدانند، با خودروهای لوکس از این سوی شهر به آن سوی شهر میروند و از پشت شیشههای دودی به نظاره مردمی مینشینند که هزینههای دارو و درمان و خورد و خوراک و اجاره و... بیچارهشان کرده است.
اما حیف از این مردم وفادار با آن دست از مسئولان بیوجدان و تعهد. باید در تاریخ ثبت کرد که مردمی در سرزمینی با نجابت تمام تاوان اشتباهات کژیهای مسئولان را دادند و فسادها از برخی آنان دیدند و دم فرو بستند و باز پای انقلاب و کشور و میهنشان ایستادند.
نمونهاش جنگ ۱۲ روزه اسرائیل است. این جنگ، امسال در شرایطی رخ داده که همه آنچه برشمردیم را مردم دیدند و شنیدند اما آنجا که پای آبرو و حیثیت و ایران به میان آمد کاری که دشمن را شاد و سرفراز گرداند و باز در برابر خصم ایستادند، با همان شهامت و همان صلابت. اما آیا حکمرانان هم با همان صداقت و شرافت آن سالها، پای مردم ایستادهاند؟