EN
به روز شده در
کد خبر: ۴۱۹۳۸

اهرم‌های ایران از اعتماد‌سازی تا ائتلاف‌سازی

ایران این پتانسیل را دارد تا با طراحی رژیم امنیتی مشترک منطقه‌ای خواسته‌های بومی را بر ابرقدرت‌های فرامنطقه‌ای تحمیل کند

اهرم‌های ایران از اعتماد‌سازی تا ائتلاف‌سازی
اعتماد

روزنامه اعتماد گفتگوئی را با علیرضا مجیدی منتشر کرده است:

نشست اضطراری سران کشورهای عربی و اسلامی در دوحه که در پی حمله مستقیم اسراییل به مقر رهبران حماس برگزار شد، در نهایت و مطابق معمول با صدور بیانیه‌ای به پایان رسید؛ بیانیه‌ای که بر امنیت جمعی، حاکمیت ملی قطر و ضرورت تقویت بازدارندگی تأکید کرده و هرگونه تلاش برای توجیه تجاوز تل‌آویو را رد نمود. در همین حال، امیر قطر با تأکید و توصیف حمله اخیر تحت عنوان «جنایت آشکار و بزدلانه» اسراییل هشدار داد که سیاست‌های این بازیگر به دنبال تبدیل غزه به منطقه غیرقابل سکونت و تحمیل واقعیت‌های جدید بر جهان عرب است. در همین راستا، کشورهای عربی و اسلامی ضمن ابراز همبستگی کامل با قطر، بر ضرورت حمایت از هر اقدام قانونی این کشور برای دفاع از حاکمیت ملی تأکید کردند. این در حالی است که حمله اخیر تل‌آویو نه تنها قطر، بلکه دیگر بازیگران منطقه از جمله ترکیه و مصر را نیز هدف پیام روشنی قرار داد و نشان داد علاوه‌بر متحدان امریکا، بلکه هم‌پیمانان اسراییل نیز از اقدامات تحریک‌آمیز این رژیم مصون نیستند. در همین حال، برخی ناظران معتقدند که بحران اخیر می‌تواند ظرفیت ایجاد فرصت‌های دیپلماتیک برای ایران و دیگر بازیگران منطقه‌ای در مدیریت بحران و کاهش تنش‌ها را فراهم کند، اما هستند گروهی که بر خلاف این تحلیل معتقدند برگزاری چنین نشست‌هایی حتی در سطح اضطراری نیز نمی‌تواند راهبرد مشترکی را برای مقابله با اقدامات تحریک‌آمیز اسراییل پیش روی اعراب قرار دهد، چرا که بسیاری از این کشورها به شکل گسترده‌ای تحت حمایت امنیتی ایالات متحده، بزرگ‌ترین پشتیبان تل‌آویو، قرار دارند. با این حال، آنچه واضح است این است که معادلات منطقه در نتیجه تحولاتی که از دو سال پیش کلید خورده، دچار تغییرات معناداری شده است و ضرورت هماهنگی تاکتیکی میان بازیگران منطقه‌ای بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود. به این بهانه روزنامه «اعتماد» با هدف ارزیابی نتایج احتمالی نشست اضطراری اخیر سران عربی و اسلامی در دوحه با علیرضا مجیدی، تحلیلگر مسائل خاورمیانه گفت‌وگو کرده است. مجیدی در گفت‌وگویش با «اعتماد» تاکید کرد ایران به واسطه تحولات اخیر منطقه می‌تواند با استفاده حداکثری از ظرفیت کشورهای عربی و طراحی یک رژیم امنیتی مشترک منطقه‌ای، تهدید اسراییل را مدیریت کرده و همکاری منطقه‌ای برای کاهش تنش‌ها ایجاد کند.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید: 

علیرضا مجیدی، تحلیلگر مسائل خاورمیانه، در پاسخ به پرسش «اعتماد» درباره چرایی اهمیت حضور آقای پزشکیان در نشست اضطراری اخیر دوحه گفت: هدف اولیه سیاست‌های منطقه‌ای ایران، کاهش احتمال تجاوز مجدد رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان است. در این چارچوب، استفاده حداکثری از ظرفیت کشورهای عربی در دستور کار قرار گرفته است. منظور این است که هر اندازه کشورهای عربی حاضر باشند در این زمینه با ما همراهی کنند، ما باید حداکثر توان خودمان را به کار بگیریم. حتی اگر سطح همراهی عرب‌ها در پایین‌ترین سطح مانند محکومیت صرف حمله به ایران باشد، باز هم ما حداکثر ظرفیت دیپلماتیک خود را به کار بگیریم. این هدف نخست و قطعی تهران است. اما هدف بعدی ایران در تعامل با کشورهای منطقه، «برجسته کردن تهدید مشترک اسراییل» و «ایجاد همکاری‌های منطقه‌ای برای مقابله با آن» است. به همین دلیل، تهران به سمت طراحی یک رژیم امنیتی مشترک منطقه‌ای حرکت می‌کند؛ رژیمی که با اراده کشورهای بومی شکل بگیرد تا در مراحل بعدی بتواند بر ابرقدرت‌های خارجی نیز تحمیل شود. این، هدف غایی و استراتژیک ایران است؛ هرچند دستیابی به آن آسان نیست. مجیدی در ادامه توضیح داد: تحقق این هدف مستلزم توجه به چند مساله کلیدی است؛ نخست اعتمادسازی، دوم درک جدیت تهدید مشترک و سوم تثبیت و تحکیم این انگاره که نظم موجود ناکارآمد است و باید در سطح منطقه فهمی مشترک از ضرورت تغییر شکل بگیرد. به نظر می‌رسد سفر اخیر آقای پزشکیان نیز در همین راستا صورت گرفته است. به گفته مجیدی، پس از تثبیت این سه اصل، گام بعدی تقویت همکاری‌های دوجانبه خواهد بود و در ادامه توسعه این همکاری‌ها به کشورهای سوم و چهارم، تا در نهایت به شکل یک حرکت جمعی منطقه‌ای درآید. هدف اصلی نیز شکل‌دهی به یک همگرایی امنیتی منطقه‌ای است که به‌تدریج قابلیت چندجانبه شدن و اثرگذاری در سطح کل منطقه را پیدا کند. مجیدی در ادامه و در پاسخ به پرسش دیگر« اعتماد» درباره امکان ایجاد هم‌صدایی میان تهران و پادشاهی‌های خلیج‌فارس در پی تحرکات اخیر تل‌آویو در منطقه خاطرنشان کرد: هم‌صدایی احتمالی اعراب با ایران به‌طور مستقیم به سطح درک تهدید و میزان تمایل کشورهای عربی به کنش مشترک بستگی دارد. احساس واقعی خطر از سوی اسراییل، اهمیت تعیین‌کننده دارد؛ چرا که برخی کشورها ممکن است این تهدید را چندان جدی تلقی نکنند و حتی راه‌حل اصلی را در توافق با اسراییل بدانند. به باور مجیدی، در همین راستا و درباره ایده‌ای که پیش‌تر مبنی بر شکل‌گیری ارتش مشترک عربی یا اسلامی و پیوستن احتمالی ایران و ترکیه به آن مطرح شده بود، باید گفت این ابتکار ظرفیت‌ساز محسوب می‌شود. حتی در سطحی حداقلی، چنین ترتیبی می‌تواند امکان حفاظت از کشورهایی مانند لبنان و عراق را فراهم کند. مجیدی همچنین تأکید کرد: در مقطع فعلی باید تمرکز بر این مساله باشد که کشورهای عربی و ترکیه به جمع‌بندی قطعی برسند و وارد مرحله کنش جمعی شوند؛ نخست بر پایه این واقعیت که نظم موجود ناکارآمد است و سپس بر این نکته که نظم جدید مورد نظر دونالد ترامپ، که بارها بر آن تأکید کرده، به زیان همه کشورهای منطقه خواهد بود. در این چارچوب، ایران می‌تواند یک طرح ترکیبی ایجابی و سلبی ارایه دهد؛ به‌گونه‌ای که اقدامات پیشگیرانه و همزمان بازدارنده در دستور کار قرار گیرد. در صورت تحقق این شرایط، ظرف کمتر از شش ماه می‌توان انتظار داشت که یک تحول جدی در سطح منطقه رقم بخورد. این تحلیلگر مسائل منطقه در پاسخ به پرسش دیگر «اعتماد» درباره تبعات احتمالی تهاجم اخیر اسراییل به دوحه بر رویکرد ترکیه و مصر تأکید کرد: برخی از احتمال فروپاشی توافق کمپ‌دیوید سخن می‌گویند، اما من با این تحلیل موافق نیستم؛ به این معنا که مصر از شناسایی اسراییل دست نخواهد کشید. با این حال، ممکن است قاهره سفیر خود را از سرزمین‌های اشغالی فرا بخواند و گفت‌وگوها را به‌طور موقت به حالت تعلیق درآورد. این سناریو محتمل‌تر است، چراکه اسراییل می‌کوشد از طریق تشدید خشونت و جنایت در غزه، رفتار مصر را به نفع خود تنظیم کند و به مصری‌ها نشان دهد که برای دستیابی به توافق درباره غزه، قاهره نیازمند مذاکره با تل‌آویو است و در غیر این صورت خشونت ادامه خواهد یافت. به گفته مجیدی، نگاه کابینه نتانیاهو این است که هرچه خشونت و کشتار در غزه گسترده‌تر باشد، اهداف استراتژیک اسراییل بهتر محقق می‌شود؛ از جمله کاهش جمعیت فلسطینی در سرزمین‌های اشغالی که به سود تل‌آویو تلقی می‌شود. با این حال، من با چنین تحلیلی مخالفم، زیرا هرچه سرکوب و کشتار بیشتر شود، مقاومت و اراده فلسطینی‌ها برای مبارزه در سال‌ها و دهه‌های آینده عمیق‌تر خواهد شد و در میان‌مدت به زیان اسراییل تمام می‌شود. مجیدی در ادامه به «اعتماد» گفت: نگاه فعلی اسراییل و به‌ویژه کابینه نتانیاهو چنین است که با گسترش قتل‌عام، فشار بر کشورهای عربی همسایه غزه افزایش می‌یابد و این کشورها برای جلوگیری از نسل‌کشی ناگزیر به مذاکره با اسراییل خواهند شد. در همین چارچوب، اسراییل به موازات اجلاس دوحه و طرح پیشنهادی مصر برای تشکیل ارتش عربی البته در حد یک ایده دست به جنایاتی تازه در غزه زده که در دو سال گذشته بی‌سابقه بوده است. هدف تل‌آویو این است که طرف‌های عربی، به‌ویژه مصر، برای جلوگیری از تشدید خشونت ناچار به تعامل شوند. مجیدی در ادامه گفت‌وگویش با «اعتماد» تأکید کرد: بنابراین نمی‌توان گفت کمپ‌دیوید به خطر افتاده است؛ سقف ماجرا فعلا فراخواندن سفیر مصر و آغاز مباحثات منطقه‌ای بزرگ، همچون ایده ارتش عربی است که می‌تواند بر نظم منطقه‌ای اثر بگذارد. در عین حال باید توجه داشت که مصر و ترکیه اکنون به‌طور جدی احساس خطر می‌کنند و نگرانی آنها کاملا واقعی است، چراکه احتمال حمله بعدی به این کشورها وجود دارد. مجیدی در پاسخ به پرسشی دیگر درباره تبعات اقدامات اخیر اسراییل بر روند عادی‌سازی روابط اعراب با این رژیم تأکید کرد: به نظر می‌رسد کشورهای عربی حوزه خلیج فارس اکنون در برابر یک دوراهی قرار دارند. مسیر نخست آن است که این کشورها بکوشند نظر مثبت اسراییل را جلب کنند و رفتاری در پیش بگیرند که تل‌آویو هرگز از سوی آنها احساس تهدید نکند. مسیر دوم کاملا معکوس است؛ یعنی کشورهای عربی باید ظرفیت‌هایی ایجاد کنند تا اسراییل نتواند به راحتی به آنها آسیب برساند و دست‌کم پیمان ابراهیم را به عنوان یک امتیاز به این کشورها نفروشد، بلکه برعکس، این اسراییل باشد که به پیمان نیازمند شود و در نهایت مجبور به اعطای امتیاز به اعراب گردد. به گفته این تحلیلگر مسائل خاورمیانه، تمام عادی‌سازی‌های پیش از پیمان ابراهیم که اسراییل تحت عنوان «صلح در برابر امنیت» از آن یاد می‌کرد، همراه با امتیازاتی به طرف عربی بود تا به صلح تن دهد. در سه قرارداد پیشین شامل «کمپ‌دیوید»، «اسلو» و «وادی عربه» با مصر، دولت خودگردان و اردن، اسراییل برای جلب رضایت طرف مقابل بخشی از اراضی اشغالی را بازگرداند. اما در پیمان ابراهیم این روند تغییر کرد؛ اسراییل دیگر امتیاز ویژه‌ای به طرف عربی نمی‌داد و تنها ایالات متحده بود که – صرفا در پرونده مذاکرات عربستان برای الحاق به پیمان ابراهیم - امتیازاتی در این چارچوب عرضه می‌کرد. مجیدی در ادامه به «اعتماد» گفت: عربستان در حال چانه‌زنی بود تا همچون پیمان‌های پیشین از امریکا امتیاز بزرگی دریافت کند. اکنون نیز با هم‌زمانی دولت دوم ترامپ و حضور نتانیاهو در قدرت، هر دو طرف می‌کوشند کشورهای عربی را نیازمند پیمان عادی‌سازی نشان دهند. در چنین شرایطی، اعراب باید ورق را برگردانند و ساده‌ترین اقدام عملی در این زمینه، تعلیق موقت گفت‌وگوها بر سر عادی‌سازی است. با توجه به اینکه نتانیاهو ظرف ۱۳‌ماه آینده انتخابات کنست را در پیش دارد و شش تا هفت‌ماه پایانی عملا فضای سیاسی اسراییل قفل خواهد شد، توقف مذاکرات می‌تواند مانع از آن شود که تل‌آویو در این بازه زمانی از یک پیمان ابراهیم جدید رونمایی کرده و آن را به ابزار محبوبیت داخلی بدل کند. به گفته این پژوهشگر مسائل خاورمیانه تحقق این توقف مستلزم رایزنی‌های فشرده و جدی است، زیرا دستیابی به هر توافق جدیدی نیازمند بررسی جزییات فنی، سیاسی و اقتصادی متعدد است و نمی‌توان آن را در یکی دو هفته نهایی کرد. بنابراین، حداقل اقدامی که کشورهای عربی می‌توانند انجام دهند، متوقف کردن موقت رایزنی‌ها برای پیوستن به پیمان ابراهیم است.  اما کشورهای عربی و خصوصا کشورهای حاشیه خلیج فارس از ظرفیت بیشتری برخوردارند. اگر این کشورها ابزارهای موجود خود را برای فشار بر اسراییل به‌کار گیرند، اثرگذاری بیشتری خواهند داشت. برای نمونه، بخش مهمی از صنایع الکترونیک مورد استفاده در تسلیحات ارتش اسراییل از طریق هند و با عبور از مسیر کشورهای عربی تأمین می‌شود. در صورت بسته شدن این مسیر، هند ناچار خواهد شد از قاره آفریقا عبور کند و اسراییل نیز به استفاده از مسیرهای طولانی‌تر و پرهزینه‌تر برای تأمین تجهیزات سوق داده می‌شود. همچنین کشورهای حاشیه خلیج فارس از جمله عربستان و امارات می‌توانند روند اجرایی پروژه «کریدور آی‌مک» را متوقف کنند؛ به‌ویژه مسیر خشکی منتهی به سرزمین‌های اشغالی که جایگزین باب‌المندب شده، می‌تواند فشار مضاعفی بر تل‌آویو ایجاد کند. مجیدی در ادامه تأکید کرد: حتی تعلیق کوتاه‌مدت یک‌ماهه در مبادلات تجاری و مسیرهای تأمین نیز اثرگذاری خود را خواهد داشت.  مجیدی در پاسخ به پرسشی دیگر از «اعتماد» درباره تغییر احتمالی رویکرد تل‌آویو و واشنگتن به واسطه تحولات اخیر منطقه تأکید کرد: این نگاه خود دونالد ترامپ نیز در سفر منطقه‌ای‌اش برجسته شد که بر لزوم شکل‌گیری نظم منطقه‌ای جدید تأکید داشت. این نظم جدید مختصاتی دارد که یکی از مهم‌ترین آنها، تصریح بر «حق اسراییل در انجام عملیات پیش‌دستانه و دفاعی» است. رفتار اخیر ترامپ پس از حمله حماس به قطر و موقعیت نیروهای این گروه نیز این رویکرد را تأیید می‌کند؛ به این معنا که ترامپ در واقع اعلام می‌کند اسراییل در مواجهه با تهدیدها اختیار عمل پیشگیرانه دارد و این اقدامات نباید موجب برداشت از اختلاف میان واشنگتن و تل‌آویو شود. به باور مجیدی، با این حال ترامپ نگرانی‌هایی نیز دارد؛ از جمله اینکه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس ممکن است به سمت اقدامات مستقل و خارج از مدار امریکا حرکت کنند، مانند طراحی یک رژیم امنیتی چندجانبه یا مدیریت منابع امنیتی از کانال‌های مختلف. چنین کنشی می‌تواند نقش انحصاری امریکا در تأمین امنیت منطقه را تضعیف کند و برای واشنگتن به منزله یک شکست راهبردی بزرگ تلقی شود. به باور این تحلیلگر مسائل خاورمیانه سفر ترامپ به خلیج‌فارس شامل قراردادهایی بالغ بر ۱۲۰۰ میلیارد دلار با کشورهای منطقه بود که در مجموع با پروژه‌های مشابه، به حدود ۳۰۰۰ میلیارد دلار می‌رسد. کشورهای عربی می‌توانند مسیر تزریق این سرمایه‌ها را به تأخیر بیندازند یا پیشبرد آنها را متوقف کنند. ترامپ باید این احتمال را در نظر داشته باشد که اعراب ممکن است ولو صرفا بر روی کاغذ، به این سمت حرکت کنند. با این حال، واقعیت این است که حمله اخیر حماس به قطر نه باعث ایجاد اختلاف واقعی بین اسراییل و امریکا شد و نه توانست موقعیت روابط دوطرف را تضعیف کند. مجیدی در پاسخ به پرسش «اعتماد» درباره چرایی تهاجم اسراییل به مقر حماس در دوحه خاطرنشان کرد: اسراییلی‌ها دوران ترامپ را یک پنجره طلایی می‌دانند که باید از آن حداکثر بهره‌برداری‌ را کنند، زیرا پس از بسته شدن این فرصت، امکان تحمیل خواسته‌هایشان به منطقه به این شکل وجود نخواهد داشت. از نگاه آنها، حمله به قطر بخشی از همین استراتژی است. به گفته این پژوهشگر مسائل خاورمیانه ایده «نظم جدید خاورمیانه» از سال ۲۰۱۵ در اسراییل شکل گرفت و سه رکن اصلی دارد اول پیوند تمام کشورهای عربی به پیمان ابراهیم که این خواسته در امریکا فراتر از جناح‌های سیاسی مورد حمایت است، ولی تاکتیک‌ها متفاوت است؛ بایدن از روش تشویقی استفاده می‌کند، ترامپ رویکرد تحمیلی دارد. دوم ادغام اقتصادی و تطبیع اجتماعی-فرهنگی؛ در این زمینه نیز برخلاف تجربه‌های گذشته که تنها محدود به توافق‌های سیاسی و حقوقی بود، این‌بار هدف ایجاد تعاملات اجتماعی و فرهنگی گسترده میان اسراییل و جوامع عربی است تا عادی‌سازی در سطح افکار عمومی نیز تحقق یابد و سوم رژیم امنیتی هرمی شکل با رأس اسراییل که در این مورد نیز ترامپ خواستار کاهش حضور نظامی مستقیم امریکا و واگذاری بخشی از مسوولیت امنیت منطقه به کشورهای منطقه است، اما می‌خواهد اسراییل در رأس یک رژیم امنیتی هرمی قرار گیرد، با برتری در نیروی هوایی، اطلاعات و فناوری و حق اقدام پیشدستانه دفاعی در برابر تهدیدها. به باور مجیدی لذا اسراییل تلاش می‌کند حق عملیات پیشدستانه دفاعی را در کل منطقه تثبیت کند، نه صرفا در جغرافیای مقاومت. قطر نیز به دلیل فاصله جغرافیایی، هماهنگی با امریکا و حمایت از گروه‌های فلسطینی، جذاب‌ترین هدف برای این عملیات بوده است و حمله اخیر نیز چندان غافلگیرکننده نبود.

این تحلیلگر مسائل خاورمیانه در ادامه و در پاسخ به پرسشی دیگر از «اعتماد» درباره تحرکات اخیر نتانیاهو و تبعات احتمالی آن بر حیات سیاسی او گفت: من شخصا با این تحلیل موافق نیستم که حمله اخیر باعث اختلاف بین اسراییل و امریکا شود یا حیات سیاسی نتانیاهو را به خطر اندازد. حتی فراتر از آن، در معادلات داخلی اسراییل، نتانیاهو از تاکتیک‌های هوشمندانه‌ای برای مانور استفاده می‌کند. او در مواجهه با بنی گانتز و سپس یاییر لاپید همواره تأکید داشته که کاملا تابع امریکا نیست و این رویکرد برای او سطح قابل توجهی محبوبیت داخلی ایجاد کرده است. به گفته مجیدی، برای نمونه، وزیر امنیت داخلی کابینه نتانیاهو، ایتامار بن‌گویر، از نگاه امریکا تروریست تحت تعقیب بود و حتی حق ورود به خاک ایالات متحده را نداشت، اما نتانیاهو او را در این پست قرار داد و در فضای داخلی اسراییل، این اقدام را به عنوان نمادی از استقلال نسبی تصمیم‌گیری در قبال واشنگتن به نمایش گذاشت. از طرفی پیام نتانیاهو این است که اسراییل امتداد تمدنی امریکا است، اما سیاست‌های خود را مستقل دنبال می‌کند. در واقع، نتانیاهو در برخی موارد حتی توانسته معادلات مدنظر خود را به کاخ سفید تحمیل کند؛ برای مثال در جنگ غزه، با وجود تهدید جو بایدن، رییس‌جمهور وقت، نسبت به محدودیت فروش تسلیحات، نتانیاهو توانست مسیر عملیاتی مورد نظر خود را اعمال کند. مجیدی در ادامه به «اعتماد» گفت: با این حال، این بدان معنا نیست که حیات سیاسی نتانیاهو در خطر نیست. بلکه اقدامات اخیر او در منطقه خطری برای آن ایجاد نمی‌کند، اما او با سه چالش مهم داخلی مواجه است: اول، سربازی حریدی‌ها؛ دوم، دادگاه‌های شخصی؛ و سوم، کاهش اقبال عمومی که در نظرسنجی‌ها مشهود است. بر اساس این نظرسنجی‌ها، اگر انتخابات همین امروز برگزار شود، نتانیاهو شکست سنگینی خواهد خورد و ائتلاف او به حاشیه خواهد رفت و به جناح اپوزیسیون منتقل می‌شود. این کارشناس مسائل منطقه در پایان تصریح کرد: در صورتی که نتانیاهو در انتخابات آینده شکست بخورد و نتواند دولت تشکیل دهد، احتمالا حیات سیاسی او به پایان خواهد رسید و بازنشسته می‌شود. مهم‌ترین علت آن نیز کمیته حقیقت‌یابی است که در اکتبر تشکیل خواهد شد و نتانیاهو را به چالش خواهد کشید؛ تجربه‌ای مشابه با آنچه برای گولدامیر و اولمرت پس از جنگ‌های ۱۹۷۳ و ۲۰۰۶ رخ داد، می‌تواند موقعیت او را در داخل کشور تضعیف کند. بنابراین، خطر جدی برای حیات سیاسی نتانیاهو بیشتر ناشی از معادلات داخلی اسراییل است، نه اقدامات نظامی یا حملات جدید.

 

برچسب ها

ارسال نظر

آخرین اخبار