خلع سلاح هستهای درخاورمیانهازحقیقت تا واقعیت
مشکل غرب، نه غنیسازی بلکه موقعیت راهبردی ایران است بنابراین، ابتکار مناره نمیتواند راه خروج از بنبست باشد

روزنامه اعتماد گفتگوئی را با نادر انتصار منتشر کرده است:
به دنبال انتشار مقاله اخیر محمدجواد ظریف، وزیر خارجه پیشین کشورمان در روزنامه گاردین و احیای مجدد ابتکار «خاورمیانه عاری از سلاحهای کشتار جمعی»، بار دیگر گفتمان امنیت منطقهای در کانون توجهها قرار گرفته و بررسی ظرفیتها و موانع تحقق چنین چارچوبی موجب شده تا دو سناریوی خوشبینانه و بدبینانه درباره اجرایی شدن چنین طرحی مطرح شود. با وجود پیشینه پنجاهساله این پیشنهاد که نخستینبار ازسوی ایران در مجامع بینالمللی در سال ۱۹۷۴ مطرح شد، وضعیت ژئوپلیتیکی امروز خاورمیانه با سالهای گذشته بسیار متفاوت است -از رقابتهای ساختاری- ژئوپلیتیکی میان تهران و ریاض تا وابستگی امنیتی کشورهای شورای همکاری خلیجفارس به ایالاتمتحده و اسراییل -موجب شده تا به باور گروهی از ناظران تحقق عملی چنین طرحی با چالشهای بنیادین روبهرو شود.با این همه هستند تعدادی از ناظران که باور دارند ارایه چنین ابتکار عملی؛ طرحی که تداعیکننده ایده کنسرسیوم است، اگر زمینه را برای توافق نسبی فراهم نکند شاید بتواند بستر را برای کاهش یا مدیریت تنشها هموار سازد، به همین بهانه، روزنامه اعتماد با هدف واکاوی ابعاد ایدهای که ظریف در یادداشت اختصاصیاش برای روزنامه گاردین بدان اشاره و از آن تحت عنوان طرح «مناره» یاد کرده با دکتر نادر انتصار، استاد پیشین دانشگاه آلاباما امریکا گفتوگو کرده است. انتصار در مصاحبه با «اعتماد» تلاش کرده تا با تکیه بر رویکردی واقعگرایانه، ابعاد مختلف این ابتکار را در چارچوب نظام امنیتی غرب آسیا بررسی کند. در همین چارچوب این استاد دانشگاه با لحاظ کردن گزارههایی چون توازن هستهای و پویاییهای اصل بازدارندگی، الگوی رانتمحور روابط برخی دولتهای منطقه با قدرتهای فرامنطقهای و بنبست مذاکراتی ایران و غرب و همچنین کارکرد سیاسی پروژههایی نظیر «مناره» و کنسرسیوم هستهای در خاورمیانه بر این باور است که طرح ابتکاری که وزیر خارجه پیشین کشورمان بدان پرداخته، پیشتر نیز مطرح شده اما به نتیجه نرسیده است و حالا نیز تا زمانیکه تنها دارنده تسلیحات هستهای در خاورمیانه -یعنی اسراییل- خارج از رژیم عدم اشاعه باقی بماند و حاضر به خلع سلاح نشود، ابتکار خاورمیانه عاری از سلاح هستهای عملا فاقد کارایی راهبردی و ضمانت اجرایی خواهد بود. انتصار در جریان این گفتوگو همزمان با واکاوی نقش فزاینده چین و روسیه در هندسه جدید قدرت، تاکید دارد که روسیه و چین هر کدام در مسیر چالشها و منافع ملی خود تصمیمسازی کرده و از همین رو نمیتوان انتظار داشت در این زمینه گامی جدی بردارند بالاخص در شرایط کنونی که رقابت میان پکن و مسکو با واشنگتن بالا گرفته و همین گزاره موجب شده تا بازیگری چون چین نخواهد بیش از این در مسیر تنشزایی با امریکا قرار بگیرد.
در ادامه مشروح گفتوگو آماده است.
آقای محمدجواد ظریف در مقالهای که اخیرا در روزنامه گاردین منتشر شده صحبت از منطقه عاری از سلاح هستهای کردند؛ حال نیز با توجه به اشارات ایشان مبنی بر مخالفتخوانیهای ایالاتمتحده و اسراییل با ابتکار عمل ایران در این باره که از سال 1974 مطرح شد مورد استقبال کشورهای عضو عدم تعهد یا کشورهای بیطرف کنونی قرار گرفت اما اجرایی نشد، میتوان به تحقق چنین پیشنهادی با کمک همسایگان و بازیگران حاشیه خلیجفارس امید داشت؟
همانگونه که شما گفتید و آقای ظریف نیز در مقالهشان در روزنامه گاردین اشاره کردند موضوع خاورمیانه عاری از سلاح هستهای موضوع جدیدی نیست و بارها افراد مختلف از چندین کشور از این ایده پشتیبانی کردهاند. دولت شاه اولین کشوری بود که با جدیت این طرح را مطرح کرد و در جوامع بینالمللی این پیشنهاد مطرح و دنبال شد، ولی اکنون با گذشت بیش از ۵۰ سال از طرح این ایده هنوز در نقطه صفر درجا میزنیم. کشورهای عربی و همسایگان ایران در حاشیه خلیجفارس نیز در حرف از این ایده استقبال کردهاند ولی در عمل اقدام چشمگیری انجام ندادهاند، از همین رو میتوان گفت تا زمانی که تنها بازیگر خاورمیانه که سلاح اتمی دارد و مایل به نابودی تسلیحات وسیع اتمی خود نیست، امیدی به تحقق چنین پیشنهادی با کمک همسایگان عرب خلیجفارس ندارم. منطقه عاری از سلاح هستهای بدون حضور تنها بازیگری که سلاح اتمی دارد در عمل بیمعناست و دستاوردی ندارد.
فارغ از فعل و انفعالهای تلآویو، آقای ظریف با اشاره به تجاوز اخیر امریکا و اسراییل به عنوان بازیگری که عضو انپیتی نیست به ایران، به نوعی از کشورهای حاشیه خلیجفارس و بازیگران منطقه دعوت کردند تا به این طرح ابتکاری بپیوندد، نخست، با توجه به رقابتهای پیدا و پنهان پادشاهیهای خلیجفارس با ایران، تحقق چنین خواستهای محتمل است؟
متاسفانه جواب من به این سوال نیز منفی است.پادشاهیهای خلیجفارس اهداف مختلفی را دنبال میکنند که برخی از این اهداف، به خصوص در مسائل امنیتی با منافع ایران در تضاد هستند. این کشورها, حتی بازیگرانی که مدتی است با ایران رابطه خوبی داشتهاند، ترجیح میدهند در مسائل راهبردی و امنیتی زیر چتر امریکا بمانند تا اینکه با ایران همکاری جدی داشته باشند. تا زمانی که امریکا و اسراییل با ایده منطقه عاری از سلاح هستهای مخالفت کنند، کشورهای پادشاهی خلیجفارس نیز ترجیح خواهند داد که پدرخواندههای خود را با پشتیبانی عملی از طرح ایران عصبانی نکنند.
از منظری دیگر، آیا میتوان گفت همکاری هستهای در قالب شبکهای خاورمیانه (مناره) برای اهداف صلحآمیز تداعیکننده همان طرح کنسرسیوم است؛ طرحی که ادعا میشد به عنوان یکی از راهکارهای خروج ایران و غرب از بنبست کنونی مطرح شده با این همه بنا به دلایلی مورد استقبال تهران و سایر بازیگران قرار نگرفته است؟
بله، همکاری هستهای در قالب شبکهای خاورمیانه (مناره) خیلی شبیه طرح کنسرسیوم هستهای است که برخی در ایران هم آن را مطرح و از آن پشتیبانی کردهاند، ولی تاکنون این طرح به دلایل مختلفی مورد استقبال قرار نگرفته است. پیاده کردن چنین طرحی در عمل با موانع زیادی مواجه خواهد شد. راستش من سناریویی را نمیبینم که مناره مورد استقبال جدی بازیگران اصلی منطقهای و فرامنطقهای قرار بگیرد یا به عنوان یکی از راهکارهای خروج ایران و غرب از بنبست کنونی حساب شود. در مقطعکنونی، هدف کشورهای غربی به خصوص امریکا بریدن دست ایران از صنعت غنیسازی تحت هر شرایطی است.
با توجه به آنکه یکی از شروط عربستان برای عادیسازی روابطش با اسراییل و امتیاز اعطایی واشنگتن به ریاض در این باره برخورداری از برنامه هستهای غیرنظامی است و همزمان شاهد آن هستیم که سایر کشورهای حاشیه خلیجفارس نیز در تلاشند تا به نوعی به تاسیسات هستهای برای اهداف صلحآمیز دست یابند و در این زمینه سرمایهگذاری کرده و میکنند، ابتکار عمل پیشنهادی اینچنینی از جانب تهران تا چه اندازه میتواند بسترساز کاهش تنشها شود و زمینه را برای همگرایی بیشتر هموار سازد؟
همانگونه که در جواب سوالهای قبلی اشاره کردم، کشورهای حاشیه خلیجفارس, به خصوص عربستان، ایران را رقیب راهبردی خود در منطقه حساب میکنند و برنامههای هستهای خود را در چار چوب منافع خود دنبال خواهند کرد. این کشورها ممکن است مانند همیشه حامی لفظی ابتکار عمل پیشنهادی آقای ظریف باشند ولی ما نباید منتظر کنش این گروه از بازیگران باشیم که کشوری مانند عربستانسعودی برنامه هستهای خود را با آنچه ایران پیشنهاد میکند، تطبیق دهد. گرچه این کشورها مدعیاند که برنامه هستهای آنها غیرنظامی و صلحآمیز خواهد بود، ولی در آینده اگر شرایط ایجاب کند ضمانتی وجود ندارد برنامه هستهای غیرنظامی خود را تبدیل به برنامه هستهای نظامی کنند. یعنی برعکس ایران که گفته است تا ابدیت دنبال بازدارندگی هستهای نخواهد بود، دولتهای کنونی کشورهای حاشیه خلیجفارس ممکن است مایل نباشند که ضمانت ابدی برای نسلهای آینده مردم کشورشان ارایه دهند.
آیا آنگونه که آقای ظریف باور دارند، احتمال آنکه بازیگران منطقه بعد از تجاوز اسراییل به ایران و تلاش این بازیگر برای تبدیل شدن به هژمون منطقه جهت خلع سلاح هستهای منطقه گام بردارند، بالاست یا این گزاره به واسطه منافع سیاسی و اقتصادی بازیگران غرب آسیا با اسراییل در حد یک طرح باقی خواهد ماند؟
من خوشحال خواهم شد که آنچه آقای ظریف به آن اظهار امیدواری کردهاند به حقیقت بپیوندد، ولی منافع سیاسی و اقتصادی بازیگران غرب آسیا با اسراییل مدتها است که بهطور خطرناکی گره خورده است. این کشورها بعد از شروع نسلکشی اسراییل در غزه روابط اقتصادی و تجارتی خود با اسراییل را تقویت کردند. ترکیه هم همین روند را دنبال کرده است. اگر واقعگرایانه به مسائل نگاه کنیم، امید به اینکه این کشورها بعد از تجاوز اسراییل به ایران چرخش ۱۸۰ درجهای در سیاستشان انجام دهند و با تهران برای جلوگیری از تبدیل شدن اسراییل به هژمون مطلق منطقه همکاری کنند نباید داشت. خوشبینی در سیاست ممکن است خوب باشد ولی ما نباید خوشبینی را با حقیقتگرایی اشتباه کنیم.
نقش بازیگرانی چون روسیه و بالاخص چین که تلاش دارد نقش صلحساز خاورمیانه را ایفا کند در این بستر را چگونه ارزیابی میکنید؛ آیا این دو بازیگر از پتانسیل و بالاخص اراده سیاسی لازم برای گام برداشتن در این مسیر برخوردار هستند یا خیر؟
روسیه و چین پتانسیل این را دارند که نقش صلحساز را در خاورمیانه بازی کنند، ولی به دلایل مختلف اراده سیاسی لازم برای گام برداشتن در این مسیر را در حال حاضر ندارند. روسیه در جنگ با اوکراین درگیر است و اولویت راهبردی و سیاسیاش در آن جبهه است. اقتصاد روسیه به این کشور اجازه نمیدهد که بتواند در چند جبهه مختلف همزمان نقش تعیینکنندهای را بازی کند. چین در موقعیت دیگری قرار دارد. چین کشور قدرتمندی است که تاکنون روی مسائل اقتصادی در خاورمیانه فعالیتهای اصلی خود را متمرکز کرده و در مسائل سیاسی بسیار محتاط عمل کرده است، ولی اگر چین بخواهد به یک قدرت سیاسی در سطح جهانی تبدیل شود و امریکا را به چالش بکشد چارهای ندارد که نقش و قدرت سیاسی خود را در سطح قدرت اقتصادی خود ارتقا دهد. البته کشورهای منطقه نیز باید از چنین استراتژیای استقبال کنند.
در این میان سوال اصلی این است، ایران برخلاف سایر کشورهای خلیجفارس در مسیر غنیسازی اورانیوم گام برداشته و در حوزه برنامه هستهای خود به پیشرفتهای جدی دست یافته است، چنین گزارهای فعلا زمینهساز به بنبست رسیدن رایزنیهای میان ایران با غرب شده، به باور شما آیا طرح فوق میتواند اهرمی برای خروج از بنبست کنونی باشد یا خیر؟اگر پاسخ مثبت است ابتکار مناره به چه شکلی بایستی اجرایی شود تا قدرتهای منطقهای و بالاخص فرامنطقهای با انجامش مخالفتی نداشته باشند؟
من هیچ زمان غنیسازی اورانیوم را موضوع اصلی اختلاف بین ایران و غرب نمیدانستم. مساله اصلی برای غرب قدرت ایران و نقش آن به عنوان کشوری مطرح در منطقه است، بنابر این طرحی که تمرکزش روی غنیسازی اورانیوم باشد کمک چندانی به خروج از بنبستی که سالها ایران و غرب با آن درگیر بودهاند نخواهد کرد. غنیسازی اورانیوم مربوط به رابطه ایران و آژانس انرژی اتمی است. من نمیدانم چرا ایران خودش را در این تله گیر انداخته و نمیخواهد یا دیگر نمیتواند از آن مخمصه خودش را بیرون بکشد.
بعد از نشست استانبول گروهی از ناظران از افزایش تحرکات دیپلماتیک ایران و غرب خبر میدهند؛ هرچند ایالاتمتحده و امریکا تلاش دارند تا چاشنی تهدید را به این فعل و انفعالها بیفزایند، حال با توجه به خواست تهران و کشورهای منطقه بالاخص بازیگران حاشیه خلیجفارس که ظاهرا میل چندانی به تداوم تنش ندارند نقش اسراییل، لابیهای یهود و ایالاتمتحده را چگونه ارزیابی میکنید؟
نقش اسراییل به عنوان بازیگر نیابتی امریکا بسیار مهم است، ولی نباید فراموش کنیم که بازیگر اصلی امریکا است و نقش اسراییل تکمیل سیاستها و برنامههای دراز مدت امریکاست.