واکاوی توهم فروپاشی رژیم ایران با تجاوز اسرائیل
در پی تجاوز اخیر اسرائیل به ایران، تحلیلهای مختلفی درباره تأثیر این حمله بر ثبات سیاسی کشور مطرح شد. یکی از این تحلیلها، که عمدتاً از سوی محافل نزدیک به اسرائیل و بخشی از اپوزیسیون خارجنشین تبلیغ میشد، بر این باور استوار بود که چنین تهاجمی میتواند به نارضایتی گسترده مردم و در نهایت فروپاشی نظام سیاسی ایران بینجامد

روزنامه آرمان امروز در گزارشی نوشت:
در پی تجاوز اخیر اسرائیل به ایران، تحلیلهای مختلفی درباره تأثیر این حمله بر ثبات سیاسی کشور مطرح شد. یکی از این تحلیلها، که عمدتاً از سوی محافل نزدیک به اسرائیل و بخشی از اپوزیسیون خارجنشین تبلیغ میشد، بر این باور استوار بود که چنین تهاجمی میتواند به نارضایتی گسترده مردم و در نهایت فروپاشی نظام سیاسی ایران بینجامد. با این حال، واقعیتهای میدانی و شواهد تاریخی نشان میدهد که این تحلیل نه تنها نادرست بوده، بلکه حاکی از درک ناقص از تحولات داخلی ایران است.
در این حین تلاش عبثانه رضا پهلوی فرزند «محمدرضا شاه» برای متشنج کردن افکارعمومی چهره ناشایسته سیاسی او را بیش از هر زمانی نمایان کرد.
رضا پهلوی که از همان ابتدای تجاوز رژیم اسرائیل قصد داشت مردم را علیه حاکمیت تحریک کند هیچگاه حمله صهیونیست ها را محکوم نکرد و حتی برعکس از آن ها حمایت کرد. این اقدام قبیح وی صدای اپوزیسیون را نیز درآورد و حتی چهره های اندیشمندی که به دلیل اختلافات جدی با حکومت سال ها پیش از کشور خارج شدند علیه او بیانیه های جدی و تند صادر کردند که یکی از مهم ترین این اندیشمندان استاد فلسفه، دکتر عبدالکریم سروش بود که او را «پیر کودک بی فرهنگ» خواند.
اسرائیل و حامیانش در این محاسبه چند خطای استراتژیک داشتند. نخست، آنها تصور میکردند که حمله به ایران، مشابه سناریوهای برخی کشورهای دیگر، باعث سقوط حکومت خواهد شد. این در حالی است که تاریخ ایران گواهی میدهد که تهدیدات خارجی همواره به تقویت انسجام ملی و وحدت سیاسی انجامیده است. نمونه بارز آن، واکنش جامعه ایران در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود که با وجود تمام تنشهای داخلی، به جای تضعیف، موجب تقویت پایههای کشور شد.
خطای دوم، عدم درک صحیح از فضای سیاسی و اجتماعی ایران بود. بخشی از اپوزیسیون خارجنشین، که سالهاست از نزدیک شاهد تحولات ایران نیست، تصور میکرد که مردم ایران در صورت مواجهه با حمله خارجی، بهسرعت به خیابانها خواهند ریخت و خواستار تغییر نظام خواهند شد. اما آنچه رخ داد، کاملاً برعکس این پیشبینی بود. حتی برخی چهرههای منتقد و زندانیان سیاسی نیز حمله اسرائیل را محکوم کردند و از مقاومت در برابر تجاوز سخن گفتند. این واکنشها نشان داد که در مواقع تهدید خارجی، مرزهای سیاسی داخلی کمرنگ شده و وفاق ملی تقویت میشود.
عامل سوم، توهم تأثیرپذیری ایران از «دموکراسی تحمیلی» بود. برخی در محافل خارجی گمان میکردند که میتوان با فشار خارجی، تغییرات سیاسی را به ایران تحمیل کرد. اما تاریخ معاصر ایران و دیگر کشورها نشان داده که تغییرات ناشی از اجبار خارجی نه تنها پایدار نبوده، بلکه اغلب به مقاومت بیشتر مردم منجر شده است. آنچه پس از این تجاوز رخ داد، نه تنها تحقق نیافتن پیشبینیهای تحلیلگران خارجی و برخی از اپوزیسیون بود، بلکه موجب افزایش انسجام داخلی شد. این رویداد یک بار دیگر ثابت کرد که تحلیلهای سطحی و مبتنی بر پیشفرضهای غلط درباره ایران، نه تنها به نتیجه نخواهد رسید، بلکه میتواند به تقویت همان ساختاری بینجامد که هدف تغییر آن بوده است.
هادی اعلمی فریمان، کارشناس مسائل سیاسی، در گفتوگو با روزنامه آرمان امروز، بحران اخیر میان ایران و اسرائیل بار دیگر ابعاد ژئوپلیتیکی و هویتی عمیقتری را روشن کرد. به گفته او، یکی از نکات قابلتوجه در این بحران، مواضع علنی و پنهان مقامات اسرائیلی درباره تغییر نظام سیاسی در ایران بود. اعلمی معتقد است که حمله به فرماندهان ارشد سپاه از سوی اسرائیل، نشاندهنده نیت آشکار تلآویو برای بیثباتسازی ساختار قدرت در ایران بوده و حتی احتمال هدفگیری سران قوا نیز در سناریوهای آنان وجود داشته است.
او با اشاره به سخنان و مواضع بنیامین نتانیاهو در یک سال اخیر، تأکید کرد: رژیم اسرائیل بهدنبال ایجاد تغییر ساختاری در ایران از مسیر تقویت اپوزیسیون سلطنتطلب خارج از کشور بوده است. به گفته اعلمی فریمان، بحران اخیر، زمینهای را برای برخی نیروهای خارجی فراهم کرد تا تلاش کنند جریان سلطنتطلبی را حول محور رضا پهلوی بازسازی و معرفی کنند؛ تلاشی که از نگاه آنها میتوانست آلترناتیوی برای آینده پس از جمهوری اسلامی باشد.
این کارشناس سیاسی اما معتقد است که چنین سناریویی به دلایل ساختاری و هویتی در جامعه ایران بیپشتوانه است. او یادآور میشود که مردم ایران تجربه تاریخی زیستن تحت سلطنت را داشتهاند و با ویژگیهای سیستم سلطنتی، از جمله خودکامگی و اقتدارگرایی، بهخوبی آشنا هستند.
اعلمی با اشاره به تلاش برخی چهره ها برای همراه کردن افکار عمومی ایران با چنین پروژههایی، تأکید میکند: ملت ایران هرگز پذیرای حکومت دستنشاندهای نخواهند شد؛ بهویژه اگر این حکومت با پشتیبانی رژیمی چون اسرائیل که در سطح جهانی به نقض حقوق بشر شهرت دارد، سر کار بیاید. او این تلاشها را شکستخورده میداند و میگوید: ملت ایران با ایستادگی و درک درست از شرایط، نه تنها با این جریانها همراهی نکرد، بلکه هویت یکپارچه خود را بار دیگر بازیافت.
وی این بحران را درسی مهم برای مسئولان داخلی توصیف میکند: درسی که نشان داد مردم ایران همچنان به ارزشهای جمهوریت، دموکراسی و آزادی وفادارند و خواهان اصلاحات از درون نظام موجود هستند. از نظر اعلمی، مسیر آینده مطلوب ملت ایران از دل ظرفیتهای داخلی، سرمایههای اجتماعی و تقویت نهادهای مدنی میگذرد، نه از طریق وابستگی به قدرتهای بیگانه یا نسخههای از پیشتعیینشده خارجنشین.
به گفته او، گرچه هنوز بحثهایی درباره آلترناتیوها در جریان است، اما آنچه مردم ایران به آن اقبال نشان دادهاند، نه استمرار یک حکومت اقتدارگرا بلکه تقویت ملیگرایی درونی، شناسایی حقوق شهروندی و ایجاد روابط مسالمتآمیز با همسایگان است.
وی در پایان خاطرنشان میکند که ملت ایران خواهان برقراری پارادایم صلح، امنیت و حکمرانی شایسته در چارچوب جمهوریخواهی هستند؛ گفتمانی که بهزعم او، تنها مسیر واقعی و قابل دوام برای آینده کشور است.