دیپلماسی، جلوگیری از جنگ و اهداف نفوذ
۱۲ روز جنگی که گذشت، عبرتهای بسیاری داشت که هر کدام میتواند در جای خود محل بحثهای بسیاری باشد.

روزنامه هم میهن در یادداشتی نوشت:
12 روز جنگی که گذشت، عبرتهای بسیاری داشت که هر کدام میتواند در جای خود محل بحثهای بسیاری باشد. میتوان موارد بسیاری یافت که قابل تمجید و افتخار باشد و حق هم همین تمجیدها و افتخارات است و میتوان نواقص و ضعفهایی را برشمرد که میتوانست وجود نداشته باشند، نقاط ضعفی که میتوانست امروز ما را چنان سوگوار و افسرده کند که هیچ افتخار و تمجیدی چارهسازش نباشد.
حالا و در چنین زمانهای، افرادی همچون من که دستی به قلم دارند و در موضوعات مختلف و در زمان خود، هشدارها دادهاند و متاسفانه ناشنیده ماند تا آنکه دشواری و سختی فرا رسید، چه باید بکنیم؟ دشواریها و سختیهایی که میتوانست با کمی درایت و گسترده کردن افق دید، مانع بروز آنها شد، ولی وقتی به هر دلیلی (که در مورد دلایل آن هم بسیار گفته شده) آن هشدارها جدی گرفته نشد و بر راه اشتباه اصرار ورزیده شد، بحران و سختی فرا رسید و شد آنچه شد. موارد هم یکی دوتا نیست و بسیار است. به عنوان یک فعال رسانه، آنچه از نظر خود مهمترین میدانم را اینجا میگویم.
از منظر من، یکی از مهمترین این مسائل که اصرار بر نشنیده گرفتنش است، موضوع از دست رفتن مرجعیت رسانه در داخل کشور است؛ مسئلهای که راهحلش دشوار نیست، جز اینکه نخواهیم مرجعیت رسانه به کشور بازگردد و عجیب اینکه با این حجم تخریبی که رسانههای فارسیزبان ضدایرانی در پیش گرفتهاند، اصرار بر این باشد که تلاشی برای بازگرداندن مرجعیت رسانه به کشور انجام نشود و همچنان در بر همان پاشنه بچرخد که در همه این دو دهه چرخیده است و اجازه دادن به بمبارانی بسیار خطرناکتر و شدیدتر از بمبارانهای این دوازده روز، روی افکار عمومی کشور.
در همه این سالها از خودم میپرسیدم که آیا تصمیمگیرندگان اصلی کشور متوجه خطر این بمباران افکار عمومی توسط رسانههای فارسیزبان ضدایرانی نیستند، که قطعاً متوجه هستند و بسیار بیشتر از من هم متوجه هستند، اما چرا به همان مسیری که باعث شده مرجعیت رسانه از کشور خارج شود، ادامه میدهند؟ واقع امر این است که هرچه فکر میکردم، کمتر به جواب میرسیدم تا آنکه این جنگ 12 روزه شروع شد و همان روز اول جواب را یافتم. جواب پرسش بیپاسخ من آنجا بود که در روز اول تجاوز خونخواران به کشورمان، عزیزترین و بهترین فرماندهان نظامی کشورمان به شهادت رسیدند.
جواب دقیقاً همینجا بود، در ترور فرماندهان رده اول نظامی ایران. از زمان ترور شهید فخریزاده، کاملاً معلوم شده بود که تور امنیتی کشور دارای حفرههای بزرگی است که وزیر محترم اطلاعات هم در گزارشی که از فرار تروریستها در آن ماجرا ارائه داد، این درزهای بزرگ تور امنیتی کشور را نشان میداد. همین اتفاق در ترور شهید هنیه هم افتاد و حالا با ترور بیش از 30 فرمانده رده اول نظامی و تعداد بسیاری از شهدای دانشمند هستهای فقط میتوان گفت که احتمالاً، عملیات نفوذ از تیم و گروه جاسوسی گذشته و با این حجم از ترورها و ریزپرندهها و دوشپرتابها که تا دورترین شهرها از مرزهای غربی کشور نیز امتداد دارد، شاید ما غیر از وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، یک «وزارت اطلاعات اسرائیل در ایران» هم داریم که با این حجم وسیع عملیات که نیازمند لجستیک و پشتیبانی و تیم عملیات و تیم برنامهریزی دارد، شاید زبانم لال بر آن دو نهاد اطلاعاتی کشورمان اشراف داشته باشد، و الا چگونه ممکن است که بدانند کدام فرمانده ارشد، کدام شب، در کدام خانه میخوابد یا حتی یک دانشمند هستهای را، تنها بعد از یک و نیم ساعت از انتقال به خانهای امن ترور کنند؟
مگر اینکه احتمال بدهیم این انتقال به خانه امن با دستور همان تیم ترور انجام شده باشد. خب آیا وقتی اشراف این ساختار جاسوسی بتواند چنین اثرگذار باشد، کار سختی است که با برنامهریزی و کار چندینساله، مرجعیت رسانه را با اصرار بر راهی اشتباه به خارج از کشور بفرستند؟ یا مثلاً همین داستان فیلترشکنها که حالا معلوم شده یکی از مهمترین ابزارهای جاسوسی بوده؟
«دان سیگل» فیلمی دارد به نام «تلفن» با بازی «چارلز برونسون» که جاسوس «کاگب» در دوران جنگ سرد است. وقتی میخواهند او را برای یک عملیات جاسوسی بفرستند، رئیس «کاگب» از او میپرسد بهترین جاسوس کیست؟ چارلز برونسون جواب میدهد جاسوسی که هیچ کس نداند او جاسوس است. رئیس «کاگب» میگوید نخیر، بهترین جاسوس آن است که حتی خودش هم نداند جاسوس است. خب وقتی میدانیم فیلترشکنها ابزار جاسوسی است و بیش از 40 میلیون نفر در کشورمان از آن استفاده میکنند، اصرار بر فیلترینگ، مگر غیر از این است که 40 میلیون نفر را بدون آنکه خودشان بدانند، تبدیل به جاسوسان دشمن کردهایم و عجیب اینکه این را میدانیم و باز اصرار بر فیلترینگ داریم.
یا این نکته که قطعاً و حتماً مقاومت جانانه و دلاورانه مدافعان افتخارآفرین کشور در پشیمان کردن دشمن خونخوار بسیار موثر بوده ولی موثرتر از آن، پشت کردن مردم به دعوت شورش بود که دشمنان این خاک را ناامید کرد، چراکه شاید بتوان جنگ را از آسمان شروع کرد ولی زمانی میتوان به اهداف رسید که روی زمین اتفاقی رخ دهد، و رفتار مردم نشان داد آنچه دشمنان این خاک میخواهند رخ نخواهد داد.
اما مردم یعنی همه مردم و نهفقط یک عده خاص و اتفاقاً آن مردمی که دشمن را ناامید کردند، معترضانی بودند که در سالهای 96 و 98 و 1401 به خیابان آمدند و امروز با عملکرد خود دشمن را ناکام گذاشتند. و حالا میرسیم به این درس که همه اینها دشمن را ناامید کرد، ولی در نهایت این دیپلماسی بود که کار را به آتشبس رساند؛ و دیپلماسی برای این است که جنگ نشود و اگر جنگ شد، یعنی در دیپلماسی اشتباه عمل کردهایم. جنگ قطعاً به ضرر ماست و آن جاسوسانی که در همه ردهها نفوذ کردهاند قطعاً مایل نیستند که دیپلماسی جلوی شروع مجدد جنگ را بگیرد.