باقـریها خـون آمیخته در دو جنگ و سه نسل
در این واقعیت کسی تردید ندارد که شاخصترین شهید عملیات تروریستی اسرائیل در سحرگاه جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ خورشیدی، سردار سرلشگر محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران است اما این تمایز تنها به خاطر جایگاه او نیست که از حیث رتبۀ نظامی بعد از فرمانده کل قوا تعریف میشود بلکه وجوه دیگری هم دارد.

روزنامه هم میهن در یادداشتی نوشت:
در این واقعیت کسی تردید ندارد که شاخصترین شهید عملیات تروریستی اسرائیل در سحرگاه جمعه 23 خرداد 1404 خورشیدی، سردار سرلشگر محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران است اما این تمایز تنها به خاطر جایگاه او نیست که از حیث رتبۀ نظامی بعد از فرمانده کل قوا تعریف میشود بلکه وجوه دیگری هم دارد. نخست وجه عاطفی است چون سرلشکر باقری به اتفاق همسر و دختر خود هدف قرار گرفت و اسرائیل جان هر سه را گرفت.
دختر سرلشگر باقری جوان و البته خبرنگار بود؛ یک خبرنگار ساده در خبرگزاری دفاع مقدس تا جایی که برخی از خبرنگاران دیگر در نشستهای خبری که او هم حضور داشته نام خانوادگی «باقری» را برای «فرشته» تنها یک تشابه تلقی میکردند و نمیخواستند یا نمیتوانستند باور کنند دختر رئیس ستاد کل نیروهای مسلح که در حکم جانشین فرمانده کل قوا بوده به این فعالیت مشغول باشد چراکه میتوانست در جایی دور از قضاوت و نظارت دیگران هم به کاری بپردازد که به آن علاقه داشت اما حرفۀ مورد علاقۀ فرشته باقری همین کار خبری و رسانهای بود و این میراث عمو برای او بود و عموی شهید کسی نیست جز سرلشگر شهید حسن باقری با نام اصلی «غلامحسین افشردی.»
دانشجوی جوانی که از بدو تأسیس روزنامۀ جمهوری اسلامی در خرداد 1358 به صاحب امتیازی حزب جمهوری اسلامی و مدیرمسئولی آیتالله سیدعلی خامنهای و سردبیری میرحسین موسوی به عنوان خبرنگار در آن مشغول شد.متولد اسفند 1334 بود و در سال 58 جوانی 24 ساله که در چهره کمسنتر به نظر میرسید. دورۀ متوسطه را در مدرسۀ مروی تهران گذرانده و دانشجوی دانشگاه تهران بود و در روزنامۀ جمهوری اسلامی که میخواست روزنامۀ متفاوتی باشد به کار خبری مشغول شد.
یکی از گزارشهای او در این دوره دربارۀ حملۀ آمریکا به طبس و عملیات بعدی است و گویا غلامحسین افشردی بود که کشف یا فاش کرد که محمد منتظرقائم در حملۀ آمریکا به شهادت نرسیده چراکه سرنشینان هلیکوپترهای آمریکایی در توفان شن گرفتار شده و بعد سوخته بودند و حملۀ بعدی دانسته یا نادانسته جان منتظرقائم فرمانده سپاه یزد را گرفت.
چند ماه بعد اما جنگ عراق علیه ایران شروع شد و افشردی که حالا 25 ساله بود به عنوان خبرنگار روانۀ جبهه شد اما هوش بالا و اطلاعاتی او به کار واحد تازهتأسیس اطلاعات میآمد که چندان سامانی هم نداشت و اولین کار اطلاعاتی این بود که نام دیگری برای او انتخاب شود و از این پس همه او را نه به عنوان «غلامحسین افشردی» که با نام «حسن باقری» میشناختند و با این وصف حالا روشنتر میشود که چرا از فرشته باقری با عنوان فرشته افشردی هم یاد شده است.
حکایت ما اما دربارۀ محمدحسین افشردی است برادر کوچکتر غلامحسین افشردی.
غلامحسین یا همان حسن باقری متولد 1334 بود و محمدحسین، زاده 1339 و 5 سالی کوچکتر و وقتی 20 ساله بود به جبهه شتافت تا برادر را یاری کند و به هر جا پا گذاشت و خود را محمدحسین افشردی معرفی کرد باور نکردند و از فرط شباهت چهره همان حسن باقری دانستند و ناچار شد بگوید حسن نیست و محمدحسین است؛ برادر او و وقتی برادر حسن باقری بود او هم دیگر نمیتوانست محمدحسین افشردی باشد و از این پس شد: محمد باقری.
حالا دیگر حسن باقری، جانشین فرمانده یگان زمینی سپاه پاسداران شده بود و بعد از موفقیت در دو عملیات فتحالمبین و طریقالقدس در بهار 1361 که به بازپس گرفتن بندر خرمشهر انجامید همه از نبوغ او میگفتند و در پشت سیمایی که به نوجوانان میمانست یک استراتژیست جنگ را نظاره میکردند.
نابغۀ 27 سالۀ جنگ اما در 9 بهمن 1361 در حالی که تنها 27 سال داشت در مقدمۀ عملیات والفجر به شهادت رسید.
روزنامۀ اطلاعات روز بعد و در 10 بهمن 1361 اطلاعیه ستاد تبلیغات جنگ را دربارۀ «شهادت 5 تن از دلاوران و فرماندهان سپاه پاسداران» منتشر کرد و نوشت: «برادر حسن باقری (افشردی) جانشین فرمانده یگان زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، برادر مجید بقایی، فرمانده قوای اول کربلا، برادر مؤمنیان، برادر تقی رضوانی و برادر قلاوند روز شنبه 9 بهمن 1361 در جبهههای نبرد حق علیه باطل شهادت را با آغوش باز پذیرا شدند.»
تعابیر «برادر» و «یگان» نشان میدهد هنوز از اعطای درجه به فرماندهان تا از آنان با لقب «سردار» یاد شود خبری نبود و هنوز نیروهای سهگانه سپاه هم تشکیل نشده بود و به همین خاطر به عنوان «یگان» بسنده میشد.
در آن اطلاعیه به منطقۀ فکه اشاره نشد ولی وقتی چند روز بعد اولین عملیات والفجر از فکه آغاز شد همه دانستند آن اتفاق در فکه رخ داده است.
سالها بعد از پایان جنگ ایران و عراق کتاب «ملاقات در فکه» زوایای بیشتری را شرح داد و توصیفات فرماندهان ارشد سپاه دربارۀ رفیق شهیدشان نشان داد که غلامحسین افشردی یا حسن باقری که در آن زمان تنها با لفظ «برادر» از او یاد میشد و از درجات نظامی خبری نبود چه جایگاهی نزد آنان داشته است.
محسن رضایی گفت وقتی خبر شهادت باقری در فکه را شنیده انگار بازوی خود را از دست داده و در مغز او انفجاری صورت پذیرفته است. مهدی زینالدین از آن به مثابه کوهی که بر سرمان آوار شد یاد کرد و قاسم سلیمانی تعبیر «سنگینترین فقدان» را به کار برد.
از این پس دیگر نگاهها به محمد باقری برادر کوچکتر بود که در جایگاههای مختلف ارتقا مییافت و نقش ایفا میکرد.
یکی از دلایل محبوبیت حسن باقری که به برادر او هم تعمیم یافت حساسیت او به میزان تلفات انسانی بود. به این معنی که برای او اولویت تحقق اهداف نظامی و فتح و ظفر نبود و بر اساس بهای جان نیروها محاسبه میکرد.
در فیلم «موقعیت مهدی» ساختۀ هادی حجازیفر و با بازی او در نقش شهید باکری سکانس ماندگاری بر مخاطب تأثیرگذار است که حسن باقری در قبال تلفات انسانی حساسیت نشان میدهد و ابایی از اعتراض ندارد.
هرچند روایت زندگی شهید حسن باقری در فیلم «آخرین روزهای زمستان» ساختۀ محمدحسین مهدویان بازتاب دارد و نقش او را مهدی زمین پرداز ایفا کرده با این حال آن تک سکانس «موقعیت مهدی» همچنان اثر بیشتری بر داوری مخاطب بر جای گذاشته است.
در تمام سالهای بعد محمد باقری کوشید در گفتار و رفتار چنان باشد که بر اعتبار و اشتهار برادر خدشه وارد نیاید. نان نام او را نخورد و چهبسا بیمیل نبود به همان نام خانوادگی «افشردی» بازگردد اما اگر برادر تنها 27 بهار را دید او فرصت یافت 65 سال در این جهان زندگی کند و طبیعی است که دورانی بسا پرفراز و نشیبتر را طی کرد و شاید گزاف نباشد اگر گفته شود سال 88 برای او دشوارترین سالها بوده چراکه برادر در مقابل برادر ایستاد و او یادگار برادری بود که کار رسانه و خبری را با میرحسین موسوی شروع کرده بود و میتوان حدس زد یکی از دلایلی که نام او را کمتر در میان اظهارنظرهای تند آن سال علیه آخرین نخستوزیر ایران میبینیم همین باشد اما نه آن قدر که فاصله بگیرد چندان که جانشین سرلشگر فیروزآبادی و رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح شد و توانست توازن قوا را بیشتر کند.
گفته میشود او طی 20 سال از اعضای همیشگی جلسات شورای عالی امنیت ملی بوده و نظرات راهگشا و بیسروصدایی ارائه میداده است.
محمد باقری روز به روز با واقعیتهای سیاست آشناتر میشد و به رعایت عقلانیت بیشتر توصیه میکرد آن گونه که یک روز قبل از حادثه 23 خرداد در روزنامۀ هممیهن نوشتیم مواضع معقولانه او در ماههای آخر به کام اقتدارگرایان و رادیکالها خوش ننشسته بود.
نخست به خاطر پیام تصویری او در نوروز همین امسال. 15 فروردین 1404 در ویدئویی با لباس شخصی و کنار تخت جمشید که در پیامی گفت: «همۀ آرمانهایی که در اینجا دیدیم از صلح و آرامش و دوستی و برادری با سایر ملل حکایت داشت. انشاءالله با همین نحو با رویکردی که جمهوری اسلامی در قبال همسایگان دارد و با دوستی و برادری و اخوت بتوانیم زندگی خوبی برای مردم داشته باشیم.»
دو روز بعد هم در جمع فرماندهان و مدیران و کارکنان ستاد کل نیروهای مسلح و قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا گفت: «مذاکره غیرمستقیم ایرادی ندارد. ایران راه را نمیبندد و راه را باز میگذارد تا اگر صادقانه حرکت کنند بشود مذاکره کرد.»
تا اینجا رادیکالها خویشتنداری کردند چراکه بازتاب سیاستهای رسمی نظام بود که به اشکال دیگر هم بیان شده بود اما 5 خرداد و درست 18 روز قبل از ترور سحرگاه جمعه فراتر از صلح با جهان که از صلح با جامعه سخن گفت و از زبان او در پی 45 سال فعالیت نظامی شنیدنی بود:«نیاز ما صرفاً به علوم فنی و فناوریهای صنعتی محدود نیست. جامعۀ بسیار پیچیده و در حال تحول ما نیاز به کار علمی دارد. اگر فرماندهی انتظامی ما بخواهد با رویکرد سخت و باطوم برخورد کند راه به جایی نمیبرد. ما نیاز به تدبیر داریم. افسر پلیس ما باید نسل جدید را به خوبی بشناسد. رگ خواب او را بداند تا بتواند جامعهای را که امنیت آن به آنان سپرده شود اداره شود.»
از این پس بود که حرمت او را شکستند و گفتند چرا به وعدۀ عملیات وعده صادق 3 اشاره نکرده و نکات دیگری که چون در آن گزارش آمده و این نوشته کمتر از یک هفته بعد از آن منتشر میشود تکرار نمیکنیم هر چند اهمیت آن در واپسین روزهای حیات سردار چنان است که این گزارش بدون اشاره به آن کامل نیست.
داستان باقریها اما محدود به دو برادر – حسن و محمد- نیست و در عملیات تروریستی همسر و دختر رئیس فقید ستاد کل هم به شهادت رسیدند و درهمدلی جامعه مؤثر افتاد. خاصه اینکه دیدند دختر او بیزرق و برق به کارهای خبری عادی اشتغال داشته و بر سر سفره رانت و ویژهخواری که برخی دیگر به آن آلوده شدند ننشسته است.
وجه قابل ذکر دیگر این است که برخلاف تبلیغات زهرآگین رسانههای برانداز چهرۀ واقعی نسل انقلاب 57 را نشان داد و میتوان حدس زد که اگر باقری اول هم زنده مانده بود در سیر زمان به باقری دوم و ماههای آخر مانندهتر میشد.
از بهمن 1361 که حسن باقری به شهادت رسید تا خرداد 1404 که محمد باقری هدف عملیات تروریستی اسرائیل قرار گرفت نزدیک 43 سال فاصله است و هنر باقری دوم این بود که تغییر نسل و زمانه را درک میکرد و با ادبیات دهه 60 برای نسل تازه – مشهور به زد یا متولدان دهههای 80 به بعد- سخن نمیگفت.
از گفتار و رفتار سرلشگر محمد باقری این گونه استنباط میشد که میخواهد حال و هوای دهه 60 را بیاصرار بر همان ادبیات جاری کند؛ هرچند ازخود او فراتر نمیرفت ولی همین هم نوعی تشخص و تمایز به او میداد و توانسته بود سیمای آراستهتری به ساختار نظامی ببخشد و از این منظر شاید فقدان او سنگینترین ضربه در عملیات 23 خرداد به حساب آید اگرچه حالا دیگر مهدی زینالدین و قاسم سلیمانی نیستند تا این بار درباره برادر- حسن باقری - بگویند و محسن رضایی هم در راستای سیاست کلی روحیهبخشی تعبیر پیشگفته را تکرار نکرد.
با این همه به لحاظ عملیاتی سرلشگر باقری کار ستادی میکرد و از این منظر شاید فقدان سردار حاجیپور که فرماندهی مستقیم هوافضای سپاه را بر عهده داشته احتمالاً برای اسرائیلیها مطلوبتر بوده باشد.
آنچه زخم شهادت باقری دوم را برای دوستداران و بازماندگان عمیقتر میکند این است که از یک سو زخم 43 سال قبل در فکه را تازه میکند و از جانب دیگر همسر و دختر در کنار او بودند و البته تلختر از همه اینکه این بار احتمال نفوذ و ضربه از خودی جدی بوده است.