این جنبش جهانی را دست کم نگیرید!
جنبش جهانی محافظهکاران، واقعیتی غیرقابل انکار است. نه تنها پیروزی محافظهکاران در انتخابات گوناگون پارلمانی و ریاست جمهوری، بلکه سازماندهی جهانی آنهاست که باید مد نظر قرار گیرد.

سید محمدکاظم سجادپور در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت:
در روزهای ۲۹ و ۳۰ ماه مه ۲۰۲۵ (۸ و ۹ خرداد ۱۴۰۴) شهر بوداپست پایتخت مجارستان، میزبان چهارمین کنفرانس سالانه اقدام سیاسی محافظهکاران موسوم به CPAC بود. در این کنفرانس، ویکتور اوربان، نخستوزیر راست گرای مجارستان، نطقی آتشین ایراد کرد و تعدادی از رهبران احزاب و جریانهای محافظهکار از نقاط مختلف دنیا هم سخنرانی کردند و ترامپ نیز به این کنگره و گردهمایی پیام فرستاد.
جی دی ونس، معاون رئیس جمهوری آمریکا در آن اجلاس شرکت کرد. این گردهمایی که توسط مرکز حقوق بنیادین مجارستان برگزار شد، بیش از سه اجلاس پیشین جلب توجه کرد و تقریباً تمامی رسانههای عمده دنیا سخنرانیها و اظهارات شرکتکنندگان در آن را بیش از گذشته تحت پوشش قرار دادند.
اهمیت این گردهمایی از آن جهت بود که جوانههای برآمدن نیروهای راست و محافظهکار در نقاط مختلف جهان به عنوان نیرویی قابل ملاحظه و مؤثر را به تصویر میکشید. دههها در صحنه اروپایی و جهانی، سخن از «چپ جهانی» و «سوسیال دموکراسی جهانی» بود اما الان سخن از «راست جهانی» است. راست جهانی البته پیوسته به عنوان یک نیروی سیاسی وجود داشته اما هیچگاه مانند امروز، در صحنههای سیاسی داخلی و بینالمللی به عنوان نیرویی مؤثر مطرح نبوده است و این به نوبه خود سؤالی جدّی و قابل ملاحظه را به میان میآورد که چگونه میتوان جنبش جهانی محافظهکاران را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟ در پاسخ باید به «ریشهیابی»، «پویاییهای جاری» و «پیآمدهای همهجانبه» آن پرداخت.
جنبش جهانی محافظهکاران، واقعیتی غیرقابل انکار است. نه تنها پیروزی محافظهکاران در انتخابات گوناگون پارلمانی و ریاست جمهوری، بلکه سازماندهی جهانی آنهاست که باید مد نظر قرار گیرد. سازماندهی ملی محافظهکاران در سالیان اخیر، ابتدا در آمریکا با راهاندازی «کمیته اقدام سیاسی محافظهکاری» شکل گرفت که مخفف آن CPACاست، اما آنچه ابتدا سازماندهی محافظهکاران در آمریکا به نظر میرسد، در حال حاضر در حال گسترش نه فقط در دو سوی اقیانوس اطلس است، بلکه جهانی شدن آن است. بدین صورت که در مدت اخیر، کمیته اقدام سیاسی محافظهکاری در کشورهایی مانند لهستان، ژاپن، کلمبیا و مکزیک راهاندازی و برنامهریزی شده است.
علیرغم تفاوت مکانی این کمیتههای اقدام سیاسی محافظهکاری، اشتراک قابل توجهی در بنیادهای فکری آنها وجود دارد. این بنیادها در دو بُعد قابل شناسایی هستند. بُعد اول که شاید برجستهتر به نظر برسد، بعد سلبی است. محافظهکاران جدید در سرتاسر جهان، در تقابل با به اصطلاح لیبرالها و گلوبیستها قرار میگیرند و در این خصوص حملات آنها به لیبرالها که خواهان گسترش و توسعه ارزشهای جهانگرایانه هستند، موضعی تهاجمی و آفندی دارند. آنها را مسئول وضعیت ناهنجار کنونی میدانند و نخبگان سیاسی و نهادهایی که به برآمدن نخبگان حاکم انجامیده را سخت مورد انتقاد قرار میدهند.
جالب آنکه در اجلاس امسال بوداپست محافظهکاران، دوگانه «لیبرال ـ میهنپرست» مفهومی تکراری و مسلط بود. آنچه ترامپ و دولت او علیه دانشگاههای عمده آمریکا مخصوصاً هاروارد انجام میدهند را در قالب این نگاه سلبی محافظهکاران باید نگریست که البته از مرزهای آمریکا فرا رفته و به ویژگی مشترک محافظهکاران در گوشه و کنار جهان تبدیل شده است.
از بعد ایجابی، محافظهکاران بر ارزشهای تمدنی، مذهبی، خانوادگی و حاکمیت ملی تأکید میکنند. هویت و حاکمیت، دو پایه اصلی خیمه فکری آنهاست که عناصری از برتری مذهبی، فرهنگی و بعضاً نژادی را نیز در بر میگیرد.
برخی به برتری مسیحیت و تمدن غربی و آنچه تمدن یهودی ـ مسیحی میخوانند و البته به برتری نژاد سفید، معتقدند. در مجموع، جنبش محافظهکاران جهانی، کم و بیش به زدودن سه مفهوم «برابری» (Equity)، «شمولگرایی» (Inclusion) و «تنوع» (Diversity) از مناسبات اجتماعی و مدنی باور دارند. این همان سیاست دولت ترامپ است که با عنوان مخالفت با DEIشناخته میشود.
ریشههای رشد محافظهکاران، متعدد و متنوع است اما ناتوانی بسیاری از کشورهای غربی مخصوصاً در سه دهه گذشته در تأمین شرایط زیستی بخشی از جامعه که در روند جهانی شدن اقتصاد متضرر شدند، موضوعی جدّی در ریشهیابی برآمدن این افراط و راستگرایی است. اقشار به حاشیه رانده شده، در جریان راستگرایی، نوعی امید پیدا کردند که میتوانند از کسانی که باعث عقبماندگی آنها شدند، انتقام بگیرند. انتقام از نخبگان، لیبرالها و جهانگرایان، مخرج مشترک همه آنهاست. در کنار این حس، باید به نقش رسانههای نوین و فضای مجازی به عنوان میانجی بین اقشار فرودست و آسیبدیده و جریانها و تشکیلات محافظهکارانه نیز توجه کرد. البته گفتنی است که ریشه و رشد این جریانها از کشوری به کشور دیگر متفاوت است.
پویاییهای سیاسی در درون کشورها با پویاییهای بینالمللی، به رشد محافظهکاران کمک کرده و البته ممکن است آسیب هم برساند. مهمترین تکانه انتخاب ترامپ برای دور دوم ریاست جمهوری آمریکا است که جان جدیدی به کالبد محافظهکاران بخشیده است اما سرشت و سرنوشت پویاییهای سیاست در آمریکا، نامشخص و نامعین است هرچند که در حال حاضر محافظهکاران در عرصه قدرت، یکهتازی میکنند.
پیآمدهای برآمدن محافظهکاران در گوشه و کنار جهان، پیچیده و پرلایه است. در لایه تمدنی و فرهنگی، بیتردید تنشها و برخوردهایی را میتوان انتظار داشت؛ در لایه سیاسی، مخصوصاً در اروپا دوگانگی مدیریت اتحادیه اروپایی و حاکمیت ملی، پایههای آن اتحادیه را خواهند لرزاند. تأکید بیش از حد بر ناسیونالیسم، مخصوصاً با عیاری از نژادپرستی، مهاجرین را زیر فشار خواهد گذاشت و تعاملات بین مردمان را سخت خواهد کرد.
آنچه بیش از بقیه پدیدهها بر پیآمدهای این جریان اثر خواهد گذاشت، گفتار و کردار محافظهکاران است که بیتردید بین صداقت و واقعیت رفتاری آنها و بین ادعا و ظرفیت عمل آنها فاصله جدّی است و این خود به زایشهای جدید خواهد انجامید.