رابطه عاشقانه شوهر و دوست صمیمی خون به پا کرد
اواسط سال ۹۶ زن جوانی با حال وخیم در یکی از خیابانهای اسلامشهر نقش بر زمین شد...
اواسط سال ۹۶ زن جوانی با حال وخیم در یکی از خیابانهای اسلامشهر نقش بر زمین شد. رهگذران با دیدن این صحنه به سمت زن جوان دویدند، اما او حتی قدرت تکلم هم نداشت.
مردم خیلی سریع با ماموران اورژانس تماس گرفتند و امدادگران زن جوان به نام افسانه را به بیمارستان منتقل کردند.
در حین انتقال افسانه به آمبولانس گوشی تلفن همراه او زنگ خورد و یکی از خانمهای رهگذر تلفن را پاسخ داد. خواهر افسانه که پشت خط بود موضوع را از زبان آن زن غریبه شنید و خودش را به بیمارستان رساند، اما وخامت حال افسانه به حدی بود که به آی سیو منتقل شد و هوشیاری او لحظه به لحظه کمتر میشد.
مرگ مشکوک
افسانه حدود دو هفته در بیمارستان بستری بود، اما سرانجام به کام مرگ فرو رفت. در حالی که آثار کبودی روی بدن او دیده میشد و همچنین آثار فشار بر عناصر حیاتی گردنش نیز مشهود بود، با اعلام مرگ مشکوک او از سوی کادر درمان بیمارستان رسیدگی به موضوع در دستور کار تیم جنایی قرار گرفت.
این در حالی بود که پدر و مادر افسانه از داماد خودشان شکایت کرده و اعلام کردند که افسانه با شوهرش اختلافات دنبالهداری داشتند و هیچکس به جز شوهرش نمیتواند مقصر مرگ او باشد. تحقیقات کلید خورد و فرزندان افسانه یعنی دختر ۱۰ ساله و پسر ۲۰ سالهاش تحت تحقیقات قرار گرفتند. پسر افسانه به ماموران گفت: «روز حادثه پدر و مادرم با همدیگر بحثشان شد، اما پدرم روی مادرم دست بلند نکرد و او را کتک نزد.
آنها فقط با همدیگر جر و بحث میکردند. بعد مادرم از جایش بلند شد و گفت که معده درد عصبی گرفتهام. لباس پوشید و به سمت در خانه رفت. از او پرسیدم کجا میروی که گفت میخواهم بروم از همسایه قرص معده بگیرم. من نگران مادرم بودم، چون خیلی پریشان بود برای همین کمی دنبالش رفتم و دیدم که سر کوچه سوار یک خودروی پراید نقرهای شد و رفت و برای همین دیگر به او نرسیدم و نمیدانم کجا رفت.»
خیانت شوهر
در ادامه تحقیقات خواهر افسانه به عنوان اولین کسی که از وخامت حال او باخبر شد و خودش را به بیمارستان رساند تحت تحقیقات بازپرس جنایی قرار گرفت. او در شرح ماجرا گفت: «زندگی خواهرم خیلی فراز و نشیب داشت. او روزهای تلخی را سپری میکرد، چون شوهرش با دوست صمیمی او ارتباط عاشقانه برقرار کرده بود و همین موضوع باعث شده بود که روزگار خواهرم سیاه شود.»
این زن ادامه داد: «من هر روز با افسانه حرف میزدم و او برایم درددل میکرد. اوایل شوهرش برقراری رابطه با دوست افسانه را انکار میکرد، اما خواهرم چندین بار با مدارک محکمی که به دست آورده بود مچ او را گرفت و دیگر نمیتوانست حقیقت را کتمان کند. خواهرم فهمیده بود که شوهرش قصد دارد او را طلاق دهد و وقتی زندگی خودش را در آستانه فروپاشی میدید خیلی به هم ریخته و ناراحت بود. برای همین که میدانستم افسانه در وضعیت روحی بسیار نامناسبی قرار دارد هر روز سراغش را میگرفتم.»
خواهر افسانه درباره روز حادثه گفت: «روز حادثه مثل هر روز به او زنگ زدم. در چند تماس اول کسی تلفن را جواب نداد و شماره خانه خواهرم را گرفتم که پسرش جواب داد و گفت پدر و مادرم با همدیگر دعوا کردند و مادرم با حال بد از خانه بیرون رفت. وقتی این حرف را از زبان پسرخواهرم شنیدم خیلی مضطرب شدم و چندین بار پشت سر هم شماره موبایل افسانه را میگرفتم.
بالاخره یک خانم ناشناس تلفن را جواب داد و گفت شما با صاحب این خط چه نسبتی دارید که گفتم خواهرش هستم. آن زن به من گفت که افسانه در خیابان تلو تلو میخورده و ناگهان زمین افتاده است. مردم اورژانس را خبر کرده بودند و وقتی من با اطلاعاتی که آن خانم رهگذر داد، آدرس بیمارستان را گرفته و خودم را به آنجا رساندم خواهرم نه هوشیاری داشت و نه قدرت تکلم. خواهر من هیچ بیماری زمینهای نداشت که ناگهان منجر به چنین حال وخیمی شود.»
بازداشت متهم
با اطلاعاتی که خواهر مقتول در اختیار ماموران جنایی قرار داد؛ تماسهای شوهر افسانه مورد بررسی قرار گرفته و پرینت پیامهایی که رد و بدل کرده بود با دستور بازپرس پرونده استخراج شد. محتوای این پیامها و تماسها مهر تائیدی بر ادعای خواهر افسانه بود. شوهر افسانه با دوست صمیمی همسرش ارتباط عاشقانه عمیقی برقرار کرده بود تا جایی که آن زن را تحت فشار قرار داده بود که از شوهرش طلاق گرفته تا بتوانند با همدیگر ازدواج کنند.
در یکی از پیامهایی که شوهر افسانه برای آن زن ارسال کرده بود نوشته شده بود: «من در مورد افسانه زیادهروی کردم و خودم بابت رفتاری که با زنم داشتم عذاب وجدان گرفتهام.» با این ادلهای که به دست آمد شوهر افسانه بازداشت شد، اما در تمام مراحل تحقیقات منکر برخورد فیزیکی منجر به مرگ همسرش بود.
او ادعا میکرد که همسرش بارها سابقه خودکشی داشته و این بار هم به خاطر اقدام به خودکشی جان خود را از دست داد. متهم در دادگاه محاکمه شده و قضات دادگاه با کامل ندانستن ادله و مستندات برای محکوم کردن متهم او را تبرئه کردند و شوهر افسانه با وثیقه آزاد شد.
سرقت یک و نیم کیلو طلا
شوهر افسانه بعد از اینکه از زندان آزاد شد به زادگاه خود که شهری دور از تهران بود رفت و در آنجا وارد باند سرقت شده و یک و نیم کیلو طلا سرقت کرد. ماموران آن شهرستان با ردیابی باند سرقت موفق به دستگیری شوهر افسانه و همدستانش شدند. به این ترتیب متهم به زندان آن شهر منتقل شد، اما در همین حین قضات دیوانعالی کشور رای صادر شده از دادگاه بدوی را نقض کرده و با توجه به پیامی که شوهر افسانه برای معشوقه خود ارسال کرده بود، درگیری او و افسانه را محرز دانستند. به این ترتیب متهم بار دیگر در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه رفت.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی اولیای دم تقاضای قصاص متهم را کردند. سپس شوهر افسانه پای میز محاکمه ایستاد و در دفاع از خود گفت: «من اتهامم را قبول ندارم. همسر من سابقه خودکشی داشت و روز حادثه تا زمانی که در خانه بود من حتی به او نزدیک هم نشدم چه برسد به اینکه دستم به او بخورد.
نمیدانم وقتی از خانه خارج شد چه بلایی سر خودش آورد.» متهم ادامه داد: «من عاشق دوست صمیمی افسانه شده بودم و او این موضوع را متوجه شده بود. برای همین خیلی ناراحت بود و میگفت تو نباید با دوست صمیمی من وارد رابطه میشدی. روز حادثه باز هم بر سر همین موضوع با من دعوایش شد و بعد از جرو بحثی مفصل از خانه خارج شد، اما نمیدانم چه چیزی باعث مرگ او شد.» قضات دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهم برای صدور رای وارد شور شدند.