سوختن زن جوان در شعلههای خشم همسرش/ رضایت غافلگیرکننده ولی دم
ولی دم زنی که به دست شوهرش به آتش کشیده و کشته شده بود، در دادگاه همه را غافلگیر کرد چون دختر و تنها بازمانده مقتول دچار سانحه شد و پیش از مرگش به او چیزی گفت که دگرگونش کرد.

اوایل سال ۱۴۰۳ گزارش سوختگی زنی جوان در یکی از بیمارستانهای تهران به پلیس اعلام شد. پس از حضور مأموران و بررسیهای اولیه مشخص شد که همسر او مسبب سوختگی بوده است. چند روز بعد زن جوان تسلیم مرگ شد و همسرش نادر را به اتهام قتل بازداشت کردند.
متهم در همان بازجوییهای اولیه به قتل اعتراف کرد و در تشریح ماجرا گفت: من و همسرم از سالها قبل باهم اختلاف داشتیم. روز حادثه وقتی دخترمان به دانشگاه رفت ما دوباره بحثمان شد و من نتوانستم خودم را کنترل کنم.
او ادامه داد: به سراغ شیشه بنزین که داخل کابینت بود رفتم و آن را روی همسرم ریختم و برای اینکه ساکتش کنم کبریت کشیدم و همسرم جلوی چشمانم آتش گرفت. اما پشیمان شدم و به سختی آتش را خاموش کردم و همسرم را به بیمارستان رساندم.
پدرم مرد ناآرامی بود
با تکمیل تحقیقات برای نادر به اتهام مباشرت در قتل عمدی همسرش کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
بعد از آن دختر متهم به مأموران گفت: پدرم مرد ناآرامی بود و سر هرچیزی به سرعت عصبانی میشد. با این حال نمیخواهم بعد از مرگ مادرم شاهد از دست رفتن پدرم هم باشم. به همین خاطر رضایت بیقید و شرط خودم را اعلام میکنم.
اگر زنده نماندم، پدرم را ببخش
در این میان مادر مقتول به عنوان ولی دم دیگر پرونده بر قصاص دامادش اصرار داشت تا اینکه چند ماه بعد از این جنایت آتشین ناگهان تنها دختر مقتول در یک سانحه رانندگی دچار مصدومیت شدید شد تا حدی که بهسختی میتوانست حرف بزند. دختر جوان وقتی فهمید پزشکان امیدی به زنده ماندنش ندارند درخواست ملاقات مادربزرگش را کرد.
بدین ترتیب زن سالخورده به دیدار نوهاش رفت و دختر جوان از او درخواست کرد که اگر زنده نماند، پدرش را ببخشد و به او رضایت دهد. روز بعد از این ملاقات دختر جوان به علت شدت جراحات وارده تسلیم مرگ شد و مادربزرگ نیز بنابر وصیت نوهاش به دادسرا رفت و رضایت بیقید و شرط خود را از دامادش اعلام کرد.
به این ترتیب متهم از جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد و از خودش دفاع کرد.
او مدام غر میزد و اعصابم را به هم ریخته بود
در این جلسه متهم که هنوز داغدار دخترش بود، به جایگاه رفت و با ابراز ندامت گفت: من و همسرم اختلافات زیادی داشتیم، اما نمیخواستم او را به قتل برسانم یا نقشهای برای او بکشم. آن روز به یکباره عصبانی شدم و برای ترساندن همسرم روی سرش بنزین ریختم.
او افزود: او مدام غر میزد و اعصابم را به هم ریخته بود تا اینکه کبریت را روشن کردم و روی او انداختم. حالا هم متأسفم و از شما میخواهم در حد امکان در مجازاتم تخفیف قائل شوید.
با پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.