به روز شده در
کد خبر: ۲۶۷۷۰
در گفت‌وگو با آوش مطرح شد؛

تخریب یک ساختمان مسکونی در حمله موشکی و نجات معجزه‌آسا/ روایت یک بازمانده از دل ویرانی

یک ساختمان مسکونی در جریان حملات موشکی اخیر، به‌طور کامل تخریب شد و تنها نبودن تصادفی یک خانواده، آن‌ها را از مرگ نجات داد.

تخریب یک ساختمان مسکونی در حمله موشکی و نجات معجزه‌آسا/ روایت یک بازمانده از دل ویرانی
گروه اجتماعی آوش/غزال ساری اصلان

میان کوچه‌ای که حالا دیگر هیچ شباهتی به گذشته ندارد، خانه‌ای بود که دیگر نیست. دیوارهایش فرو ریخته، سقفش به خاک نشسته و از روزمرگی‌های ساده‌اش، تنها غباری مانده میان آوار. اما در دل همین ویرانی، رد روشن یک معجزه به چشم می‌خورد؛ خانواده‌ای که باید آن‌ شب در خانه می‌بودند، نبودند و همین نبودن، نجات‌شان داد.

آن‌ سوتر، اما همه‌چیز غم‌انگیزتر است. همسایه‌ها، برخی برای همیشه رفته‌اند، برخی دیگر زیر همین خاکسترها دنبال تکه‌ای از گذشته می‌گردند. محله، محله داغ‌دیده‌ها است؛ محله سکوت‌هایی که از دل فریاد می‌آیند و قاب‌هایی که دیگر دیواری برای آویختن‌شان نمانده است.

امیر سلطانی، یکی از ساکنان ساختمان تخریب‌شده، هنوز هم باور نمی‌کند خانه‌ای که سال‌ها در آن زندگی کرده، حالا دیگر وجود ندارد. او در گفت‌وگو با آوش، از شبی می‌گوید که همه‌چیز در یک لحظه فروریخت، «هنوز فکر می‌کنیم داریم خواب می‌بینیم. خیلی سخت می‌گذرد و فقط دوست داریم از این خواب بیدار شویم.»

خانواده سلطانی در همسایگی شهید باکویی، از دانشمندان هسته‌ای کشور، زندگی می‌کردند؛ بی‌خبر از جایگاه ویژه‌ همسایه‌ فروتن و مهربانشان. اصابت موشک به بخش غربی ساختمان، خسارتی سنگین بر جای گذاشت. طبقات چهارم، سوم و پنجم غربی به‌طور کامل تخریب شد و آوار روی طبقه دوم فروریخت. آقای سلطانی و خانواده‌اش که آن شب در خانه نبودند، از مرگ نجات یافتند؛ پسرشان نیز که در تهران زندگی می‌کرد، به‌طور اتفاقی شب را در خانه دوستانش گذرانده بود.

اما بسیاری از همسایگان، چنین سرنوشتی نداشتند، او می‌گوید: ساکنان طبقه چهارم همگی به شهادت رسیدند. در طبقه پنجم، آقای یوسفی جان خود را از دست داد. در طبقه سوم، خانمی که به تنهایی زندگی می‌کرد، با شکستگی لگن به طور معجزه‌آسایی نجات یافت و در طبقه دوم، آقای سلیمانی که با مادرش زندگی می‌کردند، از زیر آوار بیرون آورده شدند و مادرش دستانش شکسته بود. تعدادی دیگر از ساکنان به دلیل نبودن در منزل از آسیب مصون ماندند و ساکنان طبقه اول نیز به تازگی مرخص شده‌اند ..

آقای سلطانی درباره لحظه باخبر شدن از حادثه می‌گوید: به همراه همسرم برای شرکت در مراسم عروسی یکی از آشنایان به اصفهان رفته بودیم؛ ساعت ۴ صبح همسایه طبقه اول با من تماس گرفت و فقط گفت «خدا را شکر». وقتی پرسیدم چه شده، گفت خانه‌مان از بین رفته... تماس قطع شد. فکر کردم اشتباه شنیدم و نیمه شب خواب زده شده است، تماس گرفتم، صداها را که شنیدم، دچار اضطراب شدم. تصویری فرستادند از خانه‌مان که در دود و آتش و ویرانی غرق بود. مسیر اصفهان تا تهران را نمی‌دانم چطور طی کردیم.

نگران کننده‌‌ترین لحظه برای آقای سلطانی، زمان بی‌خبری از پسرش در تهران بود، به گونه‌ای که عنوان می‌کند: تماس گرفتم، جواب نداد. مرگ را به چشم دیدم، اما چند ساعت بعد فهمیدیم که شب قبل به خانه یکی از دوستانش رفته و نجات یافته بود و این لطفی بود که خدا در حق ما کرد.

او می‌گوید: خسارات مادی گسترده است؛ اما آن‌چه بیشتر آزار می‌دهد، خاطراتی است که دیگر وجود ندارند. عکس‌های ازدواجمان، تصاویر تولد بچه‌ها، طلاهای همسرم، وسایلی که طی ۳۰  سال زندگی مشترک با زحمت خریده بودیم،  همه‌چیز از بین رفت. آن خانه فقط آجر و آهن نبود، یک  عمر خاطره بود.

سلطانی اظهار می‌کند: به همراه خانواده اکنون با کمک شهرداری تهران در یکی از هتل‌ها اسکان داده شده‌ایم، اگرچه امکانات در شان ما و در حد بضاعت شهرداری فراهم شده، اما شرایط روحی اهالی بسیار سخت است.  کم‌حوصله و پرخاشگر شده‌ایم، دیدن خارج شدن همسایگان از زیر آوار هنوز جلوی چشم‌مان است. آخرین نفر را یک هفته بعد از حادثه بیرون آوردند.

او در پایان از مسئولان  می خواهد تا به قول‌هایی که برای بازسازی منازل آسیب‌دیدگان داده شده، عمل کنند. امید او و دیگر بازماندگان این فاجعه، ساختن دوباره خانه‌هایی است که خاطرات‌شان زیر خاک مانده‌اند.

ارسال نظر

آخرین اخبار