EN
به روز شده در
کد خبر: ۶۱۲۳۸

«ملک‌الشعرای بهار»: شاعر آزادی، معلم تاریخ، مرد سیاست

ملکِ شعر و عدالت، نه تنها در دفترهای ادبیات، بلکه در حافظهٔ سیاسی ملت نیز جایگاهی ماندگار یافت؛ شاعری که به‌جای نشستن در سایهٔ لقب موروثی‌اش، با قلم و اندیشه و رنج زیسته‌اش، تاجِ شرافت را خود بر سر نهاد.

«ملک‌الشعرای بهار»: شاعر آزادی، معلم تاریخ، مرد سیاست

محمدتقی بهار، «ملک‌الشعرا»ی ایران، از آن دسته چهره‌هایی است که در نقطه‌ی تلاقی سه مسیر ایستاده است: شعر، سیاست و تاریخ. او نه صرفاً شاعر بود، نه تنها سیاست‌ورز و نه فقط پژوهشگرِ ادبی.

 بهار در دوران پرتلاطم مشروطه و سال‌های پس از آن زیست؛ زمانی که وطن در التهابِ بیداری و درگیری قدرت‌ها به دنبال صدایی بود که هم ریشه در سنت داشته باشد و هم دل در گرو آزادی؛ همین دوگانگیِ خلاق، بهار را به چهره‌ای یگانه در ادبیات معاصر ایران بدل کرد؛ شاعری که با زبانِ کهن، سخنِ نو گفت و با لحنِ خراسانی، آرمانِ آزادی‌خواهی را فریاد کشید.

بهار در آغاز قرن چهاردهم هجری خورشیدی پا به جهان نهاد؛ در خانواده‌ای اهل ادب و در شهر مشهد که میراث شعر فارسی را در جان خود داشت. لقب «ملک‌الشعرا» را از پدر به ارث برد، اما آنچه او را به جایگاهی ماندگار رساند نه میراث خانوادگی، بلکه هوش تاریخی، جسارت سیاسی و اندیشه‌ی شاعرانه‌اش بود. او به‌سرعت از عرصه‌ی درباری فاصله گرفت و قدم در میدان تازه‌ی مردم، مجلس و مشروطه گذاشت.

مشروطه برای بهار تنها یک واقعهٔ سیاسی نبود؛ ضرب‌آهنگِ عصرِ تازه‌ای بود که باید در شعر بازتاب می‌یافت. بهار به خوبی دریافت که شعرِ فارسی در مواجهه با تحولات سیاسی و اجتماعی نیازمند زبانِ تازه‌ای است. با این‌همه، برخلاف نوگرایانی که به دنبال شکستن قالب‌ها بودند، او مسیر نوسازی در دلِ سنت را برگزید. از همین روست که شعرش در قالب‌های کلاسیک می‌درخشد اما مضمون آن بی‌تردید مدرن است؛ «آزادی»، «قانون»، «میهن»، «استبداد» و «خرد سیاسی»، واژگانی هستند که در شعر او حیات اجتماعی می‌گیرند.

ابیات مشهور او در ستایش آزادی، سرود رسمی مشروطه‌خواهان شد و همچنان از مهم‌ترین مانیفست‌های ادبی آزادی‌خواهی به حساب می‌آید. شعر «دماوند» که در آن کوه دماوند را به نمادی از مقاومت در برابر ظلم تبدیل می‌کند، نه‌ فقط یک قصیده‌ی کلاسیک، که سند سیاسی دوران است؛ گواهی شاعرانه بر روزگاری که ایران میان قدرت‌طلبی‌های داخلی و مداخلات خارجی در تب و تاب می‌سوخت. در این شعر و بسیاری دیگر از اشعارش، بهار با زبانِ قصیده، سخن از زخم‌های سیاسی و اجتماعی زمانه‌اش می‌گوید..

اما سیاست برای بهار تنها ماده‌ی شعر نبود؛ میدان عمل هم بود. او چندین بار نماینده‌ی مجلس شد، روزنامه‌نگاری مبارز بود و بارها به‌خاطر موضع‌گیری‌هایش به زندان افتاد یا تبعید شد. در دوره‌ی رضاشاه، هنگامی که فضای سیاسی به سمت تمرکز قدرت و خاموشیِ مخالفان رفت، بهار نیز ماه‌ها زندانی شد؛ اما حتی این تجربه‌ی تلخ هم نتوانست شعله‌ی آزادی‌خواهی را در او خاموش کند. او پس از رهایی، باز هم به کار پژوهش و تاریخ‌نویسی، تدریس، و سرودن شعر پرداخت.

یکی از جنبه‌های مهم شخصیت بهار، توجه‌اش به تاریخ ادبیات است. آثار او همچون «سبک‌شناسی»، «تاریخ تطور نثر فارسی» و تصحیح‌های ارزشمندش از متون کهن، او را در زمرهٔ بنیان‌گذاران پژوهش مدرن ادبی در ایران قرار می‌دهد. او با دقت و وسواسی که از یک مورخ انتظار می‌رود، سبک‌های ادبی را بررسی کرد و نقش هر دوره را در تحول زبان فارسی توضیح داد. همین نگاه علمی باعث شد تا بهار را نه فقط شاعر و سیاست‌مدار، بلکه پدر«سبک‌شناسی نوین» ایران بدانند.

بهار در برابر مدرنیتهٔ ادبی، نگاهِ معتدل و هوشمندانه‌ای داشت؛ هم از نوگرایی حمایت می‌کرد و هم بر ضرورت حفظ ریشه‌ها تأکید داشت. شاید برای همین است که شعر او، با وجود وفاداری‌اش به قالب‌های سنتی، هنوز شنیدنی و قابل‌درک است؛ زیرا روح آن، روحِ مبارزه، آزادی و انسان‌گرایی است.

مرگ او در سال ۱۳۳۰ پایانِ دوره‌ای از شعر و سیاست ایران بود؛ اما صدای او هنوز در گوش تاریخ مانده است. وقتی امروز به شعرهایش بازمی‌گردیم، درمی‌یابیم که دغدغه‌های او هنوز تازه‌اند: عدالت، آزادی، کرامت انسانی و سرنوشت ایران. بهار شاعری بود که به شمشیر کلمه مسلح شد و ایمان داشت که شعر می‌تواند در کنار سیاست، در ساختن آیندهٔ یک ملت نقش داشته باشد.

اینگونه بود که محمدتقی بهار، ملکِ شعر و عدالت، نه تنها در دفترهای ادبیات، بلکه در حافظهٔ سیاسی ملت نیز جایگاهی ماندگار یافت؛ شاعری که به‌جای نشستن در سایهٔ لقب موروثی‌اش، با قلم و اندیشه و رنج زیسته‌اش، تاجِ شرافت را خود بر سر نهاد.

ارسال نظر

آخرین اخبار