پیرنگر
مجید رضاییان

یکم) اتفاقا ما در میانه «بازی» هستیم؛ داریم «نقش» بازی میکنیم: دو نوع نقش؛ نقش واقعی خودمان و نقشهای غیرواقعی. نقشهایی که خودِ خود ما نیست. سینما گاه بهانه است؛ چقدر هم خوب است این سینما؛ چرا؟ اینکه نقشهای غیرواقعی در عرصه سیاست را رو میکند و برملا. از قضا بد هم نیست.
دوم) فیلم سینمایی پیرپسر، این آموزه را به همه ما داد که یک گام برویم عقبتر. ببینیم نگره و نگرش ما، چه اندازه پیر است و عقب مانده یا تازه است و روزآمد. راستی! چرا باید مرتب از «بدیهیات» سخن گفت؛ اینکه سینما یک قاب است، برگرفته از واقعیتهای جامعه. «نفی واقعیت» یا «پذیرش واقعیت»، سنجه سزاواری است برای تشخیص نگرش متناسب با زمان یا برعکس، نگرش پیر و غیر روزآمد. وگرنه چرا قاب سینما و در نتیجه نمایش واقعیت، برخیها را نگران کند و ناخرسند؟ این هم یک امر بدیهی دیگر.
سوم) در اینگونه مواقع، ارتباطات چه درسی به ما میدهد؟ هرگاه بیاموزیم «مبنای نقد»، «پذیرش نگاه دیگری» است؛ صحنه تمام این برخوردها، به کلی متفاوت میشود. چه هایدگر میگفت، چه نظریهپرداز دیگری، از مشرق زمین یعنی خواجه نصیر - یا معمار گفتوگو- اساسا نقد، بدون پذیرش اندیشه دیگری، هرگز شکل نمیگیرد. ارتباطات بر بستر همین اصل میچرخد؛ با پذیرش اندیشه دیگری، هم «باب گفتوگو» گشوده میشود و هم، «نقد» شکل خواهد گرفت؛ لذا روزی ممکن است قاب سینما و نمایش ما را به این اصل رهنمون سازد و روزی، واقعیتهای موجود در عرصه روابط بینالملل. چه آن هنر و چه این، هر دو، به نوعی وابسته به اصول و مبانی ارتباطی است.
آخر) از دیدن واقعیت تا پذیرش دیگری، ما به نگره تازه و روزآمد و در نتیجه ایفای نقش موثر و حتی ماندگار، میرسیم. نیز، شرایط امروز و شکننده آتشبس، نیازی به اقامه برهان و اثبات ندارد؛ کافی است با خودِ خودمان، فقط لحظهای خلوت کنیم تا درک شود هر آنچه باید. زمانه ما مگر، چه اندازه با از دست دادن فرصتهای پیدرپی، تناسب دارد واقعا؟ این نگره باید تقویت شود تا همه چیز بیش از این، پیر نشود و تنهاتر نشویم؛ در همه عرصهها. همین و بس.
منبع اعتماد