به روز شده در
کد خبر: ۲۶۱۳۷

روایتی از روزهای آغازین جنگ ایران و عراق

«نخجیر» رمانی از مصطفی بیان داستان پنج روز آغاز جنگ ایران و عراق را روایت می‌کند که ایران به سرعت مورد تهاجم بعثی‌ها قرار می‌گیرد و داستان با ورود تیزپروازان نیروی هوایی ارتش ایران به اوج خود می‌رسد.

روایتی از روزهای آغازین جنگ ایران و عراق

«نخجیر» هشتمین کتاب مصطفی بیان و اولین داستان بلندش است. وی روزنامه نگار ادبی، موسس و دبیر انجمن داستان سیمرغ نیشابور از سال ۱۳۹۴ تا به امروز است.

داستان «نخجیر» در ژانر ماجراجویی فانتزی و حماسی است. وقایع داستان بین جهان واقعیت و تخیل رخ می‌دهد.

حوادث این داستان در پنج روز آغاز جنگ ایران و عراق روی می‌دهد. ایران به سرعت مورد تهاجم بعثی‌ها قرار می‌گیرد. نیروهای پلید قصد تصرف تهران را دارند اما داستان با ورود تیزپروازان نیروی هوایی ارتش ایران به اوج خود می رسد.

«نخجیر» داستان یکی از این تیزپروازان آسمان ایران امیر خلبان عزیزالله جعفری است.

این خلبان شهید در نهم فروردین سال ۱۳۳۱ در شهرستان نیشابور چشم به جهان گشود. وی در سال ۱۳۵۴ جهت گذراندن دورۀ خلبانی به آمریکا رفت و جزو اولین خلبانانی بود که با جت F5 پرواز می‌کرد.

خلبان جعفری در نهایت چهارم مهرماه ۱۳۵۹ به همراه خلبان مسعود محمدی در آخرین عملیات خود پس از انهدام بسیاری از تاسیسات دشمن در خاک عراق به شهادت رسید.

روایت کتاب اینگونه آغاز می شود:

یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۵۹

١٢ ذیقعده ١٤٠٠

لاشخورها به کاخ ریاست جمهوری ورود کردند. صدای بال هایشان سکوت مطلق شب بغداد را در هم می شکست. هنوز سپیده صبح دوشنبه ندمیده بود و نسیم گرم و ملایمی که ساعتی قبل از فراز اجساد مرزبانان عبور کرده بود پنجره های کاخ را می سایید. در سیاهی شب حیاط کاخ، یکی از لاشخورها با نشانی زرین بر پنجه چپ بال های عظیم خود را جمع کرد و جلوی پیشوا سر خم کرد و به سخن آمد: «پیشوا! دروازه های ایران با اشارت دست شما به آسانی گشوده می شوند.»

پیشوا که انگار منتظر همین خبر بود عهدنامه پاره پاره الجزایر را جلوی پای لاشخور ریخت، پس از سپیده دم فردا، شط العرب تحت حاکمیت ما در می آید و کشتی های ایرانی فقط با پرچم عراق از این رودخانه عبور می کنند، وقت آن است که زمین هایمان را پس بگیریم.

پیشوا در حالی که شلاق دسته چرم خود را به پا می کوبید با بی صبری ادامه داد: اگر ایرانی ها بخواهند پا از گلیم خود دراز کنند، سر آنها را در گل فرو خواهیم کرد تا به اراده سیاسی ما عمل کنند.» سپس نگاه خیره و رعب آور خود را متوجه عدنان خیرالله کرد و پرسید: «چه چیزی مانع این می شود که ما هر وقت خواستیم قصر شیرین را بگیریم؟ وزیر دفاع که زیر نگاه پیشوا می لرزید پاسخ داد. مطلقاً هیچ چیز».

چشمان گرد طارق عزیز با چاپلوسی آشکاری از پشت عینک بزرگ برق میزد. پیشانی همیشه عرق کرده اش را پاک کرد و بعد زبان چرب و کلفتش را چرخاند تا تازه ترین گزارش ها را به پیشوا بدهد: «رژیم تازه تاسیس ایران کشوری توسعه یافته را تحویل گرفته آنها ایران را نساخته اند و بنابراین برای ایران هیچ تلاشی نمی کنند.

علی ابوحسن مشاور پیشوا از سمت دیگر میز با لبخند خوش بینانه ای پیش بینی کرد «همه چیز به نفع خلق عرب است.»! و جلسه پایان گرفت...

رمان «نخجیر» در ۹۸ صفحه توسط انتشارات حکمت کلمه منتشر شده است.

منبع: ایرنا

ارسال نظر

آخرین اخبار