در سایه سانسور، دور از جبهه حقیقت
در حالی که ادبیات جنگ ایران با مسائلی همچون سانسور، خودسانسوری و نگاههای تکسویهی حکومتی دست و پنجه نرم میکند، رمانهای ضدجنگ جهانی به سراغ لایههای انسانی این موضوع میروند.

ایران، سرزمینی با سابقهای دیرین در تجربه جنگ است؛ از نبردهای اسطورهای شاهنامه تا هشت سال دفاع مقدس، اما با وجود این پیشینه پرفراز و نشیب، ادبیات جنگ در ایران، بهویژه در قالب رمان، همچنان از تجربههای جهانی عقبتر ایستاده است.
از شاهنامه تا رمان: شکافِ گونهها
ادبیات ایران قرنها پیش از شکلگیری ژانر رمان در اروپا، تجربه روایت جنگ را در قالب شعر حماسی داشته است؛ فردوسی در شاهنامه، جنگ را نه تنها بهمثابه درگیری نظامی، بلکه بهعنوان جدال حق و باطل، وفاداری و خیانت، عشق و مرگ و از همه مهمتر، میهندوستی روایت میکند. اما با ورود ژانر رمان به ادبیات مدرن، ما از قافله عقب ماندیم. در حالی که جهان با آثاری همانند «وداع با اسلحه» نوشته ارنست همینگوی، «در جبهه غرب خبری نیست»، اثر اریش ماریا رمارک، «سلاخخانه شماره پنج»، نوشته کرت ونهگات و یا کتاب «تربیت اروپایی»، اثر رومن گاری، به سویههای گوناگون جنگ پرداختند، ادبیات ما عمدتاً یا خاموش ماند یا دستکاری شد.
رمانهای جنگی ایرانی؛ روایت یکسویه از جبهه
در ادبیات داستانی معاصر ایران، بخش بزرگی از رمانهای جنگی تحت سیطرهی نهادهای رسمی تولید شدهاند. آثاری چون «دا»، «پایی که جا ماند» یا «نورالدین پسر ایران»، بیشتر به خاطرهنویسیهای مجاز و یکسویه شباهت دارند تا رمانهایی پیچیده و چندلایه که نمونههای بینظیر آن در ادبیات غرب، به وفور یافت میشود. اغلب این آثار، قهرمانمحورند، تکصداییاند و بهندرت به مسائل انسانی، روانی، و تناقضهای اخلاقی در میدان جنگ میپردازند.
واقعیت این است که ما نویسندههای قدر کم نداریم، اما فضای بستهی نشر، محدودیت در بازنمایی واقعیت و دستهای پر توان سانسورچیان، راه را بر نویسندگان مستقلی که میخواهند از جنگ بنویسند سد کرده است.
بسیاری از نویسندگان مستقل یا نادیده گرفته میشوند یا دچار سانسورند و همین است که عطای نوشتن از جنگ را به لقایش میبخشند و به سراغ موضوعات دیگری برای نوشتن میروند. رمانهایی که جنگ را از زاویه شک، تردید، تروما یا حتی نقد ساختار قدرت نگاه کنند، کمتر مجال انتشار یا پخش پیدا میکنند. این یعنی جنگ در ادبیات ما، بیشتر بر «باید» چگونه روایت شود تأکید میکند تا اینکه «چگونه» بوده است!
ادبیات جهانی؛ جنگ به مثابه بحران انسان
در حالی که ادبیات جنگ ایران با مسائلی همچون سانسور، خودسانسوری و نگاههای تکسویه حکومتی دست و پنجه نرم میکند، رمانهای ضدجنگ جهانی به سراغ لایههای انسانی این موضوع میروند:
کتاب «در جبهه غرب خبری نیست»، تجربهی سربازی است که نه قهرمان است نه خائن، بلکه انسانی گرفتار در خشونت بیمعنا.
«وداع با اسلحه»، رابطه عاشقانهای است در دل جنگ که به شک و تلخی و شکست منتهی میشود.
«سلاخخانه شماره پنج»، نگاهی سوررئالیستی به بمباران درسدن دارد که مرزهای واقعیت و خیال را میشکند.
در همه این آثار، آنچه اهمیت دارد، انسان است نه پیروزی یا شکست نظامی. این آثار در فضایی خلق شدهاند که نویسنده آزاد بوده تجربه شخصی، زخم، و حتی انتقاد از دولت یا ارتش را بیان کند.
چه باید کرد؟
در جهان امروز، رمان یکی از مهمترین ژانرهایی است که میتواند بیپروا، صریح و روشن، به مسائل انسانی بپردازد و به ژرفترین احساسات پنهان بشری نفوذ کند. شاید نخستین گام برای برونرفت از بنبستی که ادبیات جنگ ایران در آن گیر افتاده، پذیرش حقایق متکثر درباره جنگ باشد؛ جنگ فقط پیروزی و شهادت نیست؛ شکست، تروما، افسردگی، دلتنگی، بزدلی، پوچی و حتی خیانت هم بخشهای جدایی ناپذیر از آن هستند و لازم است که امکان روایت اینها فراهم شود.
از سوی دیگر رفع محدودیتهای نشر و سانسور، میتواند تا اندازه بسیاری، راه را هموار کند؛ تا زمانی که فقط یک نوع روایت مجاز باشد، ادبیات جنگ ما از واقعیت فاصله خواهد داشت. همچنین حمایت از نویسندگان مستقل، برگزاری کارگاههای آزاد نویسندگی جنگ، و ترجمهی گسترده آثار ضدجنگ جهان، میتواند افق تازهای را به روی ادبیات ایران بگشاید.