به روز شده در
کد خبر: ۲۴۹۲۰
چرا ادبیات جنگ در ایران جهانی نشد؟

در سایه سانسور، دور از جبهه حقیقت

در حالی که ادبیات جنگ ایران با مسائلی همچون سانسور، خودسانسوری و نگاه‌­های تک­سویه­‌ی حکومتی دست و پنجه نرم می­‌کند، رمان‌های ضدجنگ جهانی به سراغ لایه‌های انسانی این موضوع می‌روند.

در سایه سانسور، دور از جبهه حقیقت
گروه فرهنگ و هنر آوش

ایران، سرزمینی با سابقه‌ای دیرین در تجربه‌ جنگ است؛ از نبردهای اسطوره‌ای شاهنامه تا هشت سال دفاع مقدس، اما با وجود این پیشینه‌ پرفراز و نشیب، ادبیات جنگ در ایران، به‌ویژه در قالب رمان، همچنان از تجربه‌­های جهانی عقب­‌تر ایستاده است.

از شاهنامه تا رمان: شکافِ گونه‌ها

ادبیات ایران قرن‌ها پیش از شکل‌گیری ژانر رمان در اروپا، تجربه‌ روایت جنگ را در قالب شعر حماسی داشته است؛ فردوسی در شاهنامه، جنگ را نه ‌تنها به‌مثابه‌ درگیری نظامی، بلکه به‌عنوان جدال حق و باطل، وفاداری و خیانت، عشق و مرگ و از همه مهم‌تر، میهن­‌دوستی روایت می‌کند. اما با ورود ژانر رمان به ادبیات مدرن، ما از قافله عقب ماندیم. در حالی که جهان با آثاری همانند «وداع با اسلحه» نوشته‌­ ارنست همینگوی، «در جبهه غرب خبری نیست»، اثر اریش ماریا رمارک، «سلاخ­­‌خانه شماره پنج»، نوشته‌ کرت ونه­‌گات و یا کتاب «تربیت اروپایی»، اثر رومن گاری، به سویه‌­های گوناگون جنگ پرداختند، ادبیات ما عمدتاً یا خاموش ماند یا دست‌کاری شد.   

رمان‌های جنگی ایرانی؛ روایت یک‌سویه از جبهه

در ادبیات داستانی معاصر ایران، بخش بزرگی از رمان‌های جنگی تحت سیطره‌ی نهادهای رسمی تولید شده‌اند. آثاری چون «دا»، «پایی که جا ماند» یا «نورالدین پسر ایران»،  بیشتر به خاطره‌نویسی‌های مجاز و یک‌سویه شباهت دارند تا رمان‌هایی پیچیده و چندلایه که نمونه‌­های بی‌­نظیر آن در ادبیات غرب، به وفور یافت می‌­شود. اغلب این آثار، قهرمان‌محورند، تک‌صدایی‌اند و به‌ندرت به مسائل انسانی، روانی، و تناقض‌های اخلاقی در میدان جنگ می‌پردازند.

واقعیت این است که ما نویسنده‌­های قدر کم نداریم، اما فضای بسته­‌ی نشر، محدودیت در بازنمایی واقعیت و دست­‌های پر توان سانسورچیان، راه را بر نویسندگان مستقلی که می­‌خواهند از جنگ بنویسند سد کرده است.

بسیاری از نویسندگان مستقل یا نادیده گرفته می‌شوند یا دچار سانسورند و همین است که عطای نوشتن از جنگ را به لقایش می­‌بخشند و به سراغ موضوعات دیگری برای نوشتن می­‌روند. رمان‌هایی که جنگ را از زاویه‌ شک، تردید، تروما یا حتی نقد ساختار قدرت نگاه کنند، کمتر مجال انتشار یا پخش پیدا می‌کنند. این یعنی جنگ در ادبیات ما، بیشتر بر «باید» چگونه روایت شود تأکید می‌­کند تا اینکه «چگونه» بوده است!

ادبیات جهانی؛ جنگ به مثابه بحران انسان

در حالی که ادبیات جنگ ایران با مسائلی همچون سانسور، خودسانسوری و نگاه‌­های تک­سویه­‌ حکومتی دست و پنجه نرم می­‌کند، رمان‌های ضدجنگ جهانی به سراغ لایه‌های انسانی این موضوع می‌روند:

کتاب «در جبهه غرب خبری نیست»، تجربه‌ی سربازی است که نه قهرمان است نه خائن، بلکه انسانی گرفتار در خشونت بی‌معنا.

«وداع با اسلحه»، رابطه‌ عاشقانه‌ای است در دل جنگ که به شک و تلخی و شکست منتهی می‌شود.

«سلاخ‌خانه شماره پنج»، نگاهی سوررئالیستی به بمباران درسدن دارد که مرزهای واقعیت و خیال را می‌شکند.

در همه‌ این آثار، آن‌چه اهمیت دارد، انسان است نه پیروزی یا شکست نظامی. این آثار در فضایی خلق شده‌اند که نویسنده آزاد بوده تجربه‌ شخصی، زخم، و حتی انتقاد از دولت یا ارتش را بیان کند.

چه باید کرد؟

در جهان امروز، رمان یکی از مهم‌ترین ژانرهایی است که می­‌تواند بی‌­پروا، صریح و روشن، به مسائل انسانی بپردازد و به ژرف‌­ترین احساسات پنهان بشری نفوذ کند. شاید نخستین گام برای برون‌­رفت از بن­‌بستی که ادبیات جنگ ایران در آن گیر افتاده، پذیرش حقایق متکثر درباره جنگ باشد؛ جنگ فقط پیروزی و شهادت نیست؛ شکست، تروما، افسردگی، دلتنگی، بزدلی، پوچی و حتی خیانت هم بخش‌­های جدایی ناپذیر از آن هستند و لازم است که امکان روایت این‌ها فراهم شود.

از سوی دیگر رفع محدودیت‌های نشر و سانسور، می­‌تواند تا اندازه­‌ بسیاری، راه را هموار کند؛ تا زمانی که فقط یک نوع روایت مجاز باشد، ادبیات جنگ ما از واقعیت فاصله خواهد داشت. همچنین حمایت از نویسندگان مستقل، برگزاری کارگاه‌های آزاد نویسندگی جنگ، و ترجمه‌ی گسترده آثار ضدجنگ جهان، می‌تواند افق تازه‌ای را به روی ادبیات ایران بگشاید.

ارسال نظر

آخرین اخبار