سینمای جنگ ایران در قاب تکرار
در حالی که جهان و زبان سینما دگرگون شده، جنگها، شکلهای تازهای به خود گرفتهاند و تجربهی زیستهی نسلهای جدید از مفهوم جنگ عوض شده، سینمای ما هنوز انگار روی دکمه «تکرار» مانده است.

در روزهایی که سایهی جنگ، بار دیگر بر آسمان کشور سنگینی میکند و حملهی اسرائیل به خاک ایران، یادآور خاطرات تلخ هشت سال دفاع مقدس است، بد نیست نگاهی بیندازیم به وضعیت تولید آثار سینمایی در حوزهی جنگ که در ابتدا این سوال مطرح میشود که ایران تا چه اندازه توانسته با زبان روز و تجربههای جنگ همگام و همسو باشد؟
ضعف روایت در سینمای جنگ ایران
بیش از سه دهه از پایان جنگ تحمیلی ایران و عراق میگذرد اما سینمای ایران همچنان در قالبهای مشخص و کلیشهای دفاع مقدس باقی مانده و رشد چشمگیری نداشته است؛ روایتها غالباً بر تجلیل قهرمانان و ایثارگران تمرکز دارند و قهرمانمحوری، اولین و تقریباً تنها سوژهای است که فیلمسازان در روایات جنگی به سراغ آن میروند و بر روی سایر ابعاد مختلف جنگ، چشم میبندند.
این تکرارها سبب شدهاند که سینمای جنگی ایران از تحولات اجتماعی، روانی و انسانی جنگهای مدرن عقب بماند.
این در حالی است که سینمای هالیوود و سینمای اروپا توانستهاند با نگاهی گسترده و انسانیتر -نه صرفاً قهرمانمحور- به جنگ نگاه کرده و آن را از زاویههای متعدد روایت کنند.
آثاری مانند «خط باریک سرخ»، به کارگردانی «ترنس مالیک»، «زندگی زیباست»، اثر «روبرتو بنینی» و فیلم مشهور «نجات سرباز رایان»، ساختهی «استیون اسپیلبرگ»، نمونههایی از آثار موفقی هستند که ابعاد گوناگون جنگ از جمله تأثیرات روانی، اجتماعی و اخلاقی را مورد بررسی قرار دادهاند. این آثار، جنگ را نه صرفاً میدان نبرد، بلکه فضایی برای تأمل و پرسشگری دربارهی ماهیت انسان و خشونت معرفی کردهاند.
چرا سینمای ایران در جا زده است؟
قابهای سینمای جنگی ایران، عموماً به بازتولید اسطورهوار رزمندگان، تجلیل از ایثار و بازخوانی روایتهای خطکشیشدهای از «خوب» و «بد» بسنده کردهاند.
در حالی که جهان و زبان سینما دگرگون شده، جنگها، شکلهای تازهای به خود گرفتهاند و تجربهی زیستهی نسلهای جدید از مفهوم جنگ عوض شده، سینمای ما هنوز انگار روی دکمه «تکرار» مانده است؛ این تکرار دلایل متعددی دارد که شاید اولین دلیل آن، چارچوبهای نظارتی باشد که همواره از رویکرد انتقادی به جنگ پرهیز کرده و فیلمسازانی که خارج از این چارچوب به مسألهی جنگ نگاه کردهاند، معمولاً با محدودیتها و چالشهای جدیای روبرو بودهاند.
از دیگر دلایل درجا زدن سینمای جنگ ایران، وابستگی به نهادهای دولتی است؛ بسیاری از تولیدات جنگی به سفارش یا حمایت نهادهای دولتی تولید میشود که معمولاً روایتهای قهرمانمحور و یکدست را میپسندند.
همچنین فقدان تجربهی مستقیم و زبان تازه را نیز نباید نادیده گرفت؛ نسلهای جدید فیلمسازان، تجربهی مستقیم جنگ را نداشتهاند و بیشتر با روایتهای کلیشهای مواجهاند که مانع خلق داستانهای نو و شخصی میشود.
فقر رمانهای جنگی و تأثیر آن بر سینما
ادبیات جنگی، به ویژه رمانهای تأثیرگذار، پشتوانهی مهمی برای سینمای جنگ در جهان هستند. رمانهایی مانند «خط باریک سرخ» از جیمز جونز، «وداع با اسلحه» از ارنست همینگوی و «تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم» از آنتونی دوئر، توانستهاند ابعاد انسانی، روانی و اخلاقی جنگ را به خوبی روایت کنند.
در ایران اما، رمانهای جنگی قوی و تاثیرگذار کمتر دیده شدهاند. آثار قابل اشارهای مانند «سفر به گرای ۲۷۰ درجه» نوشتهی احمد دهقان یا «شطرنج با ماشین قیامت» اثر حبیب احمدزاده، هرچند ارزشمندند، اما به گستردگی و عمق نمونههای غربی نمیرسند؛ این خلأ در ادبیات، طبیعتاً بر توان سینمای جنگی ایران نیز تأثیر گذاشته است.
ضرورت بازاندیشی و نوآوری
با توجه به تحولات جدید منطقه و تهدیدات تازهای که ایران را فرا گرفته، زمان آن رسیده است که سینمای جنگی کشور از تکرار روایتهای کهنه و رسمی عبور کند و به سوی بازنمایی ابعاد پیچیده، انسانی و چندلایهی جنگ حرکت کند.
برای زنده ماندن در دنیای امروز، سینما باید زخمها را نشان دهد، نه فقط مدالها را.