زینب سلیمانی: حاج قاسم مقاومت و دیپلماسی را بهصورت همزمان بهکار میگرفت
زینب سلیمانی، مدیر بنیاد شهید سلیمانی، سخنرانی خود در کنفرانس بین المللی «دیپلماسی و مقاومت در مکتب حاج قاسم» را با طرح این پرسش که «هدف نهایی مقاومت و دیپلماسی چه بوده است؟» آغاز کرد و از تاثیرات قاسم سلمیانی در امنیت کشور سخن گفت.
اظهار کرد: شهید حاج قاسم سلیمانی از نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسیر فعالیت خود را در حوزه امنیت و دفاع ملی آغاز کرد. در دوران دفاع مقدس، او بهعنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله، در کنار هزاران رزمنده دیگر، بخشی از یک کنش جمعی ملی برای صیانت از تمامیت ارضی کشور بود. اگرچه پیروزی در جنگ حاصل فداکاری یک ملت بهشمار میرفت، اما تجربه میدانی گسترده و تربیت نسلی از نیروهای میدانی، از ویژگیهای شاخص این مقطع از زندگی او محسوب میشود.
وی ادامه داد: پس از پایان جنگ و با مأموریت در مناطق جنوبشرق کشور، شهید سلیمانی با مسئلهای متفاوت مواجه شد؛ امنیت در بستر جامعه. رویکرد او در این دوره صرفاً نظامی نبود، بلکه ابعاد اجتماعی و انسانی پررنگی داشت. توجه به توسعه محلی، گفتوگو با معتمدان منطقه و تلاش برای بازگرداندن افراد حاشیهنشین به چرخه امنیت، نشان میداد که از نگاه او، ثبات پایدار بدون توجه به کرامت انسانها امکانپذیر نیست. تجربه جنوبشرق ایران، جلوهای عینی از پیوند میان امنیت، عدالت اجتماعی و کرامت انسانی در رویکرد حاج قاسم بود.
سلیمانی با اشاره به انتصاب پدرش به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تصریح کرد: با این مسئولیت، فعالیتهای شهید سلیمانی وارد عرصه منطقهای شد؛ آن هم در مقطعی پرتلاطم از نظام بینالملل. حوادث ۱۱ سپتامبر و بهانهجویی ایالات متحده برای حضور در افغانستان و بهویژه جنگ عراق در سال ۲۰۰۳، ساختار امنیتی غرب آسیا را وارد مرحلهای از گذار بنیادین در موازنه قدرت کرد. فروپاشی دولتها، افزایش بازیگران غیردولتی و شکلگیری ناامنیهای مزمن بعدی، از جمله ظهور داعش، از پیامدهای مستقیم این تحولات بود.
وی افزود: در چنین شرایطی، رویکرد جمهوری اسلامی ایران در صیانت از امنیت ملی، بهگونهای شکل گرفت که اجرای میدانی آن بهطور مشخص بر عهده شهید سلیمانی قرار گرفت. مقابله با داعش صرفاً یک مواجهه نظامی تلقی نمیشد، بلکه تلاشی هدفمند برای جلوگیری از گسترش خشونت افسارگسیخته، فروپاشی جوامع و تخریب بنیانهای انسانی و اجتماعی منطقه بود. در این معنا، قربانیان داعش به یک گروه یا مذهب خاص محدود نمیشدند؛ بلکه تمدنهای ریشهدار و میراث تاریخی غرب آسیا در برابر الگویی از خشونت ضدتمدنی قرار گرفته بودند.
دختر شهید سلیمانی با بیان اینکه نقش حاج قاسم در تحولات لبنان، فلسطین، عراق، سوریه و یمن را نمیتوان صرفاً در قالب فرماندهی نظامی فهم کرد، گفت: او در عمل، مقاومت و دیپلماسی را بهصورت همزمان بهکار میگرفت. یکی از ویژگیهای برجسته سردار سلیمانی، توانایی او در تحلیل دقیق مسائل و تفکیک تهدیدهای راهبردی از اختلافات و چالشهای درجهدوم بود. همین رویکرد باعث شد که او فراتر از تقسیمبندیهای سیاسی و جناحی، بهعنوان یک ظرفیت و سرمایه ملی شناخته شود.
وی ادامه داد: این جایگاه، امکان آن را فراهم کرد که حاج قاسم بهعنوان فرماندهای قابل اعتماد و امین برای کنشگران مختلف عمل کند. همراهی و حمایت او از افرادی که در برخی موضوعات با او اختلافنظر داشتند، اما در بزنگاههایی با تهدیدهای مشترک امنیتی مواجه بودند، نشاندهنده درک عمیق و راهبردی او از اولویتها و منافع کلان بود؛ رویکردی که اعتماد گستردهای را هم در داخل کشور و هم در سطح منطقهای برای او به همراه داشت.
سلیمانی با بازگشت به پرسش ابتدایی خود تأکید کرد: هدف نهایی حاج قاسم سلیمانی از مقاومت و دیپلماسی را میتوان در یک مفهوم کلیدی خلاصه کرد؛ حفظ کرامت انسانها. از منظر او، این مفهوم محدود به یک دولت یا یک ایدئولوژی خاص نبود، بلکه معطوف به زندگی، امنیت و شأن انسانها در شرایط فروپاشی نظمهای سیاسی و گسترش خشونت سازمانیافته بود. به همین دلیل، دایره کنش او به مرزهای مصنوعی یا هویتی محدود نمیشد و حمایت از جوامع آسیبدیده، فارغ از تعلقات دینی و قومی، در کانون رویکردش قرار داشت.
وی افزود: در همین چارچوب، تقابل حاج قاسم سلیمانی با دو رویکرد مسلط در منطقه قابل فهم است؛ از یکسو، مداخلهگرایی ایالات متحده در مدیریت امنیت منطقهای و از سوی دیگر، سیاستهای مبتنی بر تبعیض ساختاری و استفاده نامتقارن از قدرت توسط رژیم صهیونیستی. این تقابل، عملاً او را به یکی از نقاط کانونی تعارض با این دو بازیگر تبدیل کرد.
مدیر بنیاد شهید سلیمانی در پایان گفت: پس از ترور ایشان، این اقدام در بخشی از گفتمان رسمی ایالات متحده و متحدانش بهعنوان ابزاری برای برقراری صلح، ثبات و ایجاد توازن قوا توجیه شد.
با این حال، بررسی تحولات شش سال گذشته، از گسترش بیثباتیهای امنیتی تا تعمیق بحرانهای انسانی، امکان یک ارزیابی تجربی روشن را فراهم میکند؛ ارزیابیای که نشان میدهد حذف یک بازیگر میدانی محوری نهتنها به تولید صلح پایدار منجر نشد، بلکه سازوکارهای مهار خشونت را نیز تضعیف کرد.