جنگیدیم، مذاکره هم باید انجام دهیم/ اگر تدبیر میکردند، ظریف حذف نمیشد
فعال سیاسی اصلاحطلب گفت: اگر دو سال پیش مذاکره کرده بودیم امتیازات بیشتری میتوانستیم بگیریم. امروز هم اگر مذاکره نکنیم و آن را به دو ماه دیگر موکول کنیم، شرایط ما بهتر از امروز نخواهد شد. مذاکرهای که در دولت آقای رئیسی دنبال میشد، همان مذاکرهای بود که پیش از آن در دولت آقای روحانی به توافق نهایی رسیده بود و فقط آماده امضا بود.
در گفتوگوی تفصیلی با فیضالله عربسرخی، فعال سیاسی اصلاحطلب، به بررسی ابعاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی، محدودیتهای داخلی در دیپلماسی، نقش جریانهای مخالف مذاکرات، عملکرد دولتهای گذشته و کابینه فعلی پرداختهایم. عربسرخی با تحلیلی انتقادی نقاط ضعف و فرصتهای ساختاری کشور را واکاوی کرده و به تأثیر این محدودیتها بر اقتصاد، معیشت مردم و نارضایتیهای اجتماعی اشاره میکند. گفتوگوی این چهره سیاسی با آوش را در ادامه میخوانید.
باتوجه به پیامدهای اظهارات ضددیپلماسی اخیر تندروها در سیاست خارجی و پیش از آن تجربه مذاکرات در دولتهای گذشته بهویژه دوران دولت اصلاحات و دولت روحانی، فکر میکنید این اظهارات تا چه حد مانع از کسب دستاوردهای واقعی برای ایران شده و چه پیامدهایی برای دیپلماسی امروز کشور دارد؟
در سیاست خارجی محدودیتها را خودمان بهمعنای حاکمیت ایجاد کردهایم. به نظر من این محدودیتها هیچگاه بهطور کامل حذف نشده است. در دوره هشتساله آقای خاتمی، این محدودیتها به دلیل شرایط اجتماعی کمتر شد یا در دولت اول آقای روحانی، مذاکرات گستردهای با سه کشور اروپایی، آمریکا، چین و روسیه انجام شد که به نتایجی رسید و دستاوردهایی هم داشت. با این حال جمهوری اسلامی در ورود به گفتوگو همواره با احتیاط وارد شده است؛ درحالیکه میشد حضور پررنگتری در مذاکرات داشت اما با قدرت گفتوگو را اداره کرد و از منافع مردم و منافع کشور دفاع کرد. من معتقدم محدودیتی که ما برای خودمان در ورود به مذاکرات قائل شدیم نهتنها کارساز نبوده بلکه مشکلساز هم بوده است. در همان مذاکراتی که وارد شدیم، دیپلماتهای ما کمابیش موفق بودند؛ در برخی موارد بسیار موفق و در برخی موارد کمتر. واقعیت این است که ما از ناحیه مذاکره کمتر ضربه خوردیم تا از ناحیه عدم مذاکره.
به نظر من یک جریان مشخص مقابل مذاکرات، دیپلماسی و اثراتی که برجام در مدت کوتاه اجرای خود در ایران گذاشت، ایستاده بود. اگر یادتان باشد در دولت اول روحانی و در حین مذاکرات مرتباً فشارهایی به دولت وارد میشد تا مذاکرات با مسئله و مشکل مواجه شود اما در آن مقطع، مجموعه حاکمیت تصمیم گرفته بود به سرانجام برسد.
بخشهای مهمی از حاکمیت اساساً مایل نبودند آقای روحانی کاندیدا شود
با توجه به اتفاقاتی که پس از انتخابات دوم روحانی رخ داد و نقش جریانهای تندرو در مشهد و دیگر شهرها، به نظر شما این فشارها و مداخلات مدیریتشده تا چه حد باعث تضعیف دولت و ایجاد موانع در اجرای برجام شد؟ خروج آمریکا از توافق تا چه اندازه پیامد مستقیم این روند بوده است؟
من معتقدم بخشهایی از حاکمیت و بخشهای مهمی از حاکمیت اساساً مایل نبودند آقای روحانی کاندیدا شود و دوره دوم ریاستجمهوری را ادامه دهد. به نظر من همه فشارهای ممکن را وارد کردند و وقتی ناامید شدند از اینکه آقای روحانی کنار برود، منتظر ماندند تا بعد از انتخابات اقدام کنند.
رأی ۲۴ میلیونی آقای روحانی، رأی بسیار مهمی بود و نشاندهنده حمایت گسترده جامعه از او بود اما همان جریاناتی که مخالف حضور او بودند به نظر من سه، چهار ماه بعد از انتخابات پروژه درگیر کردن دولت با مسائل مختلف را آغاز کردند. حوادثی که از مشهد شروع شد و با محوریت نیروهای تندرو شکل گرفت و به سرعت به سطح کشور کشیده شد، تصادفی نبود.
پیامکهایی که بهصورت گسترده و سازمانیافته ارسال میشد، نشانهای از یک کار مدیریتشده بود
این تصور وجود داشت که با ناراضیکردن مردم نتایج این نارضایتی به دولت روحانی منتقل میشود در حالیکه عملاً نتایج آن کل حاکمیت را دربر گرفت. اتفاقاتی که در بیش از صد شهر کشور رخ داد، نمیتوانست خودبهخودی باشد. حتی پیامکهایی که بهصورت گسترده و سازمانیافته ارسال میشد، نشانهای از یک کار مدیریتشده بود.
اصل تجمعی که در مشهد آغاز شد با دعوت جریانهای تندرو صورت گرفت و همین روند در شهرهای دیگر ادامه پیدا کرد. بهدنبال آن موانع متعددی بر سر اجرای برجام ایجاد شد و حتی در معاملات و ارتباطات اقتصادی با آمریکا، تصمیمات سریع و روشنی اتخاذ شد که نتیجه این شد که آمریکاییها ابتدا تقاضای مذاکره کردند و سپس از توافق خارج شدند.
خروج آمریکا از برجام، آغاز تحریمهای جدید، آغاز گرفتاریها، تورم شدید و افزایش قیمت ارز را بهدنبال داشت اتفاقاتی که امروز همه جامعه با آثار آن مواجه است.
باتوجه به تجربه موفق مذاکرات دوران ظریف و اقدامات دولت اصلاحات در دیپلماسی عمومی چرا روند مثبت برجام در دولت دوم روحانی متوقف شد؟ به نظر شما جریانهای داخلی مخالف تعامل با جهان چگونه بر سیاست خارجی و توسعه کشور تأثیر گذاشتهاند؟
مذاکراتی که آقای محمدجواد ظریف پیش میبرد، تنها مذاکرهای بود که پس از سالهای طولانی تحریم پاسخ مثبت داد. در دولت اصلاحات نیز ما اقدامات گستردهای در روابط خارجی انجام دادیم؛ از برگزاری کنفرانس اسلامی در آغاز دولت گرفته تا گفتوگوی آقای خاتمی با مردم آمریکا که به نوعی ورود نهادهای مدنی به دیپلماسی عمومی بود و فضای کشور را به سمت گشودگی سوق داد.
در دولت آقای روحانی شکل ورود متفاوت بود؛ وزارت خارجه و وزیر خارجه بهعنوان دیپلماتی باتجربه و متخصص وارد شدند. تحریمهای جدید تقریباً متوقف شد، منابع ارزی ایران در خارج از کشور بهتدریج آزاد شد و برای نخستینبار نرخ تورم به زیر ۱۰ درصد رسید. اما این روند مثبت ادامه پیدا نکرد. از دولت دوم آقای روحانی به بعد تلاش برای توقف برجام آغاز شد و این سنگاندازیها تا امروز ادامه دارد و همچنان بر طبل انزوای ایران کوبیده میشود.
در ساختار حکمرانی ما، نگرشهای متفاوتی نسبت به سیاست خارجی وجود دارد؛ یک نگرش مبتنی بر تعامل، همکاری و توسعه و نگرشی دیگر مبتنی بر تقابل و مخاصمه. این اختلاف، اختلاف فردی نیست بلکه یک طیف است. من معتقدم بخش مهمی از نخبگان و جامعه از مذاکره، تعامل و توسعه اقتصادی از مسیر همکاری با دنیا استقبال میکنند اما یک جریان کوچکتر، پر سروصدا و قدرتمند در حاکمیت با این مسیر مخالف است.
این جریان هیچ ابایی هم ندارد از اینکه مواضعش با تندروهای اسرائیلی از جمله نتانیاهو همپوشانی داشته باشد. همانطور که نتانیاهو مخالف توسعه ایران و بهبود روابط ایران با دنیاست این جریان داخلی هم در عمل مخالف توسعه کشور است. کافی است تیترهای روزنامههایشان بهویژه کیهان، را ببینید؛ همه تلاش آنها در جهت تخریب روابط ایران با جهان است.
این جریان باید صریحاً توضیح دهد که برای کشور و برای مردم چه میخواهد. اگر کسی بهدنبال رفاه مردم و توسعه همهجانبه کشور ـ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ـ باشد با این خطمشی هرگز به آن اهداف نمیرسد. به نظر من آنها باید پاسخ دهند که دقیقاً چه آیندهای را برای ایران و مردم ایران ترسیم کردهاند.

قانون در کشور اجرا نمیشود
باتوجه به نقش نظارت استصوابی در محدود کردن انتخاب مدیران، نمایندگان و تأثیر آن بر حذف نیروهای کارآمد به نظر شما این رویکرد چگونه کیفیت حکمرانی و اجرای قانون اساسی را در ایران تحت تأثیر قرار داده است؟ چه پیامدی برای توسعه کشور و استفاده از ظرفیتهای انسانی دارد؟
من همیشه از قانون اساسی یک تفسیر دموکراتیک داشتهام. این قانون همواره حقوق مردم را به رسمیت شناخته و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را برای شهروندان قائل بوده است اما بعدها با تفسیری بسته، ابتدا نظارت استصوابی اعمال شد، سپس مجلسی یکدست شکل گرفت و همان مجلس، نظارت استصوابی را به قانون تبدیل کرد و عملاً مردم از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم شدند.
اگرچه قانون اساسی ما اشکالات فراوانی دارد اما مشکل اصلی این است که حتی همین قانون هم اجرا نمیشود. فصل حقوق ملت در قانون اساسی ما اصول بسیار مترقی دارد اما در عمل شاهد اجرای آن نیستیم. شما میبینید دولت آقای پزشکیان، وقتی میخواهد برخی نیروها را به مسئولیت بگمارد با ردصلاحیت مواجه میشوند. این همان نظارت استصوابی مدیران است که در عمل اعمال میشود. این مسئله فقط محدود به مدیریتهای دولتی نیست. در حوزه ورود به دانشگاه نیز بسیاری از نیروهای توانمند و دارای ظرفیت علمی، اجازه ورود به مقاطع بالاتر مانند کارشناسی ارشد و دکتری را پیدا نمیکنند.
یک طیف مشخص در مجلس وجود دارد که نظارت استصوابی را به قانون تبدیل میکند. این یعنی جریانی وجود دارد که یکدیگر را حمایت میکنند تا برخی اتفاقات رخ بدهد یا رخ ندهد. این جریان در واقع اقلیت است؛ اقلیتی که بعضاً با رأیهای چند هزار نفری وارد مجلس شدهاند. در دهه ۶۰ زمانی که مرحوم امام رهبری کشور را برعهده داشتند، نه این تفسیر اجرا شد و نه اجازه پیدا کرد به قانون تبدیل شود. حتی در مواردی که شورای نگهبان قصد چنین تفسیری را داشت، با آن برخورد شد. نظارت استصوابی نخستینبار در مجلس چهارم یعنی اولین مجلسی که بعد از رحلت امام تشکیل شد، بهطور جدی اجرا شد. تعداد زیادی از نمایندگان مجلس سوم ردصلاحیت شدند و مجلسی با همین کیفیت شکل گرفت که همان مجلس، قانون نظارت استصوابی را تصویب کرد.
این مسئله فقط محدود به مجلس نیست. در انتخاب مدیران دولتی اگرچه قانون نظارت استصوابی وجود ندارد اما رخی دستگاهها همان کار را انجام میدهند.
زمان دولت میگذرد و فرصتها از دست میرود
رئیسجمهور چگونه میتواند تعهدات خود در سیاستخارجی، اینترنت و استفاده از نیروهای توانمند را در عمل اجرایی کند و چه پیامدهایی دارد؟
به نظر من کابینهای که امروز آقای پزشکیان تشکیل داده با محدودیتهای جدی بسته شده است. اصلاحطلبان نقدهای جدی به آن داشتند. این چینش محصول فشارهایی است که وجود داشته و دست رئیسجمهور را بسته است اما این به آن معنا نیست که آقای پزشکیان باید این محدودیتها را بهطور کامل بپذیرد. آقای پزشکیان وعدههایی به مردم داده است؛ در سیاست خارجی، اینترنت، در استفاده از نیروهای توانمند، این وعدهها برنامه ایشان است. درست است که میگویند درحال تلاش هستند و قبول دارند که این تعهدات بر گردنشان است اما زمان دولت میگذرد و فرصتها از دست میرود.
کارهایی که میشد در سال اول انجام داد اگر به سال آخر موکول شود نتایج متفاوتی خواهد داشت. به نظر من آقای پزشکیان باید در کنار دفاع از وفاق سیاسی به تعهداتش در قبال مردم پایبند بماند و سریعتر آنها را اجرایی کند.
تفکر سعید جلیلی نه بهعنوان یک فرد بلکه بهعنوان یک جریان تأثیرگذار در صداوسیما، مطبوعات و بخشهایی از قوهمقننه و مجریه شناخته می شود. به نظر شما چگونه این جریان بر اعتماد مردم به صداوسیما و مشارکت سیاسی جامعه تأثیر گذاشته است؟ در شرایط بحران، مانند جنگ ۱۲روزه، آیا این رویکرد رسانهای توانسته نیاز واقعی مردم به اطلاعات مستقل و بیطرف را پاسخ دهد؟
دقیقا آقای سعید جلیلی یک فرد نیست بلکه یک تفکر است. این تفکر امروز صداوسیما بخش مهمی از مطبوعات، بخشهایی از مجلس، قوه قضائیه و حتی دولت را در اختیار دارد. این تصور که آقای جلیلی از قدرت کنار گذاشته شده، تصور دقیقی نیست؛ نگرش او همچنان در حال عمل است. بسیاری از برخوردهایی که با نیروهای سیاسی صورت میگیرد، محدودیتهایی که در فضای سیاسی ایجاد میشود و انسدادهایی که شکل میگیرد، ناشی از همین نگرش است. صداوسیما امروز براساس سلیقه یک جریان بسیار کوچک اداره میشود؛ جریانی که با اقبال جامعه روبهرو نیست. اگر واقعاً ۷۰ درصد جامعه مخاطب صداوسیما بودند ما در انتخابات با این سطح از مشارکت مواجه نمیشدیم. در انتخاباتی با اهمیت ریاستجمهوری، مشارکت به حدود ۴۰ درصد رسید و با همه تلاشها هم حتی به ۵۰ درصد نرسید. این نشان میدهد که شکاف جدی میان جامعه و رسانه رسمی وجود دارد.
جریانی که امروز مدعی اداره کشور به روش جلیلی است، باید صریح بگوید برای مردم چه میخواهد. اگر کسی بهدنبال رفاه، توسعه و بهبود زندگی مردم است با این رویکرد هرگز به آن اهداف نخواهد رسید این جریان رسما مقابل مذاکره و دیپلماسی ایستاده اما مذاکره یک ضرورت است.
اگر لازم باشد، باید بجنگیم و همزمان مذاکره هم انجام دهیم
شما تاکید دارید که مذاکره یک ضرورت همیشگی است و تأخیر در آن فرصتهای اقتصادی و توسعهای کشور را از بین برده است. چرا این فرصتها از دست رفت و چه موانع داخلی و خارجی باعث شد ایران نتواند در زمان مناسب، امتیازات بیشتری از مذاکرات کسب کند؟
مذاکره یک امر لازم، ضروری و همیشگی است. اینطور نیست که یا میجنگیم یا مذاکره میکنیم. اگر لازم باشد، باید بجنگیم و همزمان مذاکره هم انجام دهیم. کشورها حتی در شرایط جنگی هم مذاکره میکنند. تصور اینکه با نشستن پای میز مذاکره، جنگ تعطیل میشود تصور درستی نیست.
ما باید به میز مذاکره برگردیم نه اینکه شروط دیگران را از پیش بپذیریم و نه اینکه شرطهای غیرقابل تحقق بگذاریم. میز مذاکره دقیقاً جایی است که همین شروط، خواستهها و اختلافها درباره آن گفتوگو میشود. مذاکره یعنی دادوستد؛ درست مانند میدان جنگ که شما شلیک میکنید و طرف مقابل هم شلیک میکند. در مذاکره هم دقیقاً همین منطق حاکم است. هر کسی قدرتمندتر باشد، هم در جنگ دست بالاتر دارد و هم در مذاکره؛ امتیاز بیشتری میگیرد و امتیاز کمتری میدهد این یک واقعیت است. همانطور که در جنگ نمیتوانید به طرف مقابل بگویید از فلان سلاح استفاده نکن در مذاکره هم نمیتوانید قواعد را از پیش به نفع خودتان دیکته کنید.
اگر دو سال پیش مذاکره کرده بودیم امتیازات بیشتری میتوانستیم بگیریم. امروز هم اگر مذاکره نکنیم و آن را به دو ماه دیگر موکول کنیم، شرایط ما بهتر از امروز نخواهد شد. مذاکرهای که در دولت آقای رئیسی دنبال میشد، همان مذاکرهای بود که پیش از آن در دولت آقای روحانی به توافق نهایی رسیده بود و فقط آماده امضا بود.
آقای روحانی رسماً اعلام کرد که توافق نهایی شده بود و هیچکس هم این را تکذیب نکرد اما اجازه داده نشد. نتیجه این تعلل از دست رفتن فرصتها بود؛ همانطور که فرصتهای اقتصادی، توسعهای و معیشتی مردم از دست رفت.
اگر تندروها با روند مذاکرات همراهی میکردند، ما میتوانستیم قدرتمندتر مذاکره کنیم و امتیازات بیشتری بگیریم. بخشی از اتفاقاتی که امروز با آن مواجه هستیم، نتیجه همان همراهی نکردنها و همان سنگاندازیهاست. محصول امروز ما نتیجه آن تصمیمات دیروز است. هر روز خبر جدیدی از توقیف یک کشتی، تشدید یک محدودیت یا افزایش یک فشار منتشر میشود. اینها همه هزینه تأخیر در تصمیمگیری است.

در دوره خاتمی حجم اقتصاد ایران از اقتصاد ترکیه و عربستان بزرگتر بود
وقتی آقای خاتمی در سال ۱۳۸۴ دوره ریاستجمهوری خود را به پایان رساندند، حجم اقتصاد ایران از اقتصاد ترکیه و عربستان بزرگتر بود. امروز حجم اقتصاد ما به حدود یکسوم اقتصاد ترکیه و حدود ۴۰ درصد اقتصاد عربستان رسیده است. این تفاوت خودبهخود ایجاد نشده و نتیجه سیاستها و تصمیمات مشخص است.
جنبش مهسا محصول مجموعهای از فشارهای انباشته شده بود
به دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی اشاره داشتید. به نظر شما فشارهای انباشتهشده بر جامعه و عدم همراهی با نسل جوان چگونه منجر به وقوع بحرانهایی مانند جنبش مهسا شد؟ چه درسهایی میتوان از گذشته برای مدیریت بهتر جامعه و کاهش تنشهای اجتماعی گرفت؟
در حوزه اجتماعی دولت خاتمی تفاوتها با پس از آن کاملاً مشهود است. میزان رضایت عمومی، وضعیت ازدواج، طلاق، اعتیاد و سایر شاخصهای اجتماعی همگی قابل بررسی هستند و آمارهای رسمی درباره آنها وجود دارد. کافی است مقایسه کنیم که وضعیت جوانان کشور در دوره آقای خاتمی چگونه بوده و در دورههای بعد چگونه شده است.
از نظر سیاسی نیز دوره آقای خاتمی دوره بهار احزاب و بهار مطبوعات بود. فعالیتهای سیاسی گسترش پیدا کرده بود، فضای جامعه و دانشگاهها پرنشاط و زنده بود. باید پرسید اگر آن مسیر ادامه پیدا میکرد، آیا حوادثی مانند وقایع سال ۱۴۰۱ و ماجرای مهسا امینی به همان شکل رخ میداد؟
جنبش مهسا محصول مجموعهای از فشارهای انباشته شده بود. دختری که امروز وقتی به تصاویرش نگاه میکنیم، همان نوع پوششی را دارد که بسیاری از مسئولان آرزویش را دارند. طبیعی است که در چنین شرایطی، نسل جوان واکنش نشان دهد.
این نقطه، یک نقطه انفجاری است که حاصل فشارهای مداوم است. میشد با سیاستهای متفاوت، با کاهش فشار و با رفتار عقلانیتر اساساً به آن نقطه نرسید. اگر با جامعه همراهی شود، همدلی صورت بگیرد، گفتوگو برقرار شود و برای مسائل راهکار واقعی ارائه شود، جامعه حتماً همراهی خواهد کرد. من معتقدم رعایت جامعه، شنیدن صدای مردم و مشارکت دادن آنها در تصمیمسازی، تنها راه عبور از بحرانهاست و تجربه دورههایی مانند دولت آقای خاتمی نشان داده که این مسیر، مسیر نتیجهبخش است
بحث من «خانهتکانی» و کنار گذاشتن افراد نیست؛ بحث تقویت دولت است
در این دوره مدیران کارآمد کنار مانند ظریف گذاشته شدند. به نظر شما اولویت اصلی رئیسجمهور در این شرایط چیست؟ چگونه میتواند هم سیاستهای کلان کشور را اصلاح و هم بدنه اجرایی دولت را تقویت کند تا مشکلات کشور کاهش یابد؟
رئیسجمهور باید برود و با مراجع مسئول مذاکره، گفتوگو و حتی خواهش کند. سیاستهای کلان کشور باید اصلاح شود؛ اگر این سیاستها اصلاح نشود مشکلات ما حل نخواهد شد.
دولت باید بدنه اجرایی و مجریان خود را تقویت کند؛ با انتصاب مدیران قوی و کارکشته و با بهکارگیری مشاورههای جدی و واقعی. بهنظر من مدیریت کشور تضعیف شده و بخش مهمی از تجربیات اجرایی کنار گذاشته شده است. این تجربهها باید به دولت بازگردد.
دولت در برخی حوزهها حتی از نظر فنی ظرفیت تصمیمگیری ندارد. دلیل آن هم روشن است؛ بخش قابل توجهی از تجربه کنار گذاشته شده است. به حوزههایی مثل نفت، مسکن، صنعت و کشاورزی نگاه کنید. ما مدیران بسیار قویتری در این حوزهها داشتیم. بحث من «خانهتکانی» و کنار گذاشتن افراد نیست؛ بحث تقویت دولت است. لازم نیست کسی کنار برود، کافی است دولت تقویت شود.
برخی از مدیران فعلی تجربه اداره یک حوزه کوچک را داشتهاند اما حالا باید یک وزارتخانه در سطح کشور را اداره کنند. این کار سادهای نیست و نیاز به پختگی و تجربه دارد. من معتقدم اول، سیاستهای کلان باید اصلاح شود و دوم بدنه اجرایی کشور تقویت شود. تجربهها بهصورت جهتدار کنار گذاشته شدهاند؛ در دوره آقای احمدینژاد توسط یک جریان سیاسی و امروز هم عمدتاً از طریق برخی دستگاهها صرفاً با یک کلمه برخی نیروها کنار گذاشته میشوند. اگر این دو اقدام بهطور جدی پیگیری شود من معتقدم وضعیت کشور بهبود پیدا میکند.
دولت باید تقویت شود. دولت باید نیروهای بیشتری را برای افزایش کارآمدی جذب کند. این موضوع درباره آقای ظریف هم صدق میکند و درباره بسیاری از نیروهایی که سابقه مسئولیت داشتهاند و تجربیات بالایی دارند.
ماجرای آقای ظریف میتوانست به این نقطه نرسد اگر تدبیر میشد. آقای ظریف ظرفیت بسیار مهمی بود که به حاشیه رانده شد؛ همان نیروهایی که با سیاست خارجی ما مخالف بودند، فشار آوردند و او را کنار زدند. از آن سیاست خارجی باید دفاع شود و آقای ظریف یکی از مدافعان قدرتمند آن سیاست است.
فکر می کنید ارتباط نزدیک رئیسجمهور با رهبری میتواند در تسریع این اصلاحات اثرگذار باشد؟
رئیسجمهور باید از همین رابطه مثبت استفاده و حمایت و همدلی بیشتری جلب کند و دست به اصلاح بزند. همانطور که درباره مسئله حجاب توضیح داده شد و شورای عالی امنیت ملی ورود کرد و اجرای قانون موقتاً متوقف شد، همین ظرفیت میتواند برای حل بسیاری از مسائل دیگر هم بهکار گرفته شود. این ارتباط میتواند در چانهزنیها و رفتوآمدهایی که به تحقق وعدهها و تأمین منافع مردم کمک میکند، مؤثر باشد. رهبری طبق قانون اساسی اختیارات گستردهای دارند و تصمیماتی که اتخاذ شده، در برخی موارد نتیجه داده و در برخی موارد هم بهنظر من جواب نداده است و باید از درایت ایشان استفاده کنیم.
