نقابهایی که ما را فریب دادند؛ سیاستمداران کتفیش شده
اصطلاح «کتفیش» حالا دیگر فقط به دروغهای عاشقانه در اینترنت محدود نیست در دنیای سیاست، چهرههایی با نقابهای پرزرقوبرق بالا میآیند، اما واقعیت پشتپرده آنها گاه چنان بیپایه است که فروپاشیشان اجتنابناپذیر میشود.

در عصر شبکههای اجتماعی که در آن ظاهر و واقعیت اغلب با یکدیگر در تضادند، اصطلاح «کتفیش» به بخشی از زبان روزمره- بهویژه میان نسل زد- تبدیل شده است. این واژه در ابتدا برای توصیف افرادی به کار میرفت که با هویت جعلی در اینترنت دیگران را فریب میدادند اما امروزه به مفهومی فرهنگی بدل شده است: کسیکه خود را چیزی نشان میدهد که نیست معمولا برای تأثیرگذاری بر دیگران یا کسب نفوذ. اما وقتی این تاکتیک وارد دنیای سیاست میشود چه اتفاقی میافتد؟
از اینفلوئنسرها تا مسئولان انتخابی فاصله میان «تصویر ساختهشده» و واقعیت روزبهروز آشکارتر و خطرناکتر میشود. افشاگریهای اخیر درباره چهرههایی مثل جورج سانتوس در آمریکا و آنا دلوی در محافل اجتماعی، بحثهایی گسترده درباره «اصالت»، «فریب» و «اعتماد عمومی» را برانگیخته و حالا بهنظر میرسد سیاست، بزرگترین بازی کتفیشینگِ روزگار ماست.
در صدر فهرست سیاستمداران کتفیش، نام جورج سانتوس، نماینده پیشین مجلس نمایندگان آمریکا، بیش از همه به چشم میخورد؛ فردی که نهتنها در ظاهر ساختگی در فضای آنلاین بلکه در زندگی سیاسی و سوابق شخصی خود نیز دست به جعل گسترده زد. افشای مجموعهای از دروغها درباره سوابق تحصیلی، شغلی، مذهبی و حتی سابقه خانوادگی او در اواخر سال ۲۰۲۲، رسانههای آمریکا را شوکه کرد. سانتوس خود را فارغالتحصیل دانشگاههای معتبر، یهودیتبار و بازمانده خانوادهای از قربانیان هولوکاست معرفی کرده بود—همه اینها دروغ از آب درآمد. نتیجه طرد کامل از سوی حزب جمهوریخواه و رأی به اخراج او از کنگره بود.
او نمونه بارز «کتفیش سیاسی» است؛ کسی که نهفقط چهرهای جعلی در شبکههای اجتماعی، بلکه هویت سیاسیاش را نیز بر پایه فریب بنا کرده بود. برخلاف فریبهای معمول در روابط مجازی که اغلب در سطح فردی باقی میماند، کتفیشینگ در سیاست، با سرنوشت عمومی گره خورده است. دروغهای سانتوس، اعتماد عمومی را به نهاد انتخاباتی آسیبپذیرتر از پیش ساخت و نشان داد که چقدر راحت میتوان با ترکیب مهارتهای تبلیغاتی، شبکههای اجتماعی و خلأ نظارتی، یک چهره جعلی اما موفق سیاسی ساخت.
سانتوس تنها نیست. پیش از او، ماجرای «آنا دلوی» (که هرچند سیاستمدار نبود اما با هویت جعلی وارد طبقات بالای اجتماعی نیویورک شد) به الگویی برای فهم عمیقتری از این پدیده بدل شد. در بریتانیا، ماجرای برخی از سیاستمداران جوان حزب محافظهکار که ادعاهایی جعلی درباره پیشینه خود مطرح کرده بودند، جنجالآفرین شد؛ هرچند در بسیاری از موارد، شدت و ابعاد فریب به اندازه سانتوس نبود.
این چهرهها، برای نسل زد که هم رسانهمحور است و هم نسبت به نشانههای «ساختگی بودن» حساستر، نشانهای از زوال اعتماد عمومی به نمایندگان رسمی هستند. به همین دلیل، اصطلاح کتفیش که در اصل طنز و سرگرمی بود، حالا در ادبیات سیاسی نیز جا باز کرده است—تا جایی که برخی تحلیلگران، کتفیش بودن یک سیاستمدار را معادلِ جعل هویت در فضای قدرت میدانند.
رسانههای اجتماعی، که زمانی تنها ابزاری برای ارتباطات غیررسمی و سرگرمی تلقی میشدند، امروز به یکی از سکوهای اصلی ظهور و سقوط چهرههای سیاسی بدل شدهاند. اگرچه این فضا امکان شنیده شدن صداهای جدید، غیررسمی و خارج از ساختارهای سنتی را فراهم کرده، اما همزمان به محملی برای «مهندسی چهره» و ساختن روایتی جعلی از افراد نیز تبدیل شده است.
در ماجرای جورج سانتوس، شبکههایی مثل توییتر و اینستاگرام نقش دوگانهای ایفا کردند: ابتدا به او کمک کردند تا تصویری فریبنده از خود به افکار عمومی عرضه کند، و سپس به ابزاری برای افشای واقعیتها بدل شدند؛ افشایی که نه از سوی نهادهای رسمی، بلکه عمدتاً از سوی خبرنگاران مستقل، شهروندان کنجکاو و کاربران فضای مجازی آغاز شد.
این موضوع یکی از خلأهای مهم در نظامهای دموکراتیک غربی را نشان میدهد. وابستگی بیش از حد به فضای رسانهای برای راستیآزمایی چهرهها در حالی که نهادهای رسمی گزینش، نظارت و حسابکشی گاهی بهطرز حیرتآوری ناتوان عمل میکنند. به همین دلیل است که نسل زد که تربیت رسانهای و حساسیت بالایی به «ظاهر و باطن» دارد بیشتر از هر نسل دیگری، روی اصالت و صداقت چهرهها حساس است و اصطلاحاتی چون «کتفیش» را وارد دایره واژگان سیاسی کرده است.
در ایران هرچند بسترهای ظهور کتفیشهای سیاسی به شکل غربیاش محدودتر است اما زمینه برای فریبهای مشابه وجود دارد. گاه چهرههایی با ادعای تخصص، سابقه انقلابی یا دانش سیاسی بدون آنکه سابقهای روشن و آزموده داشته باشند در جایگاه تصمیمگیری قرار میگیرند. فضای مجازی در ایران نیز هم در تولید چهرههای جعلی نقش دارد هم در افشای آنها. اما نبود رسانههای آزاد و مستقل و ترس از پیامدهای انتقاد از برخی چهرهها اغلب باعث میشود که این فرایند بهکندی و با تأخیر صورت گیرد.
در نهایت آنچه ماجرای سانتوس و اصطلاح «کتفیش» به ما یادآوری میکند این است که در عصر تصویر و سرعت بیش از هر زمان دیگری باید ابزارهای سنجش صداقت، صحتسنجی اطلاعات و شفافیت در سیاست تقویت شود. سیاستمدار کتفیش فقط یک فرد نیست؛ نماد یک اختلال عمیق در رابطه میان مردم، رسانه و ساختار قدرت است.