یک زن در دل صنعت مردانه
تحریریه آوش/ هانیه ناصری یکی از زنانی است که توانسته با دانش و پشتکار مدیریت بخشهای بزرگی از یک صنعت مردانه را به دست بگیرد. کاری که از عهده کمتر کسی برمیآید.
عکس: علی صالح
هانیه ناصری، زنی که از دل آکادمی وارد میدان سخت صنعت شد، امروز یکی از مدیران موفق و پرکار منطقه است؛ مدیری که نه فقط توانسته واحد صنعتی بزرگی را با وجود بحرانهایی مثل کمآبی، قطعی برق و فشارهای اقتصادی سرپا نگه دارد، بلکه تابوهای دیرینه درباره حضور زنان در محیطهای مردانه را هم یکی یکی شکسته است. او روایت میکند که چگونه با دانش، پشتکار، حضور میدانی و اتکا به تجربه، توانسته اعتماد نیروها را جلب کند و از یک چهره علمی، به مدیری تبدیل شود که کارگرانش از «دست به آچار شدن» او تعجب نمیکنند.
او دکترای مهندسی کشاورزی با گرایش علوم و صنایع غذایی دارد و حدود ۱۰ سال است که در مجموعه کشاورزی و صنعتی گلچشمه مشغول به کار است. در حال حاضر مدیریت واحدی را بر عهده دارد که شامل کارخانه رب گوجهفرنگی، سردخانه 10هزار تنی، پروژه در حال اجرای کارخانه روغنکشی زیتون و بخشهای باغبانی و کشاورزی است.
بخش مهمی از فعالیت شما در صنعتی صورت میگیرد که معمولا مردانه تلقی میشود. چطور وارد چنین محیطی شدید؟
من همیشه علاقه داشتم تحصیلات آکادمیکم را کنار کار عملی ادامه بدهم. احساس میکردم در شرایط اقتصادی و تحریمی کشور، صنایع نیاز به نیروهای متخصصی دارند که در میدان باشند، نه فقط در مقاله و تحقیق. همین باعث شد وارد کار عملی شوم. خودم را محدود نکردم به اینکه رشتهام بیشتر تحقیقاتی است. همیشه میگفتم اگر قرار است دانشی تولید شود، باید در صنعت هم آن را اجرا کرد.
اولین واکنش محیط مردانه به ورود یک مدیر زن چه بود؟
واقعیت این است که صنعت ما جایی نیست که آزمون و خطا بپذیرد. هر لحظه یک چالش جدید دارد. به همین دلیل معمولا حضور یک زن در چنین فضایی عجیب یا حتی غیرقابل قبول تلقی میشود. اما من از اول تصمیم گرفتم به جای حرف زدن، با عملکردم خودم را ثابت کنم. سعی کردم همه کارها تیمی و مشورتی باشد تا ذهنیت جنسیتی جای خودش را به تخصص بدهد. در نهایت این نتیجه کار بود که تابوها را شکست.
در این سالها چه نوع چالشهایی از طرف نیروهای مرد یا همکاران تجربه کردید؟
در محیطهای کاری، مخصوصا در واحدهای صنعتی، گاهی پیش فرض این است که مدیر باید مرد باشد. اما من سعی کردم این ذهنیت را با کار بشکنم. مواقعی بوده که باید ساعتها سر پروژه میماندم، پای دستگاه میایستادم یا حتی دست به آچار میشدم. وقتی نیروها میدیدند من از چالشها نمیترسم، از برق گرفتگی و آتشسوزی فرار نمیکنم و همانجا برای رفع مشکل میمانم، نگاهشان عوض میشد. خیلی وقتها خود کارگران میگفتند «ما خجالت میکشیم که شما هستید و ما زودتر میرویم.» این همراهی نتیجه همان حضور واقعی من در میدان بود.
میگویند مدیریت زنان در محیطهای سخت معمولا با مقاومت روبهرو میشود. شما هم چنین تجربهای داشتید؟
بله، همیشه مقاومت بوده و هست. اما شدت آن بستگی به نوع مدیریت دارد. من هیچ وقت دنبال این نبودم که ثابت کنم چون زن هستم باید متفاوت دیده شوم؛ دنبال این بودم که بگویم جنسیت مهم نیست، توانایی مهم است. از طرف مدیران بالادستی هم خوشبختانه حمایت تخصصی داشتم. حداقل در واحد خودم رفتار تبعیض آمیز ندیدم، اما طبیعی است که در محیطهای بزرگتر، فرهنگها و تفکرات مختلف وجود دارد. من تلاش کردم با توضیح، کار تیمی و نتیجهگرفتن این ذهنیتها را اصلاح کنم.»
در بخشی از صحبتهایتان اشاره کردید که نقطه قوت شما حضور میدانی است. این حضور چطور به اعتماد نیروها کمک کرد؟
وقتی یک زن وارد کارخانه میشود، آنهم کارخانه صنعتی، همه منتظرند ببینند تا کجا پیش میرود. من از همان روز اول تصمیم گرفتم فقط پشت میز نباشم. وقتی آتشسوزی کوچک رخ میداد، وقتی اتصال برق پیش میآمد یا وقتی دستگاه قفل میکرد، کنار نمیایستادم. خودم وارد میدان میشدم. همین باعث شد نیروها متوجه شوند که من صرفا مدیر نیستم؛ عضوی از تیم هستم.
در واحد شما تعداد زیادی زن مشغول به کارند. سیاست شما برای جذب و حمایت از زنان چیست؟
اولویتم همیشه با خانمهایی بوده که از نظر اقتصادی در شرایط دشوار هستند؛ یعنی افرادی که شامل خانمهای سرپرست خانوار، بیسرپرست یا بدسرپرست هستند. این همسو با رسالت بنیاد مستضعفان برای حمایت از اقشار ضعیف است. برای من مهم است که محیط کار برای زنان امن باشد، از نظر پوشش، ایمنی و آرامش روانی. خودم هم دائما این فضا را بررسی میکنم. اعتقاد دارم اگر مدیر زن باشد، حساسیتهای زنان را بهتر میشناسد و میتواند محیط را برای آنها سالمتر نگه دارد.»
به نظر میرسد شما در کنار نقش مدیریتی، نقش حمایتی هم دارید. مواردی از این حمایتها را به خاطر دارید؟
بله، موارد زیادی بوده. دخترانی داشتیم که برای تامین هزینه تحصیلشان کار میکردند. زنانی داشتیم که بیمار در خانه داشتند و خرج درمانشان را نمیتوانستند تهیه کنند. دخترانی بودند که والدینشان را از دست داده بودند و نیاز به شغل داشتند. ما سعی کردیم علاوه بر استخدام، از نظر روانی هم همراهشان باشیم.»
در اداره چنین واحد بزرگی، مدیریت خانواده خودتان چه جایگاهی برای شما دارد؟
خانوادهام خیلی حمایتم کردهاند. همسرم کنارم است و هر وقت فشاری در کار هست، با حرف و شوخیاش استرس را کم میکند. در خانه سعی میکنم محیط کار را وارد زندگی نکنم. هرچند خستگی طبیعی است، اما تلاش میکنم نقش زن خانه را هم حفظ کنم.
در بخشی از روایتتان اشاره کردید که بیماری پدرتان نقطه عطفی در زندگیتان بوده. آن تجربه چه تاثیری بر مسیر شغلیتان گذاشت؟
دو سال پیش خبر سرطان پدرم را شنیدم؛ همان پدری که نقش بزرگی در رشد من داشت. برایم بسیار سخت بود، اما نمیخواستم خودش متوجه رنج ما شود. همانجا فهمیدم زن بودن یعنی توان چندبرابری. جنگیدم؛ هم در کار و هم در کنار پدر. خدا را شکر امروز چهار سال است که در مسیر درمان قرار دارد. همان زمان نذر کردم که تا جایی که توان دارم، در مجموعههای مرتبط با بنیاد خدمت کنم و سهمی حتی کوچک در بهبود زندگی دیگران داشته باشم.
اگر بخواهید فقط یک چالش را به عنوان مهمترین سختی سالهای کاریتان نام ببرید، آن چه خواهد بود؟
بزرگترین چالش، تصمیمگیریهای غیرتخصصی است. گاهی افرادی که در میدان نیستند درباره کار تصمیم میگیرند یا قضاوتهایی میکنند که ریشه در تجربه ندارند. اینها گاهی کار را کند میکند و انرژی میگیرد. اما سعی کردهام تمرکزم را روی نتیجه بگذارم و اجازه ندهم حواشی مانع پیشرفت شود.»
و حرف آخر؟
اگر بخواهم جمعبندی کنم، باید بگویم زن بودن محدودیت نیست. محدودیتها از ذهن شروع میشوند. من تلاش کردم ثابت کنم یک زن میتواند در صنعتیترین و مردانهترین فضاها بدرخشد؛ فقط باید بخواهد، بایستد و از ترسها عبور کند.