به روز شده در
کد خبر: ۲۹۱۰۸

ایران پای میز مذاکره با آمریکا می‌نشیند؟

فشارهای اقتصادی، نگرانی از افزایش بهای انرژی و ناامنی بین المللی و منطقه ای، نقش میانجی‌گرانه چین، قطر و عمان، و نارضایتی افکار عمومی جهانی از آغاز جنجال جدید، فرصت احیای مذاکره با «رویکرد مقتدرانه» را فراهم می‌آورند .

ایران پای میز مذاکره با آمریکا می‌نشیند؟
اطلاعات

عباس علی پور در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت:

در خرداد ۱۴۰۴، همزمان با مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا، رژیم صهیونیستی با چراغ سبز و احتمالا پشتیبانی آمریکا، با عملیات تروریستی و آغاز جنگی دوازده‌روزه، تلاش کرد دیپلماسی را به بن‌بست بکشاند. آمریکا نیز با مشارکت آشکار در عملیات شناسایی و حمله به تاسیسات هسته‌ای کشورمان، بر وخامت بحران افزود.

در چنین شرایطی پرسش اصلی این است:

آیا مذاکره در این موقعیت عقلانی و مشروع است؟ اگر بله، مذاکره مقتدرانه چگونه تعریف می‌شود؟

در گام نخست باید تأکید کنم که مذاکره مقتدرانه، مذاکره‌ای بر پایه عزت، شجاعت و حفظ منافع ملی با رعایت خطوط قرمز جمهوری اسلامی است؛ نه مذاکره با هر طرفی و با هر قیمتی. مذاکره مستقیم با رژیم صهیونیستی با مبانی جمهوری اسلامی ناسازگار است و اصلاً مدنظر این نوشتار نیست. محور گفت‌وگو، سنجش مذاکره ایران با آمریکا و غرب در شرایط جدید است.

 

 

نکته دیگری که باید بدان تاکید شود اینست که پایبندی ایران به عضویت در معاهدهNPT و تداوم مذاکره حتی در میان فشارها، چهره‌ای منطقی و قانون‌مدار از کشورمان در سطح ملی و بین‌المللی رقم زده است. این موقعیت باعث شد علی‌رغم تمام تبلیغات اسرائیل و آمریکا مبنی بر اهداف غیر صلح جویانه هسته‌ای ایران، بسیاری از کشورها و افکار عمومی جهانی، حمله به ایران را غیرموجه بدانند. شفافیت ما در همکاری با نهادهای بین‌المللی و ادامه مذاکره، برگ برنده‌ای برای دیپلماسی ایران بوده که باید تقویت شود. بی‌تردید اگر ایران از مذاکره سر باز می‌زد و بعد مورد تهاجم قرار می‌گرفت، اوضاع ملی (انسجام بی نظیر ملی) و بین‌المللی به ضرر ما تغییر می‌کرد.

این بررسی قصد دارد با مرور تجربه‌های گذشته، تحلیل منطقی و بررسی شرایط داخلی و منطقه‌ای، چارچوبی کاربردی و اصولی برای «مذاکره مقتدرانه» ارائه کند و همزمان به برخی نقدهای دلسوزانه که ممکن است از سوی اندیشمندان به این رویکرد وارد شود نیز پاسخ دهد.

 

 

هدف مذاکره مقتدرانه این است که حداقل هزینه را بدهد و بیشترین منافع و عزت را حفظ کند و زمینه بازیابی قدرت و فرصت‌های استراتژیک را برای آینده فراهم نماید.

طبق منطق سیاسی و واقع‌گرایانه، چهار شرط بنیادین برای موفقیت نسبی مذاکره لازم است:

۱) وجود اراده سیاسی برای حل مسالمت‌آمیز اختلاف

۲) درک متقابل از هزینه‌های ادامه خصومت

۳)  وجود منافع متقاطع یا زبان مشترک برای کاهش تنش

۴)  امکان دستیابی به توافقی که برای هر دو طرف، حداقلی از عزت و منفعت ایجاد کند

نویسنده مدعی نیست که تمام این شروط الان بطور کامل وجود دارند اما به‌رغم وخامت فضا بر اثر حملات رژیم صهیونیستی و همراهی ایالات متحده، نشانه‌هایی از باقی‌ماندن کانال‌های ارتباط، و نیز انگیزه‌های دوجانبه برای کاهش تنش، وجود دارد. فشارهای اقتصادی، نگرانی از افزایش بهای انرژی و ناامنی بین المللی و منطقه ای، نقش میانجی‌گرانه چین، قطر و عمان، و نارضایتی افکار عمومی جهانی از آغاز جنجال جدید، فرصت احیای مذاکره با «رویکرد مقتدرانه» را فراهم می‌آورند .

 

 

آمریکا پس از کودتای ۲۸مرداد، و به طور پیوسته بعد از انقلاب، بارها نشان داده که خصومت با جمهوری اسلامی راهبرد اصلی اوست و رفتار طرف مقابل از منظر بسیاری از تحلیلگران، نشانی از تغییر اساسی در سیاست تقابل ندارد. با این وجود، واقعیت صحنه بین‌المللی همیشه متغیر و پیچیده است. شواهد، هرچند اندک، از مقاطع اشتراک منافع تاکتیکی (مثلاً در قضایای آزادی گروگان‌ها، آتش‌بس ۵۹۸یا برخی دوره‌های رفع تحریم) وجود داشته؛ اما تردیدی نیست که خصومت ساختاری با ایران، عنصری غالب در رفتار آمریکا بوده و هست.

پذیرش این واقعیت، اساساً توهم "مذاکره بی‌هزینه و تضمین‌شده" را از میان می‌برد و نشان می‌دهد سیاست هر توافق، باید بر بنای بدبینی هوشمندانه، خطوط قرمز دقیق و تکیه بر ابزارهای بازدارندگی و نظارتی استوار باشد و نه خوش‌بینی ساده‌انگارانه. با توجه به رفتار تاریخی آمریکا، هیچ تضمینی وجود ندارد که ایران بدون هزینه یا امتیاز، به حقوق پایمال‌شده خود دست پیدا کند. اما سؤال اساسی این است که راه‌حل جایگزین کارآمد چیست؟

 

 

جنگ فراگیر یا بن‌بست مستمر، آیا این شرایط اوضاع را برای جامعه ایران سخت‌تر نخواهد کرد؟ هنر در این است که؛ بر سر منافع حیاتی، مذاکره‌ای صورت نگیرد (یااگر شد، با حداکثر خطوط قرمز و حداقل امتیاز)، اما برای رفع تهدید فوری و عبور از شرایط اضطرار، از پنجره دیپلماسی استفاده شود، بدون آن‌که به اصل عزت و استقلال کشور لطمه وارد شود.

شاید احتمالا بفرمائید که تجربه برجام و روند آتش‌بس ۵۹۸، هر دو، دستاورد ضعیفی در مقایسه با امتیازاتی که دادیم داشته‌اند. این نقد پذیرفته است و اتفاقاً باید عبرت باشد تا هرگونه تکرار مذاکره با آمریکا، مبتنی بر مکانیزم‌های تضمین‌کننده و نظارتی جدی‌تر و شفافیت کامل باشد. اما با همه ناکامی‌ها، می‌توان استدلال کرد که همین دوره‌های کوتاه گشایش بین‌المللی یا پرهیز از جنگ فراگیر، به کشور "فرصت تنفس" داده است—ولو این‌که نتیجه نهایی، دور از ایده‌آل و منافع حداکثری در مذاکره بوده باشد.

رهبر  معظم انقلاب،دائماً بر مذاکره عزتمند، ضمانت‌های واقعی و پرهیز از اشتباهات برجامی تأکید داشته‌اند. اما در مواردی که عالی‌ترین مقام نظام، به دلیل شرایط سنگین تحمیلی، مذاکره را ولو ناخواسته می‌پذیرد، واقعیت صحنه را به‌درستی می بینند. این وضعیت "اضطرار" و اقدام بر اساس حداقل آسیب است و نه ترجیح قلبی نظام. حد یقف ما برای مذاکره، همان‌جاست که هنوز عزت و منافع کلان تامین شود و ایران از خطوط بنیادین خود کوتاه نیاید.

طبعا استمرار آزمودن راه‌های بی‌ثمر، یا تکرار بازی‌های مذاکراتی بدون تضمین، نشانه عقلانیت نیست. "مذاکره مقتدرانه" یعنی مذاکره از موضع خوداتکایی، آرایش قدرت ملی و تضمین حقوق، نه از موضع نیاز محض، ضعف یا امید واهی. در شرایط فعلی، می‌توان گفت ایران بیش از هر زمان نیازمند بازتعریف چارچوب مذاکره (در صورت اجبار) متکی بر اقتدار داخلی، انسجام ملی، شفافیت مردمی و خطوط قرمز واقعی است. اگر چنین مؤلفه‌هایی فراهم نشود، مذاکره نه مقتدرانه است و نه اثربخش، و صرفاً تحمیل موقت شرایط خواهد بود و نه پیشرفت ماندگار.

ممکن است برخی از منتقدین مذاکره (از دو سر طیف سیاسی موجود) حتی بگویند که "چه مذاکره بکنیم یا نکنیم در نتیجه ای که برای کشور حاصل می شود، تفاوتی ندارد". این مطلب حاوی یک نگرش بنیادین و فلسفی‌تر نسبت به تحولات سیاسی است؛ نوعی نگاه تقدیری یا بی‌تفاوت‌سازی راهبردی است. حتی اگر بتوان فرض کرد که بسیاری از تحولات مهم، بیرون از اراده مستقیم ما رقم می‌خورند، آیا کنش‌های سیاسی، ازجمله مذاکره، نمی‌توانند دامنه تأثیر اتفاقات را محدود یا شکل وقوع آن را  تغییر دهند؟

مثلاً ممکن است تحریم، جنگ یا فشار خارجی در کل، روندی گریزناپذیر باشد. اما اینکه:

۱) چه زمانی اتفاق بیفتد،

۲) با چه شدت و ساختاری به ایران آسیب بزند،

۳) هزینه اجتماعی و روانی آن چقدر باشد،

۴) و آیا می‌توان با تصمیم‌های هوشمند، آن را به تأخیر انداخت، نرم کرد، یا مدیریت نمود،

کاملاً در قلمرو "انتخاب‌های داخلی" و "نقش بازیگر" است. راهبرد مذاکره، حتی اگر مسیر نجات از بحران نباشد، دست‌کم می‌تواند تبدیل به مسیری برای کسب زمان، کاهش هزینه و استفاده از فرصت‌های تاکتیکی شود. شبیه واقعیتی که در جنگ نیز صادق است؛ سرباز نمی‌تواند پایان جنگ را تعیین کند، ولی نوعی که بجنگد می‌تواند سرنوشت خود، همرزمانش و حتی آینده میدان را تغییر دهد.

از سوی دیگر، اگر همه چیز را به "اتفاق افتادن خودکار" بسپاریم، دچار فلج‌انگاری در سیاست می‌شویم؛ که نتیجه‌اش نه فقط منفعل شدن ساختار تصمیم‌سازی، بلکه ایجاد ناامیدی ملی و ترک میدان از سوی نخبگان خواهد بود. آیا واقف بودن به محدودیت تأثیر ما بر آینده، باید ما را از تلاش برای "کم‌هزینه‌تر کردن آینده"، باز بدارد؟ 

نکات مهمی که می بایست به آنها توجه داشته باشیم:

۱)  اولا هر قدرت پایدار ریشه در رضایت مردمی دارد. اگر مردم، تصمیمات حاکمان را نه دنباله‌رو جناح‌ها بلکه دستاورد عقلانیت ملی بدانند و خود را شریک واقعی تصمیمات ببینند، به یقین دستاورد دیپلماتیک، شکننده نخواهد بود. بدون این شرط، مذاکره صرفاً یک بده‌بستان مقطعی‌ست، نه تضمین‌کننده آینده. پس "بازسازی سرمایه اجتماعی"، احترام به مطالبه آنها و صادقانه مشارکت دادن مردم، راهبرد بی‌بدیل ما باید باشد. آنچه که می تواند کشورمان را قدرتمندتر کند، مشارکت فعالتر و رضایتمندی بیشتر مردم می باشد. همین مردم در جنگ ۱۲ روزه مخالفت جدی خود را با هرگونه تهاجمی به کشور نشان داده و با تمام وجودشان از آن حمایت کردند. 

۲) نکته‌ بسیار کلیدی دیگر، توجه به معیارهایی است که رهبر معظم انقلاب برای هر گونه مذاکره تعیین فرموده‌اند: «حفظ عزت، حکمت، مصلحت و  رعایت خطوط قرمز»

۳) همچنین باید صادقانه به دغدغه‌ها پاسخ داد. اگر تیم مذاکره‌کننده، تجربه یا شجاعت کافی برای دفاع از منافع و اعمال خطوط قرمز نداشته باشد، بدیهی است اطمینان و آرامش ملی شکل نخواهد گرفت. شفاف‌سازی و نظارت مؤثر بر روند مذاکرات باید مطالبه جدی جامعه باشد. مطالبه‌گری عمومی برای شفافیت و کفایت تخصصی تیم مذاکره‌کننده بسیار حائز 

اهمیت است.

۴) نکته دیگری که باید بدان آگاه باشیم این است که پیوند استراتژیک ناگسستنی بین آمریکا و اسرائیل وجود داشته و دارد. القای جدایی این دو در مذاکرات خطای استراتژیک است و باید با صراحت در متن دیپلماسی و اقتدار ما دیده شود.

 ۵)  مراقبت برای جلوگیری از امتیازدهی غیرضروری و پایبندی به حداقل امتیاز جهت عبور از مرحله خطر

۶)  تقویت مشروعیت ملی با صداقت، تبیین و شفافیت با مردم (در سیاست داخلی و دیپلماسی) و حرکت بر اساس خواست آنها

۷)  توجه ویژه رسانه‌ها برای پرهیز از دوقطبی‌سازی و سیاست‌زدگی در جامعه؛ پرهیز از مغالطه توسل به احساسات در موضوعات کلان. انسان بطور طبیعی دارای احساسات است. اما باید بدو نکته مهم توجه نمود که اولا احساسات گاهی بر انسان غلبه کرده و شخصیت وی را تحت الشعاع خود قرار می دهد و مانع از درک صحیح و منطقی وی شود. ثانیا ممکن است، کسی وجود احساسات در مخاطب را تشخیص داده و از آنها به عنوان یک ابزار القای سخن غیر مستدل خود استفاده کند.

۸)  تعهد ملی و نگاه منطقی، عقلائی و مسئله‌محور و فراتر از سلیقه‌های سیاسی و جناحی به طمع ناکام نمایاندن نظر جناح مقابل. فراموش نکنیم که بنا به فرمایش مولا علی( ع): اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع، بیشتر لغزشهای عقل، زیر برق حرص و طمع صورت می گیرد (نهج البلاغه، حکمت ۲۱). نکند خدای ناکرده در این شرایط حساس جنگی، ناکامیهای پیشین و یا پیش بینی های نادرست قبلی یکدیگر را به رخ هم بکشیم تا با یک استدلال مغالطه آمیز، آن را بدون بیان و تشریح منطقی، درست نشان دهیم. 

کلام آخر

مذاکره مقتدرانه و واقع‌بینانه، یعنی عبور ملتی با صداقت، شجاعت و عقلانیت از بحران‌ها. ما باید قبل از صدور هر حکمی، جناح‌بندی‌های ذهنی خود را بزداییم، منافع ملی، عزت مردم و آموزه‌های اسلامی را مبنای تصمیم‌گیری قرار دهیم، و «میز مذاکره» را محل اثبات تدبیر و وحدت ملی سازیم؛ آن هم در شرایطی که با کمترین امتیاز، بیشترین امنیت و اعتبار را برای کشور فراهم می‌کند. به امید آنکه بر پایه عقلانیت، مشارکت، اخلاص، آموزش تجربه‌های گذشته و محوریت مردم، از این برهه دشوار نیز با سربلندی عبور کنیم. 

 

ارسال نظر

آخرین اخبار