مردم را بیگانه ندانیم
در فضای پساجنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران، به نظر میرسد نوعی انسجام اجتماعی بارز، در میان اقشار مختلف جامعه ایران و نخبگان ایرانی ایجاد شده است.

روزنامه ایران گفتگوئی را با محمدجواد ظریف منتشر کرده است:
در فضای پساجنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران، به نظر میرسد نوعی انسجام اجتماعی بارز، در میان اقشار مختلف جامعه ایران و نخبگان ایرانی ایجاد شده است. تعبیر من این است که در پرتو این تحول جدید بهروشنی مشخص شد که اغلب ایرانیان در داخل و خارج کشور وفادار به کشور خودشان و ملت خودشان هستند و کسانی که در واقع این بیوفایی را دارند و خارج از قالب وفاداری میگنجند، به تمام معنای کلمه «اقلیت محض» هستند. به نظر میرسد این یک فرصت جدید است، اگر از سوی نخبگان ایرانی بهخوبی دریافته شود.
من با یک نگاه روابط بینالمللی و مبتنی بر قدرت، البته قدرت به مفهومی که خودم تفسیر خواهم کرد، به این موضوع میپردازم. نکته اول اینکه، در طول تاریخ ایران همواره مهمترین عامل قدرت ایران «مردم این سرزمین» بودهاند. اگر به هر برهه تاریخی نگاه کنیم، این مردم بودهاند که کشور را حفظ کردهاند و در این برهه اخیر نیز همان چیزی که خیال، آرزو و اوهام رژیم صهیونیستی و همراهانشان، و بعضی کسانی که به سختی میتوان نام ایرانی بر آنها گذاشت، به آن امید بسته بودند، همین مردم بودند که آن را به هم زدند و اجازه ندادند این تصور و توهم به واقعیت بپیوندد. باید بپذیریم که قدرت یک مفهوم یکپارچه نیست، بلکه مفهومی متکثر است و در این مفهوم متکثر، با ابعاد متنوعی که دارد، باید یاد بگیریم که همه این ابعاد را با همدیگر استفاده کنیم. هیچ کدام را فدای دیگری نکنیم. واقعاً باید بفهمیم و بپذیریم که قدرت فقط از یک مسیر حاصل نمیشود؛ باید تمام مسیرهای قدرت را در اختیار داشت و خودمان هم برداشت تاریخی و واقعبینانهای داشته باشیم که در این عناصر مختلف، کدام قدرت ثابت بوده و کدام پایدار مانده و در شرایط مختلف به کمک مردم آمده است. در طول تاریخ بسیار مورد هجمه قرار گرفتهایم، اما این مردم بودند که هویت خود را از دست ندادند. لذا در کنار مردم و قدرت مردم، قدرت هویت مطرح است و این هویت نیازی ندارد که یکسویه باشد، بلکه میتواند ابعاد مختلف قدرت را در خود جای دهد و نیازی نیست یکی از این ابعاد را حذف کنیم. همانطور که منطقی نیست در ابعاد مختلف قدرت، مردم یا اقتصاد را کنار بگذاریم و فقط یک وجه قدرت مثلاً نظامی را در نظر بگیریم، از طرف دیگر هم معنا ندارد که قدرت نظامی را از دست دهیم و تنها به سایر وجوه بپردازیم. هیچ دلیلی ندارد که ما یکی از این ابعاد قدرت را فدای ابعاد دیگری کنیم. این مردم را چه چیزی نگه داشته و با چه چیزی در صحنه هستند؟ من الان چند ماه است که دولتی نیستم، ولی اکثر عمرم را در دولت بودهام، لذا اگر نقدی میکنم نقد به خود است بیش از آنکه به دوستان دیگر باشد. ما دولتیها گُلی به سر این مردم نزدیم و خیلی خدمت به آنها نکردیم، خیلی بهتر از اینها میشد خدمت کرد و خیلی این مردم ارزششان بیشتر است و لایق خیلی بهتر از اینها هستند. با این حال، همین مردم آمدند و ایستادند. چه چیزی این قدرت و هویت را به آنها داده است؟ به نظرم دو تا عامل است که دوست دانشمند و خوبم، آرش رئیسینژاد این دو تا عامل قدرت ایران را خیلی قشنگ تفسیر کرده است.
من بسیار متأسفم که بهخاطر تنگنظری برخی، امروز آرش به جای اینکه استاد دانشگاه تهران باشد، استاد دانشگاه هاروارد است و با خون جگر رفته آنجا و همینها را ما باید درمان کنیم اگر بخواهیم مردم را نگه داریم. آرش رئیسینژاد میگوید ما دو تا هلال قدرت داریم؛ یکی هلال نوروز و یکی هلال عاشورا. هیچکس نمیگوید برای داشتن هلال نوروز باید هلال عاشورا را از دست بدهیم. عاشورا عامل قدرت است. این قدرت بزرگی است و انسجام عجیبی در داخل میان مردم ایجاد میکند؛ همه ایرانیها، اعم از شیعه، سنی، مسیحی، در روز عاشورا برای امام حسین گریه میکنند و سینه میزنند. چرا باید این را زیر سؤال برد؟ چرا باید این پایه قدرت ملی را زیر سؤال برد؟ از طرف دیگر، نوروز ما قدرت است؛ دستکم سیزده کشور در دنیا نوروز ما را جشن میگیرند. چرا این را نفی کنیم؟ همانطور که نباید هلال عاشورا را نفی کنیم، هلال نوروز و هلال اسلام را هم نباید نفی کنیم. ما انواع عواملی داریم که به این مردم هویت بخشیده و همین هویت است که باعث ایستادگی مردم در برابر هجمههای خارجی شده است. فراموش نکنیم که این مردم تحریمها و سختیها را تحمل کرده و پای نظام ایستادهاند و فراموش نکنیم که در حسینیه امام خمینی، در محضر رهبر معظم انقلاب و به درخواست ایشان، مداح اهل بیت سرود «ای ایران» را میخواند!
این نشاندهنده درهمتنیدگی ایران، تشیع و اسلام به عنوان عناصر مختلف هویتی ماست. متأسفانه من میبینم این دوگانهسازیها را همیشه برخی دنبال میکنند. امروز که مردم نشان دادند با هم وحدت و همبستگی دارند، بعضیها از هر دو طرف شروع میکنند و یکی بر طبل این طرف میکوبد و یکی بر طبل آن طرف میکوبد و سعی میکنند یکی را فدای دیگری کنند. هیچ آدم عاقلی، اگر شما با قلمت میتوانی چیز خوبی بنویسی و آواز خوشی هم داری و میتوانی با صوت قشنگ بخوانی، چه دلیلی دارد که بگویی من از این به بعد نمینویسم یا نمیخوانم!؟ چرا این کار را بکنی؟ این دو تا که با هم تناقض و تضادی ندارد، کجای اسلام و کجای تشیع با ایرانی بودن ما تناقض دارد؟
یک نکته دیگر آن این است که ایران یک تمدن-کشور است و یک کشور ساختگی نیست. این بُعد تمدنی ماست که به ما قدرت داده است. فتح فرهنگی ما در دنیا بسیار مقدم بر فتوحات نظامی ما بوده است. باید اینها را ارج بنهیم و از اینها استفاده کنیم. این به معنای کنار گذاشتن بُعد مادی قدرت نیست، بلکه باید در کنار بُعد مادی قدرت، به بُعد معنایی قدرت نیز توجه کنیم. نیازی نیست ما با این دوگانهسازیها، چه اسلام و ایران و چه میدان و دیپلماسی، بیاییم و توانمندیهای خودمان را تکهتکه کنیم. وقتی این توانمندیها را تکهتکه کردیم، راه را برای تسلط دیگران باز میکنیم.
چرا این جنگ ظرف مدت 12 روز- فعلاً در این مرحله- متوقف شد؟ به نظر میرسد دو عنصر اساسی در کنار هم این بازدارندگی را ایجاد کردند. یک عنصر، همان عنصر انسجام اجتماعی و نوعی همبستگی است و یک عنصر مادی قدرت که توان ایران در ایجاد نوعی بازدارندگی حداقلی از طریق ضربات مؤثر بر رژیم صهیونیستی است.
به نظر من هم همین طور است. البته علت اینکه من از قدرت سخت و نرم استفاده نمیکنم و قدرت معنایی و مادی را استفاده میکنم، به خاطر این است که قدرت سخت و نرم یک تصور ایجاد میکند که قدرت نرم یک حالت روبنایی دارد، در صورتی که قدرت سخت مبناست. من فکر میکنم در ایران ما، قدرت معنایی ما خیلی مهمتر است. اگر ما موشکی داریم به خاطر این است که مرم ساختهاند. ما از خارج چیزی نگرفتهایم. خارجیها همه چیز را به روی ما بستهاند. چه کسی این موشک را درست کرد؟ از خارج که نگرفتیم. همین مردم بودند. نیروهای مسلح برخاسته از همین مردم هستند، ایثارگرند، از جان مایه میگذارند، شهید میشوند، اما خودشان ساختهاند. چرا الان کسی نمیتواند توان هستهای ما را از بین ببرد؟ چرا اگر فردو، نطنز و جاهای دیگر را بزنند، توان هستهای ایران باقی میماند؟ چون این توان وارداتی نیست، این توان جوشش درونی است. توان نظامی ما جوشش درونی است. بنابراین، ما این را بپذیریم که همه چیز ما مردم هستند. امام بیخود شعار نمیداد وقتی میگفت مردم ولینعمت ما هستند. ما هرچه داریم از همین مردم داریم. به این اهتمام بورزیم. جان کلام این است که مردم را به عنوان فرصت ببینیم. به عنوان بزرگترین فرصت ببینیم، این مردم تهدید نیستند. ما باید به این مردم ارج بنهیم و احترام بگذاریم. به مردم اهمیت بدهیم و مردم را به عنوان فرصت ببینیم، آن وقت همه اینها پشت ایران قرار میگیرند. چیزی که به نظر من تا لحظه آخر اسرائیل و آمریکا را ناامید کرد، این بود که توهم آنها درباره همراهی مردم ایران را از بین برد. شما فرصت را بالنده میکنید، این تهدید است که باید آن را محدود کرد. باید به مردم فرصت داد، باید به بخش خصوصی فرصت داد، باید به شرکتهای دانشبنیان فرصت داد، باید به زنان این کشور فرصت داد، حجاب را به عنوان سنگر نبینیم، به عنوان یک موضوع اجتماعی ببینیم. زنان ما تهدید ما نیستند، جوانهای ما تهدید ما نیستند، اگر هیچ چیز این را ثابت نکرده باشد، همین جنگ باید ثابت کرده باشد که واقعاً این دو عنصری که شما گفتید؛ عنصر مادی و عنصر معنایی. مبنای عنصر معنایی همان هویت است و نباید این عنصر را از هویت تهی کرد. به همین دلیل است که برخی با ایجاد دعواهای هویتی تلاش میکنند هویت ما را شقهشقه کنند تا چیزی از آن باقی نماند. برخی ایران را مقر شیعه میدانند و برخی دیگر آن را جایگاه تمدنی خود میبینند. چرا باید این عناصر ظریف را مقابل هم قرار دهیم و آنها را متضاد جلوه دهیم؟ نتیجه چنین رویکردی، تهی شدن هویت ماست؛ چیزی از آن باقی نمیماند و همان چیزی رخ میدهد که مخالفان هویت ما میخواهند تا این هویت را از بین ببرند. باید دستاوردهایمان را بپذیریم. ممکن است هزینه زیادی هم داده باشیم، ممکن است اشتباهاتی هم کرده باشیم که حتماً کردهایم. حاکمیت و همه ما که کارگزاران بودهایم، اشتباهات زیادی داشتهایم، اما الان یک دستاورد داریم. این دستاورد را با دعوا مخدوش و نابود نکنیم؛ فقط به خاطر اینکه من بگویم من درست میگویم و به قول خودتان دعوای حیدری – نعمتی راه بیندازیم و در این دعوا همه چیزمان را از دست بدهیم. باید این قدرت را داشته باشیم. قدرت نظامی ما بسیار مهم و بسیار ارزشمند است. البته اسرائیل توانست منافع و نگرش خودش را بر نگرش آمریکا، که الزاماً و کاملاً طابق نعل به نعل مثل نگرش رژیم صهیونیستی نیست، تحمیل کند و آمریکا را هم بکشاند به این جنگ. اما نتوانستند کاری بکنند. کدام عنصر مانع شد؟ از یک طرف دیدند که به قول رهبری، دوره بزن در رو تمام شده است! دوم اینکه اینها دیدند این مردم، افرادی نیستند که بروند و پشت آنها سینه بزنند، این مردم پشت پرچم امام حسین سینه میزنند، ارزش این را از دست ندهیم که این مردم سینه میزنند و میگویند ایران، ایران! ما باید به این مردم ارج بنهیم و احترام بگذاریم. به مردم اهمیت بدهیم و مردم را به عنوان فرصت ببینیم، آن وقت همه اینها پشت ایران قرار میگیرند. چیزی که به نظر من تا لحظه آخر اسرائیل و آمریکا را ناامید کرد، این بود که توهم آنها درباره همراهی مردم ایران را از بین برد.
من یک مثال بزنم؛ شما خاطرتان هست که بعد از ناآرامیهای سال ۱۳۹۶ که واقعاً مایه تأسف است به خاطر دعواهای داخلی، یک ناآرامیهایی درست کردیم. اتفاقاتی که از مشهد شروع شد و دامنه آن گستردهتر شد. آن زمان جان بولتون هنوز مشاور امنیت ملی نشده بود، رفت در اجلاس منافقین در پاریس سخنرانی کرد. گفت ما سال آینده برنامه خودمان را در تهران برگزار خواهیم کرد. یک ماه بعد که جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا شد، همزمان پمپئو وزیر امور خارجه آمریکا شد، اینها با این تصور که ایران در حال فروپاشی است و حاکمیت ایران به خاطر ناآرامیهایی که از مشهد شروع شد در حال فروپاشی است، ترامپ را قانع کردند که باید از برجام خارج شود. ترامپ ۸ می از برجام خارج شد. جالبتر این است که پمپئو وقتی منصوب شد رفت اسرائیل. همزمان با حضور پمپئو در اسرائیل نتانیاهو شو تبلیغاتی را راجع به اسناد شورآباد برگزار کرد. یعنی دو تا عنصر، یکی عنصر امنیتیسازی خارجی با شو تبلیغاتی نتانیاهو و در کنار آن این توهم که میتوانند مردم را به شورش بکشانند، باعث شد که ترامپ از برجام خارج بشود و همان زمان افراد خارجی مختلفی که با ما تماس میگرفتند، میگفتند ترامپ گفته سه ماه اجازه بدهید من به ایران فشار بیاورم، ایران فرو میپاشد. بنابراین عنصر مردم چیزی است که باعث میشود ترامپ احساس کند میتواند به این مردم فشار وارد کند و ظرف سه ماه حاکمیت را ساقط کند. بحث حاکمیت نیست، بحث ایران است. درست است که ممکن است آمریکاییها دنبال این باشند که سیاستهای ایران را دوست ندارند، اما اسرائیلیها دنبال ایران هستند. ایران را بزرگتر از حد میدانند و برای آرزوها و آمال منطقهایشان ایران است که برای آنها مشکل دارد. دیدهایم با اینکه شاه متحد اسرائیل بود، ولی جنبشهای جداییطلبی در ایران بیشتر حمایتها را از اسرائیل و برخی کشورهای عربی منطقه دریافت میکردند. ما باید بپذیریم که آنها دنبال تکهتکه کردن ایران هستند. اسرائیل به شاه هم رحم نکرد، به کشورهایی که امید دارند و رفتهاند پیمان ابراهیم با اسرائیل بستند، در واقع آنها خاکریز اسرائیل شدند، نه اینکه اسرائیل حامی آنها بشود. واقعیت این است که اینها با ایران مشکل دارند و این است که ماهیت قدرت ماست و نباید آن را از دست بدهیم.
دو عنصر به نظر میرسد که تکیهگاه امام بودند؛ یکی عنصر عقیدتی و ایمانی، دوم عنصر مردم.
دو عنصر «باور» و «مردم» هستند که میتوانند ما را در برابر دشمن نگه دارند. ما باید بفهمیم نفوذ از کجا میآید. بفهمیم کاترین شکدم چطوری آمد در کشور ما!؟ چرا اینها را فراموش میکنیم؟ ببینیم و بفهمیم چه چیزی باعث شده جای فرماندهان ما را به اسرائیلیها لو میدهند و آنها دقیق میزنند و حتی با دو سه تا تحرک بعدی، باز هم میآیند و میزنند، بدانیم این نفوذ از کجا آمده؟ نگاه دینی ماست که امام میفرمایند مردم ولینعمت شما هستند. نگاه دینی ماست که امام میفرماید من به سبب اعتمادی که مردم به من کردهاند، دولت تعیین میکنم. این از یک نگاه دوگانه نیامده، از یک نگاه شکلگرفته و مستحکم دینی آمده است. ما آمدهایم به دلیل رفتار اشتباهمان، به دلیل اشتباهاتی که در عملکردمان داشتیم، یک دوگانه درست کردیم به نام مردم و دین. یک دوگانه بین خدا و خلق درست کردهایم، در صورتی که دوگانهای وجود ندارد.
کاملاً درست است. بسیاری از این تضادها و تناقضهایی که ما میسازیم، تناقضهای ساختگی است که نه فقط میسازیم و جعل میکنیم، بلکه آن را آشتیناپذیر میکنیم، به نحوی که انگار قابل جمع نیست، در حالی که اگر از دریچه عقلانیت به بحث ورود کنیم، نتیجه مشخص است. عوامل قدرت باید در کنار هم باشد و در تناقض با هم نیست و تکمیل کننده همدیگر هستند.
میخواهم عرض کنم که مردم فرصت هستند. مردم را فرصت ببینید، اگر مردم را فرصت ببینیم این فرصت را بالنده میکند. اجازه بدهید وقتی به آن بحث رسیدیم، راجع به آن صحبت کنم.
اما واقعیت این است که شما باید این را بدانید، یک سری منافعی هست در این تقابل. حتماً خارجیها منفعت دارند و قاعده قدیمی انگلیسی تفرقه بینداز و حکومت کن را همه ما شنیدهایم. یکسری منافع داخلی هم هست در تداوم این تناقضات و تضادها و دامن زدن به آنها که باعث میشود نگاه ما به همه چیز تهدیدمحور بشود. وقتی نگاه تهدیدمحور شد، امکان بالندگی ندارد.
اما یک نکته را هم اضافه کنم، اگر دنبال نفوذ میگردید، متأسفانه ما نشان دادهایم که بعضی دلخوریها، بعضی رنجشها، زمینهساز و بسترساز نفوذ میشود. تا حدی که مداح سیدحسن نصرالله میشود عامل نفوذ اسرائیل. یعنی وقتی دنبال نفوذ میگردیم بیخودی نگاه نکنیم به کسانی که قیافهشان با ما فرق میکند، نگاه کنیم ببینیم چه کسی دارد حرف اسرائیل را میزند؟ چه کسی دارد آن سیاست را دنبال میکند و چه کسی میخواهد مردم را تقسیم بر دو کند، مردم را به خودی و بیخودی و نخودی تقسیم میکند؟ چه کسانی هستند که مانع کار اساتید برجسته ما در دانشگاه میشوند و آنها را به خارج میفرستند و میگویند اینجا کشور ماست و کشور شما نیست! چه کسانی اینها را میگویند؟ چه کسی این حق را به ما داده که ما اساتید برجسته خودمان را در به در کنیم؟ اگر دنبال نفوذ میگردیم و میخواهیم بفهمیم چرا در لحظه میتوانند جابهجاییها را انجام بدهند. البته تکنولوژی مهم است، اما همه چیز تکنولوژی نیست و ما نباید سر خودمان را کلاه بگذاریم. بالاخره متأسفانه با سوار شدن بر بستر این فاصلهها و این گسلها، که آنها خودشان این گسلها را دامن زدهاند، اما ما افتادیم در بازی آنها و در زمین آنها بازی کردیم، مرتب تقسیم بر دو کردیم و هر کس آمد بقیه را حذف کرد، این بازی، به اینجا رسیده که او میتواند در لحظه اطلاعات بگیرد.
اگر بخواهیم جلو برویم، باید سازمان نفوذ را ببندیم. نفوذ الان از یک نفوذی بیشتر شده و الان تبدیل به یک سازمان شده است. سازمانی است که آدم دارد، ولی فکر هم دارد و القائات هم دارد. همین دو دستهکردن مردم را هم دارد. عجیب است که آدم یک دفعه میبیند بعضی افراد در لندن از من حزباللهیتر هستند! یا دیگری که در آمریکا نشسته و آنجا دارد زندگی میکند و حاضر هم نیست ایران بیاید، نه اینکه ما او را رد کرده باشیم، خودش رفته آنجا و از آنجا برای ما شروع میکند نسخه پیچیدن و تندترین موضعگیریها را کردن و اختلاف انداختن بین نیروهای داخل کشور که دلشان برای این مردم میتپد و جانشان برای این مردم در میرود. این از همان گسلهاست، از همین حذفها و از همین فضاهایی که ایجاد شده که ما گروهی از مردم را بیگانه کردهایم و گروهی را بیگانه خواندیم و اینگونه امکان همکاری و همبستگی را کم کردیم.
آیا باید کارهایی میکردیم که نکردیم و امروز در پرتو این جنگ میهنی، این مقاومت در برابر حمله بیگانه، دوباره چه کارهایی میتوانیم بکنیم برای اینکه ققنوس ایران بیشتر و بهتر به پرواز دربیاید؟
از چیزهایی که بسیار قابل توجه بود از ابتدای این جنگ 12روزه تحمیلی تا امروز، اول توان مدیریت بود. کشوری که این تعداد از مسئولینش در رده اول نظامی کلاً شهید بشوند. البته این را فراموش نکنیم که اینها را در میدان جنگ شهید نکردند، بلکه کاری که رژیم صهیونیستی انجام داد، جنایت جنگی است. چون اینها را در خانههایشان کشتند و نباید تردید کنیم که زدن فرمانده نظامی بیرون میدان جنگ، جنایت جنگی است. از طرف دیگر شما مشاهده کردید که در تمام این روزها، رئیسجمهوری تمام جلسات هیأت دولت را تشکیل داد، دیروز تبریز بوده، امروز آستاراست، با اینکه در لیست ترور است ولی فرار نمیکند و در بین جمعیت است. حضور مقام معظم رهبری در شب تاسوعا در حسینیه امام خمینی، با آن صلابت و با خواستن از مداح که «ای ایران را بخوان»، این نشاندهنده توانی است که نشأت میگیرد از اینکه این یک حکومت مردمی است.
ممکن است ما اشتباهاتی کرده باشیم و در نگرانی برای استقلال، آزادیهایی را از دست داده باشیم که من از اینجا وارد بحث دوم میشوم. همانطور که شما گفتید، بعد از نادرشاه تا سال ۱۹۷۳ میلادی، حدود ۱۷۰ – ۱۸۰ سال شما ایرانی را داشتید که همواره تحقیر شده است. از زمان اعلام جمهوری اسلامی بهرغم اینکه ما در مقابل نظام بینالملل، درست یا غلط آن را کار ندارم، ایستادیم و زمانی که جنگ ایران و عراق آغاز شد. از جنگ تحمیلی بهرغم همه حمایتها و در ادامه فشارهایی که به ایران وارد شد، تحریمها، و همه اینها، اما هنوز ایران سرپاست. ما حتماً اشتباه زیاد کردهایم، حتماً چیزهایی را که به دست آوردیم ممکن بود با هزینه کمتر هم بشود به دست بیاوریم. ممکن بود ما سیاستی را دنبال کنیم که امروز سردار سلیمانی عزیز زنده باشد. ممکن بود سیاستی را دنبال کنیم که امروز باقری عزیز زنده باشد و شهید حسن نصرالله زنده باشد، اما شهید شدند. چرا بیخودی سر این دعوا میکنیم؟ ما حتماً اشتباه زیاد کردهایم، حتماً چیزهایی را که به دست آوردیم ممکن بود با هزینه کمتر هم بشود به دست بیاوریم. چرا میگوییم ما باید برگردیم به گذشته، چرا داشتهای را که امروز داریم و اسرائیل هم میفهمد و آمریکا هم میفهمد که دوران بزن دررو تمام شده و نمیتوانند ایران را بزنند و تمام کنند، نادیده بگیریم؟ به قول خودشان، خودشان میآیند و میگویند ما را بزنید، چون میدانند که ما میزنیم. چون میدانند این مردم به نقطهای رسیدهاند که همان استقلال است. ما از گذشتهها درس میگیریم، اما در گذشته نمیمانیم. نه زندانی شکستهای گذشته خودمان باشیم و نه زندانی افتخارات گذشتهمان باشیم. هم بر افتخاراتمان بنا کنیم و هم از شکستهایمان بیاموزیم ولی برای پرش.
بــــرش
به خاطر این گذشته ما همه چیز را از دریچه تهدید دیدیم، چرا؟ به خاطر اینکه استقلال ما را نابود کرده بودند، به خاطر اینکه به سرزمینمان تهاجم شده بود، حتی داخلیهایمان را هم تهدید دیدیم و گفتیم مردم خودمان را باید محدود کنیم، چون اینها اگر دستشان باز باشد تهدید میشوند. در دعوای استقلال و آزادی، آزادی را فدای استقلال کردیم، در حالی که آزادی مقوّم استقلال است و نباید فدای استقلال بشود. این اشتباهات را کردهایم ولی بدانیم که به خاطر آن پیشینه تاریخی بوده که بیشتر اوقات ما در معرض تهاجم قرار داشتهایم.
این یک ذهنیت تهدیدمحور ایجاد کرده، این یک ذهنیت اجتماعی است و ربطی هم به حاکمیت ندارد. ما حق داشتیم با نگاه تهدیدمحور نگاه کنیم، اما الان دیگر حق نداریم. الان ما به جایی رسیدهایم که دوران بزن دررو تمام شده است. الان به جایی رسیدهایم که میتواند سکوی پرشی باشد برای ما به سوی آینده. این سکوی پرش دو بُعد دارد؛ یک بُعد داخلی دارد که باید مردم را فرصت ببینیم و نه تهدید. اگر مردم را فرصت دیدیم، دیگر برای مقابله با حجاب قرارگاه احداث نمیکنیم و جریمه تعیین نمیکنیم. با آن به روش مناسب با همان برخورد میکنیم. دیگر اینترنت را محدود نمیکنیم. بدانیم که اینترنت نبود که سرداران و اُمرای ما را کشت. آنها که تلفن هوشمند همراهشان نبود، چرا میخواهیم از آنچه که در ذهنمان داریم یا در چیزهایی که بعضیها در آن منافع دارند یک بستر درست کنیم و از آن بستر استفاده کنیم. به دیپلماسی به عنوان فرصت نگاه کنیم و نه به عنوان تهدید، نه به عنوان اکل میته. دیپلماسی مال زمانی نیست که ما هیچ چاره دیگری نداریم، اتفاقاً مربوط به زمان قدرت ماست. امروز ما یک فرصتی پیدا کردهایم، همیشه هم همین طور است که طرف مقابل شما ساکت نمینشیند و حتماً سعی میکند فضای بینالمللی بسازد و سعی میکند خودش را بازسازی کند، حتماً سعی میکند نقاط ضعف را بشناسد و حتماً سعی میکند بگردد دنبال اینکه چه شد که مردم ایران اینجوری پشت سر حکومت ایستادند. همین الان شروع کرده به اسم طرفدار انقلاب و به اسم انقلابی، دارد زهرهایی را میزند که این جامعه و وحدتی که ایجاد شده را متلاشی کند. نفوذ این است. اینها بازی سیاسی دشمن است. اینها را ببینیم و بفهمیم که چه اتفاقاتی دارد میافتد و ببینیم دشمن از چه ناراحت است. اسرائیل با دو چیز زندگیاش به هم میریزد؛ یکی حرف راست است، یکی آرامش است. بچههای وزارت خارجه مثل آقای دکتر عراقچی، آقای دکتر روانچی، بقیه بچهها، همه اینها از بزرگان کشور ما هستند و همه فرصت هستند. به این فرصت باور کنیم و دیپلماسی را قدر بدانیم. ما یک پنجرهای داریم که دشمن سعی میکند این پنجره را ببندد. دشمن نمیخواهد ما با نگاه فرصت به دنیا نگاه کنیم. او میخواهد ما همیشه در یک قاب امنیتیسازی که برای ما ساخته و متأسفانه بعضیها -با دل پاک احتمالاً، ولی خب نفوذی هم همه جا هست- یک حرفی میزنند که این قاب امنیتیسازی ما دوباره قاب جذابتری بشود و ما داخل آن جا بگیریم.